هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳
#40

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
انبر بیارین، درم بیارین!

الادورا شنل بلندی پوشیده بود و ساکی در دست داشت؛ موهای بنفشش سیاه و مواجش در نسیم صبحگاهی ساحل تکان میخورد و منظره باشکوهی به وجود میاورد. به صخره بزرگی که شبیه وزغ غولپیکری بود تکیه داد، و آدرسی که روی تکه کاغذ مچاله ای نوشته بود، سرسری کنترل کرد. برمودا همینجا بود.

قدم زنان به راه افتاد و با چوبدست ساک سفریش رو دنبال خودش کشید. هیچ جنی همراهش نبود. آخرین جن بخت برگشته ش، سر تکلیف معجون سازی به باد فنا رفته بود. انجام کارهای پیش پا افتاده ای مثل این، بعد از یه چیزی حدود صد و ده سال که از خریدن اولین جن خونگیش میگذشت، یاد جوونی و زندگی قبلیش تو گریموالد رو براش زنده می کرد. سال ها بود که دست به سیاه و سفید نزده بود، و خوشبختانه بعد از برگشتنش از مرگ، جن ها به اندازه کافی زاد و ولد کرده بودن که یه لشکر کامل خدم و حشم-آماده قطع شدن سرشون با تبر!- در اختیارش باشه. هر کی دوست داره ادعا کنه سیریوس بلک آخرین بازمانده خاندان بلک بود و بعد مرگش ثروت خانواده به پسرخونده نکبتیش رسید؛ وقتی یکی از بلک ها از مرگ برمیگرده البته، قوانین دستخوش تغییر میشه. دادگاه تجدید نظر هم که فقط واسه طلاق و حضانت نیست!

رشته افکارش رو همونطور اگه ادامه میداد، تهش معلوم نبود به کجا بکشه. یکی از خوبیای فکر کردن اینه که ترمز دستی نداره. آدم میتونه هی بگازه و بره جلو!

الا به دریا نگاه کرد. یا درست تر بگیم، به اقیانوس اطلس، که چنان با آرامش و طمأنینه امواجش رو به سمت ساحل میفرستاد، که انگار من بودم که چند تا کشتی و هواپیمای مشنگی رو از صفحه مریی زندگی محو کردم! با خودش فکر کرد، درسته که میگن طبیعت حافظه نداره. همین اقیانوس رو اگه می دادن برادرموسی با عصا بشکافه، تا شهر و کشور هم کفِش پیدا می شد. ولی از روبرو که نگاهش میکنی، مثل هر دریای دیگه ای مظلوم نماست.

چند تا صدف مثلثی از جلوی پاش جمع کرد و توی جیب رداش ریخت. یه خرچنگ مثلثی رو از جلوی پاش کنار زد. ساندویچ کتلت همراهش رو گاز زد. چند تا سلفی از خودش و دریا و ساندویچ گرفت و کمی در امتداد ساحل دوید. بالاخره بعد از چند ساعت پیاده روی، خسته و کوفته به صخره قورباغه شکل کنار ساحل تکیه داد. هیچ تمدنی اینجا وجود نداشت، هیچ وسیله اندازه گیری با خودش نیاورده بود، قوانین لعنتی گلپت سرجاشون بودن و در نتیجه هیچ چیز اثبات نمیشد. کلی راه با همین دو تا پا گز کرده بود و حالا هیچی به هیچی!

ناسزا گویان تکیه ش رو از صخره قورباغه ای برداشت. چمدونش رو محکم گرفت و به سمت لندن آپارات کرد.
-تاچ مای نوز، تاچ مای هند، آپارات، آپارات، آپارات تو لندن!*

[دوربین الا رو از بالا میگیره. بعد از غیب شدن الا با حرکت آهسته توی هوا دور میشه و تنها جزیره برمودا رو قاب میگیره.در انتها پخش صدای احسان خواجه امیری رو داریم به همراه عبور تیتراژ.]


تکلیف دوم.
*استاد، ویزادورا د ویچ رو دیدی بچه بودی؟


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۹ ۱۸:۴۱:۲۵



پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
#39

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
درود بر ریون کلاو


تکلیف اول:

- خب، راستش فیثاغورث اون طوری که بقیه فکر می‌کنن نیست. اون یه نابغه نبود، یه دیوانه بود.

برای تحقیق در مورد فیثاغورث نابغه ی تاریخ، به جزیره ای کوچک در وسط اقیانوس آرام آمده بود. جزیره ای گرمسیری که تکنولوژی در آن در سطح ابتدایی قرار داشت. مردم جزیره انسان های مهمان نوازی بودند اما این باعث نمی‌شد تراورز بین آن ها و دیگر ماگل ها فرقی بگذارد. بیشتر مردم چهره ای مثلث شکل و لباس هایی در حد چند قطعه پارچه یا پشم متصل پوشیده بودند. بقیه ی مردم هنگامی که در آسمان جزیره پرواز می‌کردند یا در اقیانوس اطلس در سفر بودند به جزیره کشیده شده و در آن جا زندانی شده بودند برای همین در جزیره افرادی با فرهنگ ها و ملیت های متفاوت به چشم می‌خوردند.

تراورز اجبارا زیر نور مستقیم آفتاب شدید نشسته بود و از حاکم جزیره، پیرمرد سبزه ای با صورتی مثلث شکل که رو به رویش قرار داشت سوال می‌کرد. هر دو روی صندلی های چوبی کوتاه کنار یک میز چوبی نشسته بودند و لیوان هایی پر از مایعی سبز رنگ رو به رویشان بر روی میز قرار داده شده بود. عرق روی پیشانیش را پاک کرد و گفت:
- من شنیدم که فیثاغورث یه نابغه بوده که علاقه ی زیادی به مثلث داشته. یه روز از روی اشتباه به این جا میاد و با یکی از دختران این جا ازدواج می‌کنه و اسم این جارو مثلث برمودا می‌زاره. نظر تو اینه که اون یه دیوونست، چرا؟

پیرمرد آهی کشید و گفت:
- در کتیبه های ما چیز متفاوتی گفته شده. اون یه آدم دیوونه بود که از مهمان نوازی ما سوءاستفاده کرد. اون یکی از دخترای قبیله ی ما رو به زور برداشت و برد. هر کسی سعی می‌کرد باهاش مقابله کنه رو با یه نیروی پلید از پا در می‌آورد. اون با نیرو های پلیدش مردم مخالف خودش رو زجر می‌داد و حتی می‌کشت.

اخم های تراورز در هم رفت. بر اساس چیزی که مردم این قبیله می‌گفتند فیثاغورث باید یکی از جادوگران سیاه بوده باشد. یعنی فیثاغورث و اهالی جامعه ی فیثاغورثیون به مردم دروغ گفته بودند؟ قضیه ی مثلث همه و همه یک دروغ بود؟ از پیرمرد رو به رویش پرسید:
- سوالی که ذهنم رو درگیر کرده اینه که چرا اسم این منطقه مثلث برموداست؟ این جزیره بیشتر شبیه به یک دایره هست.

پیرمرد دستی بر ریش سفید رنگ بلند و کثیفش کشید و با لحنی غمگین گفت:
- در حقیقت این جزیره یک بیضی هست. فیثاغورث دیوانه با نیرو های پلیدش کاری کرد که تمام افراد این جزیره چهره ای مثلثی پیدا کنند. بعد از اون هم یک وسیله ی مثلث شکل در جزیره قرار داد که باعث شد هر چیزی از بالای این جزیره عبور می‌کنه به این جا سقوط کنن. دلیل این که بعضی از کسانی که این جا زندگی می‌کند چهره ای شبیه به ما ندارند هم همینه.

تراورز از روی صندلی چوبی برخواست و با چهره ای مغرور به ماگلی که رو به رویش قرار داشت نگاه کرد و گفت:
- از قدرت هایی که فیثاغورث داشت می‌ترسی؟
- بله، اونا وحشتناک و نحس هستن.
- پس نگاه کن.

تراورز افکارش را بر روی هاگوارتز متمرکز کرد و بعد از آن صدای فریاد پیرمرد بود که شنیده می‌شد، دیگر اثری از تراورز نبود و پیرمرد سبزه در حالی که دست بر روی سینه اش گذاشته بود و عرق می‌ریخت فریاد می‌زد.

***


- تراورز، کجا بودی؟

تراورز بر روی صندلیش نشست، دلش برای صندلی های راحت هاگوارتز تنگ شده بود. به کاری که با پیرمرد بی‌چاره کرده بود خندید و با لحنی تمسخر آمیز به تد ریموس لوپین جواب داد:
- در مورد فیثاغورث تحقیق می‌کردم. آدم باحالی بوده. راستی تد، حاکم اون جزیره خودش گفت که به هیچ عنوان اسم مثلث برمودا رو قبول نداره و اون جزیره نه مثلثه و نه دایره. اون جزیره در حقیقت یک بیضیه.

تکلیف دوم:

http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=285433

این خبری که زدم اون عکس اولش جواب تکلیفه و بقیه تکلیف به قولی مثل یک سوژه ی فرعی می‌مونه در ادامه ی خبر. اگه هم قبول ندارین حرفمو جواب تکلیف رو همون عکس فرض کنید.


ویرایش شده توسط تراورز در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۶ ۱۱:۰۶:۱۲


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
#38

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۳ پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۳۳ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از از دل برود هر آنکه از دیده برفت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
دورا شنل بلندی پوشیده بود و ساکی را در دست داشت ،موهای بنفشش در نسیم صبحگاهی تکان میخورد . به محوطه ای پر از درخت رسیده بود.میوه های درختان بسیار عجیب و غریب بودند شکلشان مثل مثلث قائم الزاویه بود . دورا ابروهایش را بالا انداخت و به اطراف نگاه کرد با خود گفت:


-چه جالب! همه چیزش مثلثیه...


-اهم..اهم
دورا با حرکتی سریع برگشت،صدا از پشت سرش امده بود .چند قدمی به جلو رفت و در پشت بوته ای پنهان شد و از ان جا سرک کشید . دورا نیمتوانست انچه را میبیند باور کند ...عده ای مردم لباس های بلندی پوشیده بودند که روی ان طرح مثلث هایی رنگی بود، کودکان ریسه هایی مثلثی در دست داشتند و ان هارا در هوا تکان میدادند ، از گوش و گردن زنان مثلث های پر زرق و برقی اویزان بود و مردان بر روی صورت و بازوهای خود مثلث زرد رنگی را طراحی کرده بودند .

-شما که بوده است؟

دورا از جا پرید و به مردی که روبه رویش ایستاده بود خیره شد. قیافه ای جالب داشت ریشش مثل دامبلدور سفید و بلند بود فقط با این تفاوت که ریش این مرد مثلثی بود و عینکی مثلثی هم به چشم داشت .
دورا بلند شد و گفت :
- اوه ...من دورا تانکس هستم اومدم تا به شایعه مسخره ای که اینجا مثلث شکل است خاتمه بدم .
- ها؟!شما به ما توهین کرده ، شما به ما مسخره گفته!
-اوه..نه..اشتباه شد ببینید میتونید من رو پیش رئیس قبیلتون ببری؟
-من خودم رئیس بوده !

دورا که دستپاچه شده بود گفت :
-خوب اقای رئیس قبیله همونطور که میدونید فیثاغورث جادوگر مدت ها پیش به جزیره شما اومده بود،و اون اسم جزیره شمارو مثلث برمودا گذاشته. تا اینجارو که گرفتی؟

-چه چیز گرفتم ؟

-هیچی بیخیال ...منظورم این بود که فهمیدی؟..خوب داشتم میگفتم اون اسم اینجارو مثلث گذاشته میشه گفت مثلث تیکه کلامش بوده و اینجا شکل مثلث نیست شکل دایرست!!

-شواهدی برای اثبات داری؟

- برو بابا..شواهد چیه من دارم به شما میگم اینجا دایرست .
بعد با دستش رو خاک دایره ای کشید و ادامه داد:
این شکلیه!

مرد به دورا خیره شده بود در چشمهایش عصبانیت موج میزد، دورا که متوجه اوضاع بد شده بود کمی خودش را عقب کشید و تازه متوجه مردمی که در اطراف ان ها جمع شده بودند شد.

- تو باور های ما را زیر سوال برده ای!
-من واقعا منظوری نداشتم...میخواستم مطلعتون کنم .

زنی جلو امد و در گوش رئیس قبیله چیزی را زمزمه کرد. رئیس سر تکان داد و بعد به دورا گفت:

-اگر این حرف تو راست هم باشد ما بخاطر لطفی که فیثاقورث در حقمان کرده نمیتونیم رسوماتمون را عوض کنیم در ضمن اگر توجه کرده باشی میبینی که درختان و گل ها در اینجا مثلث هستند و طبیعتش اینه! ولی قبوله اینجا دایرست.

-دورا گفت : پس قانع شدید که اینجا شکلش مثلث نیست و در اصل دایره برموداست؟

-اره حالا سریع برو!

دورا لبخندی زد و گفت:
-عــــــــــــــــــــــــــــــــــــالیه

و بعد در همان جایی که ایستاده بود ترقی غیب شد.

به محض رفتن دورا مرد خندید و گفت :
-افرین مثلث بانو از اول باید بهش میگفتم که اره اینجا مثلث نبوده و دایره است تا پاشه بره .

مثلث بانو هم خندید و گفت :
-اره خیلی ساده بود سریع باورش شد که ما واقعا قبول کردیم .

در هاگوارتز:


نیمفادورای بیچاره که فکر میکرد موفق شده روی تختش نشسته بود و در حال نوشتن گزارش کارش بود، او نمیدانست که چه کلکی خورده است....

2 -از طرف فیثاغورث نامه‌ای به مردم قبیله بنویسین و از مهمون نوازیشون تشکر کنین! این نامه حتما باید سرگشاده باشه. نامه سر گشاده


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱:۴۹ چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳
#37

گلرت گریندل والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
از عقلت استفاده کن، لعنتی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 513
آفلاین
خرس گنده ی ریونکلاو!

نقل قول:
۱. با استفاده از اطلاعاتی که بهتون داده شد، به مثلث برمودا سفر کنین و ثابت کنین که مثلث بودنش شایعه‌ای بیش نیست و در واقع دایره است! (۲۰ امتیاز)

۲. یکی از این دو موضوع (۱۰ امتیاز):

a. از طرف فیثاغورث نامه‌ای به مردم قبیله بنویسین و از مهمون نوازیشون تشکر کنین! این نامه حتما باید سرگشاده باشه.

b. دعوت نامه‌/ کارت عروسی فیثاغورث با همسرش رو تو پیام امروز چاپ کنین.


در پی درخواست پرفسور لوپینِ پسر از شاگردان، جادوگر بدنام خاکستری، گلرت گریندلوالد، یکی از اعضای محفل ققنوس که از نظر رفتار و سبک مبارزه بیشتر به مرگخوارها شباهت داشت، تصمیم به مراجعت به مثلث برمودا برای تهیه ی نقشه ی کاملی از آنجا گرفت.

گلرت کتاب هایش را در چمدان مسافرتی مشکی رنگش گذاشت، و پس از آماده کردن لوازم سفر مانند: دستگاه ریش تراش، مسواک سفید رنگ، لباس های کمکی و ... ، ردای مبارزه اش را به تن کرد و کفشهای پرفکت استپز که با آنها خستگی معنا ندارد ( ) را پس از پوشیدن جورابی که مالی به او هدیه داده بود، به پا کرد. زمانی که آماده ی رفتن شد به این شکل در آمده بود... نه اون شکل نه، به این شکل!

زمانی که همه ی لوازم را حاظر کرد، داکسی را صدا زد، چمدان ها را به دست او داده و به سمت کوچه ی دیاگون رفته و پس از برداشتن مقداری پول از خزانه ی گرینگوتزش و خرید یک قالیچه ی پرنده ی آخرین سیستم(!)، برای خرید غذا و نوشیدنی مورد نیاز سفر، به پاتیل درزدار رفت.

در پاتیل درزدار اتفاق خاصی نیفتاد و گلرت بدون کوچکترین مشکل، خریدش را انجام داده و از ساختمان خارج شد. در بیرون ساختمان، گلرت پس از بلند کردن قالیچه از روی زمین، به کمک داکسی لوازم و وسایل سفر را بر روی قالیچه جای داد و بر روی قالیچه ای که حدود نیم متر از سطح زمین فاصله داشت، نشست.

زمانی که داکسی نیز کنارش نشست، یکی از دستان داکسی را در دست گرفت و با دست دیگرش که چوب جادویش در آن بود، طلسم دیس ایلوژنمنت قدرتمندش را بر روی قالیچه و هر آنچه بر روی آن بود اجرا کرد که آنها را از نگاه های متعجب و جستجوگر جادوگران و ساحره هایی در در آن نزدیکی به او خیره شده بودند، دزدید.

پس از سه روز پرواز، جایی که قرار بود مثلث برمودا باشد از دور آشکار شد. ابرها آسمانش را پوشانده بودند و گلرت برای تهیه ی نقشه مجبور شد که ارتفاع را کم کند و نزدیک به سطح زمین پرواز کند.

زمانی که از ابرها پایین آمد، با چیزی روبرو شد که اصلاً انتظارش را نداشت! در آنجا که زمانی محل زندگی قبیله ای از انسانهای با تکنولوژی ابتدای دوران پارینه سنگی بود، حالا پر بود از راکتورهای هسته ای که هرکدامشان در اندازه، دو برابر بزرگتر از قلعه ی هاگوارتز بودند...!

زمانی که گلرت چشمان متعجبش را از راکتورهای غول آسا برگرفت، توجهش به اجساد شاگردان هاگوارتزی که برای انجام تکالیف به آنجا آپارات کرده بودند افتاد و از این که احتمال وجود سپر ضد آپارات را محاسبه کرده بود، خوشنود از خود، لبخندی تحویل داکسی داد و قالیچه را برای برداشتن اجساد همکلاسیانش بر روی زمین گذاشت.

جمع کردن اجساد با کمک داکسی مدت زیادی طول نکشید. گلرت آنها را در یکی از گونی های غذایی که اکنون دیگر خالی شده بود با استفاده از طلسم بزرگ شونده ی فضا جای داد و گونی را که اکنون بسیار سنگین شده بود با کمک همراه نچندان کوچکش، بر روی قالیچه ای که هنوز در نزدیکی زمین شناور بود قرار داد.

هنوز نفسش از بلند کردن گونی بالا نیامده بود که نور طلسمی را دید که به سمتش می آید...
به سرعت دست داکسی را گرفته، خود و او را از مسیر عبور طلسم خارج کرد و زمانی که با کمک داکسی به روی پاهایش ایستاد، به شخص مهاجم نگاه کرد...

مهاجم، زنی حدوداً میان سال با موهای طلایی بود که ردای سفید بلندی با قسمت هایی به رنگهای قرمز، زرد و طلایی بر تن داشت و عصای بلندی به رنگ مشکی با سرنیزه ی طلایی به شکل دو بال گشوده در دست داشت.

گلرت با توجه به کتابهایی که خوانده بود میدانست که جادوگران امریکای جنوبی به جای چوب های جادویی معمول اروپایی از عصاهای بلندی استفاده میکنند که صرف نظر از سرعت پایین استفاده از آنها، قدرت طلسم بسیار بالایی دارند. جادوگر سفیدپوش که از لباسها و حالت چهره اش معلوم بود که یکی از نگهبانان ارشد آنجاست، خود را برای انجام طلسم دیگری آماده کرد.

گلرت که حالا به دلیل هیجانی که تنها یک دوئل خوب میتوانست برایش به وجود بیاورد، کاملا از نظر فکری و جسمی آماده ی نبرد بود، چوب جادویش را در دست گرفته و آماده ی مبارزه شد.

ساحره به عصایش تکانی داد و موج آتشین رقصانی را به سمت گلرت فرستاد. جادوگر کهنه کار که برای مقابله با هر طلسمی آماده بود، موج بزرگی از آب از چوب دستیش خارج کرد و آتش سوزان را رام نمود.

مبارزه ی آن دو برای حدود یک ساعت ادامه داشت که در آخر، گلرت شمشیری را که ساحره با استفاده از شاخه ی کانجوریشن (Conjuration) به سمت او فرستاده بود را با طلسم دیپالسو به سمت ساحره برگرداند و در حالی که ساحره با یک شیرجه خود را از سر راه شمشیر کنار میکشید، گلرت با طلسم اینکارسروس رقیبش را به بند کشید.

ساحره شکست خورده که بعدها خود را ملکه و جادوگر اعظم آنجا معرفی کرد، پس از تحدید به مرگ توسط نیش داکسی که یکی از دردآورترین مرگهای دنیاست، حاظر به همکاری با گلرت به شرط صدمه ندیدن افراد و ساخمانهای آنجا شد.

پس از بازدید کامل از جزیره و کامل شدن نقشه، شکل حاصل بیش از این که شبیه مثلث باشد، به شکل دایره شباهت داشت و ساحره توضیح داد که دلیل این تغییر، بالا آمدن سطح آب دریا به دلیل آب شدن یخ های قطبی است!

گلرت در حالی که آماده ی رفتن میشد، نام ساحره را پرسید که در جواب اینگونه پاسخ شنید:"آنجلینا فیثاغورث سوم!"

گلرت پس از خداحافظی با آنجلینا عصا را به او پس داده و سوار بر قالیچه ی پرنده شد. درحالی که در این فکر بود که نام آنجلینا فیثاغورث چرا اینقدر برای او آشناست، آنجا را به مقصد هاگوارتز ترک کرد.

آیا این حس آشنایی نسبت به اسم کوچک آنجلینا بود یا نسبت به نام فامیلیش؟ آیا به خاطر شباهت نام آنجلینا فیثاغورث به نام آنجلینا جولی (؟!) بود که این قدر حس آشنایی به او دست داده بود؟ کسی چه میدانست؟!
------------------------------------------------------------------
2.a: نامه ی سرگشاده!
------------------------------------------------------------------
محدودیت طولی واسه ی پست تایین نکرده بودی، منم تا تونستم نوشتم


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

Elder با نام علمی Sambucus از خانواده Adoxaceae به معنای درخت آقطی است؛ در حالی که یاس کبود جزو خانواده ی Oleaceae (زیتونیان) میباشد؛ کلمه ی Elder در Elder wand به جنس چوب اشاره میکند و صرفا بدین معنا نیست که این چوب قدیمی ترین چوب باشد.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۹:۱۴ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳
#36

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
۱. با استفاده از اطلاعاتی که بهتون داده شد، به مثلث برمودا سفر کنین و ثابت کنین که مثلث بودنش شایعه‌ای بیش نیست و در واقع دایره است! (۲۰ امتیاز)

پسر مو بلوند بالاخره ساکش را بر زمین گذاشت و با صدای خس خس مانندی گفت:
-سلام مردم دایره ی برمودا

و ناگهان بدون هیچ مقدمه ای عطسه کرد.دماغش را خاراند و دوباره ساکش را برداشت و به راه افتاد و زیرلب غرغر کرد.
اولین فردی که توجهش را جلب کرد یک آفریقایی بود که روی طبل بزرگش می کوبید و هوار هوار می کشید.باری سرش را از لای بوته ای رد کرد و به محوطه ای نگاه کرد که عده ای آدمخوار رقص تیپاپا تیپاپا انجام میدادند و با خوشحالی سرشان را در آب جوش داخل پاتیل بزرگی که روی آتش بود فرو میکردند.
باری نق زنان از لای بوته بیرون آمد و بی توجه به افراد آدمخوار صورت سرخ روبرویش داد زد:
-سلام.من فرشته ی کالیگوناتالا هستم و از پیش خدایانتون میام.خواستم بگم این مثلث برمودا نیس و دایره ی برمو...

هنوز حرفش تمام نشده بود که بلندقد ترین آدمخوار با صدای هیک هیک سول به او نزدیک شد و با مشت بر فرق سرش کوبید

***


-بلاه بلاه بلاه :hyp: من کجام؟اینجا کجاست؟

-غومتا لوکوموتیاله :hungry1: لوکو لوکو لوکو لوکو موتیاله :hungry1:

باری که همچنان در حالت خواب و بیدار بود ناگهان فریاد کشید:
-رپ آدمخوارا!!!!!!!

و وقتی سکوت آدمخوار ها و بوی سوختی آشنایی شنید تصمیم گرفت چشمانش را باز کند.
-آآهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه پناه به هلگای کبیر...هی تو...تویی که شبیه گراپ هستی...

و به یکی از آدمخوارها اشاره کرد.آدمخوار نزدیک پاتیل گنده ای آمد که باری در آن بود و به باری زل زد:

و اینجا بود که باری با یک حرکت انتحاری روی آدمخوار پرید و همچنان که در هوا بود و صحنه آهسته شده بود فریاد زد:
-مشت آهنین اژدهای آتشین

و مشتش را محکم به آدمخوار کوبید.(اسمایل پرت شدن آدمخوار به دور دست ها)

و باری که مثل قهرمانان انیمه ای می درخشید و شبیه ناروتو می نمود فریاد زد:

-نینجای اژدهای 70 دُمی!

و چند نفر دیگر از آدمخوارها هم پرت شدند.
باری هم از فرصت استفاده نمود و پرید بالای پاتیل و فریاد زد:
-ای داد ای هوار.اینجا دایره ایه نه مثلثی.افتاد؟یا بازم حالتونو بگیرم؟

و آدمخوار های باقیمانده از ترس سر تکان دادند.اینجا بود که باری سرش را بطرف دوربین برگرداند و با پوزخند گفت:

-دیدی پروفسور لوپین؟اینم از تکلیف!



۲. a. از طرف فیثاغورث نامه‌ای به مردم قبیله بنویسین و از مهمون نوازیشون تشکر کنین! این نامه حتما باید سرگشاده باشه.

نامه سرگشاده



خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۳
#35

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
امتیازات ریاضیات جادویی – جلسه دوم

** من برای تکلیف دوم به همه پیشنهاد میکنم پست جیمز سیریوس پاتر رو بخونن. دقیقا منظور منو از راهنماییهایی که برای نوشتنش داده بودم رو دنبال کرده و به بهترین شکل استفاده کرده! **


رکسان ویزلی: ۲۶ امتیاز

تکلیف اول: ۱۶ امتیاز
خب رکسی... تو نویسنده‌ی فوق العاده ای هستی و چه طنز و چه جد کارت درسته اما این پستت دو تا مشکل داشت. اولا که روح طنزش کمرنگ بود و دوم اینکه بعضی جاها مشخص نبود گوینده ی دیالوگ کیه. خیلی مهمه تو پستایی که بیشترش دیالوگ بین افراده، به اشکال مختلف مشخص کنیم که کی داره دیالوگ رو میگه. مثلا با خطاب قرار دادنش.. فرضا:‌
- آه ای مرلین.. بلاه بلاه بلاه...
- عمرا آلبوس... بلاه بلاه بلاه...
حواست باشه که وقتی کسی دیالوگا رو میخونه بتونه تشخیص بده کی به کیه، خب؟

تکلیف دوم: ۱۰ امتیاز
ها.. این چیزیه که میخواستم.. دمت گرم! همه چیز درست و به جا بود.

گیدیون پریوت : ۲۵ امتیاز

تکلیف اول: ۱۸ امتیاز
خیلی خوب بود گیدی.. خیلی! فقط دفه آخرت باشه این دانگو به خورد من میدی، یه هفته معده درد داشتم اصن non-stop :همر. این دو امتیازی هم که کم شد به خاطر دو سه تا غلط تایپی بود که تو پستت داشتی. حواست باشه.. پیش نمایش یادت نره!

تکلیف دوم: ۷ امتیاز
اینم خوب نوشته بودی ولی بازم اشتباه تایپی توش بود. علاوه بر اون،‌ یکی دو جا بین لحن محاوره‌ای و کتابی بلاتکلیف بودی. حواست باشه که لحن پستت یکنواخت باشه. اگه فضاسازیا رو داری با لحن محاوره‌ای مینویسی، تو تموم پستت این لحن جریان داشته باشه. یه نکته دیگه هم که تو این دو تا پستت ( و حرفای چت باکست) به نظرم اومد، احساس میکنم درگیری با شخصیت پردازی و ایفای نقش. ببین... بخصوص تو پست طنز، هر اتفاقی ممکنه بیفته و اشکالی نداره گیدی همیشه آروم، با داد و هوار وارد بشه. من و جیمز یه مغازه داریم تو هاگزمید که بنگاه املاکه... اون تو ما دست دانگو از پشت بسته بودیم!‌ ولی خب تو پستای جدی خیلی به شخصیت پردازیمون وفادارتریم. مثلا اینکه تدی به صبر و منطق مشهوره، حتی ممکنه دستمایه‌ی شوخی و خنده بشه تو پست طنز ولی تو پست جدی میشه اساس رفتارش و برخورد با بقیه. خب؟

فرد جرج ویزلی: ۲۳ امتیاز

تکلیف اول: ۱۸ امتیاز
فرجوج .. فرجوج خیلی خوب بود... باریکلا! کلا تو یه ذوق طنز خوبی داری که با یه ذره تمرین و کار کردن بیشتر تو رو میتونه تبدیل به یکی از بهترین طنزنویسا بکنه. موقعیت های کارتونی خوبی خلق میکنی مثل “صدای تو کمدی” و پرت شدن دانگ از حلق تدی. اینا خیلی خوبن پسر! اینکه نمره کامل بهت ندادم به خاطر همون چیزاییه که تو نقد پستت تو ویزنگاموت بهت گفتم. ظاهر پست و پاراگراف بندی رو رعایت کن.. دابل اینتر بزن بین خطوط و دفه بعد با همین طنز و سبک و سیاق برگرد تا بهت نمره کامل بدم.

تکلیف دوم: ۵ امتیاز
اگه اینم شبیه تکلیف اولت نوشته بودی حداقل ۸ رو از از ۱۰ میگرفتی ولی چرا ۵؟ ببین بازم میگم، تو استعداد طنز خیلی خوبی داری. اما مشکلات این پستت چیه؟ اولا تو جادوگر تی.وی رو برای گزارش انتخاب کردی ولی گزارشت روزنامه وار بود. اگه این پست تو پیام روز زده میشد، امتیاز بالاتری میگرفت. مسئله دوم استفاده از !! به جای علامت تعجب یا نفطه است. کمتر ازش استفاده کن، باشه؟‌ دوم اینکه این پست حس طنز داره ولی حال طنز نداره! پستای طنز با استفاده از چند تا شکلک در مکان مناسب، به خواننده یادآوری میکنن کجاها باید بخنده. ببینم هفته دیگه چیکار میکنی پسر جرج و آنجلینا!

کنت اولاف: ۲۲ امتیاز

تکلیف اول:‌ ۱۵ امتیاز

اولاف... دوست قدیمی.. چی شد؟‌ خودتم تو پستت یادآوری کردی که این طنزه ولی حس طنز نداشت. حواستو بیشتر جمع کن، یه کم موقعیت‌های خنده دار پستت رو بیشتر کن. ضمن اینکه واقعا این پست کوتاه بود، میتونستی روی بازی لودو و ویولت بیشتر مانور بدی! سوژه رو پرورش بده و سرسری از روش رد نشو. و مشکل دیگه، جمله های بریده بریده و کوتاهه. قبلا هم تو ویزنگاموت فکر کنم بهت گفته بودم، جملاتت رو با حروف ربط و علائم نگارشی مثل ویرگول به جای نقطه بهم بچسبون و از چند تا جمله‌ی کوتاه‌ یه پاراگراف طولانی بساز که تنها یه نقطه داره و اونم آخر پاراگرافه. بیتشر بنویس اولاف، تو خیلی خیلی بهتر از این میتونی بنویسی.

تکلیف دوم: ۷ امتیاز
خب اینجا تو یه چیزایی بهتر کار کردی و یه جاهایی ضعف داشتی. طنز و سوژه پردازیت خیلی خوب بود. اما ظاهر پستت یه مقدار در هم بود و یه جاهایی هم فعل و فاعل با هم جور نبودن یعنی جایی که فاعل جمع بود، از فعل مفرد استفاده شده بود. حواست به این مسئله باشه و نیم نگاهی هم به غلطای تایپی داشته باش.

پاپاتونده: ۲۷ امتیاز

تکلیف اول: ۱۹ امتیاز
همه چیش عالی بود پاپا. اون یه امتیاز هم به این خاطر کم کردم که به عنوان پست اول که تعیین کننده‌ی جهت سوژه است، اطلاعات کافی برای ادامه دادنش نداده بودی.

تکلیف دوم:‌ ۸ امتیاز
خوب بود پاپا.. طنز- جد متمایل به طنز نوشته بودی اما انقدر چکش نزن. چکش معمولا حالت طعنه آمیز داره و وقتی به میزان کافی و سر جاش استفاده بشه، کارشو درست انجام میده اما افراط نباید کرد. چند جا هم غلط تایپی داشتی که با یه دور خوندن از روی پستت قابل پیشگیری بود. در کل پست خوبی بود، دمت گرم.

نویل لانگ باتم: ۲۰ امتیاز


تکلیف اول: ۱۵ امتیاز
خب نویل... پستت میتونم بگم متوسط بود. داستان رو پیش برده بود ولی به یاد موندنی نبود. اون پست ونوگ هم فقط خلاصه‌ی سوژه بود که در روایات داریم هر کی خلاصه‌ی سوژه بنویسه، اجر مرلین تا لحظه‌ی مرگ باهاشه!‌:همر حالا اشکالات پستت چیه؟ یکیش این افکت‌ها و حالات چهره که تو فضاسازیا میاری، ترجیحا هر چی تو دیالوگ بیاد بهتره. مثلا به جای اینکه بگی:‌

یکی از فاطیا ماندانا رواینجوری صدا کرد :
- جناب مدیر ، کدوم بیل و کلنگ ؟

بهتر بود بگی:

یکی از فاطیا ماندانا رو صدا کرد :
- جناب مدیر ، کدوم بیل و کلنگ ؟

مسئله بعدی تو پست طنز خلاقیته.. خلاقیت باعث میشه که پستت خوندنی و خنده دار بشه. موقعیتای طنزی که تو پستت خلق میکنی رو بیشتر کن!

تکلیف دوم: ۵ امتیاز
دو تا مشکل عمده داره این پستت نویل. مشکل اول و مهم‌تر که من تو تدریس هم گفته بودم، دقت کردن به این مسئله است که کجا دارین پست میزنین. جادوگر تی وی برنامه ی تلویزیونیه ولی خبر تو از روزنامه در اومده بود، انگار خبر پیام روز باشه. اگه اینو تو پیام روز نوشته بودی بیشتر امتیاز میگرفتی. مسئله دوم ناپخته بودن سوژه است، انگار با عجله نوشته شده باشه و براش وقتی نذاشته باشی. سوژه رو پرورش بده، وقت بذار و موقعیت‌های جدید خلق کن توش. مشکل طول پستت نیست، میشه تو یه پست کوتاه یه سوژه رو خیلی تمیز پرورش داد. تمرین سوژه پردازی یادت نره! ضمنا، بچه جون تو مال چه نسلی هستی که فک میکنی که فوتبال و کوییدیچ رو فقط پسرا دنبال میکنن؟

جیمز سیریوس پاتر: ۳۰ امتیاز

تکلیفت اول: ۲۰ امتیاز
بنگاه املاک میری دیگه؟ بوق بهت که مزه دهن معلمو خوب بلدی چیه!‌نقدم که میخوای! برو پی کارت جیمز! واستا.. واستا.. همون بنگاه بمون، منم دارم میام... امشب اونجا مهمون داریم! ماهم که کامله!

تکلیف دوم: ۱۰ امتیاز
آاااای ملت... ببینین.. این چیزیه که من میخواستم ازتون. ققنوس نیوز صداشو در نمیاره اگه یکی از اعضاش پشت دزدیدن جام باشه! همیشه هم که تئوری توطئه‌ی جادوگرای سیاه پشت هر اتفاقی رو داره! بعد میرسیم به بخش کامنتا زیر خبر اصلی. بر همه واجب است که این تکلیف رو بخونن. دمت گرم بوقی!


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۲ ۲۱:۳۷:۱۰

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۷ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۳
#34

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
ریاضیات جادویی - جلسه سوم

کلاس ریاضیات که از وقتی برای انجام تکالیف به هاگزمید فرستاده شده بود، جمعیتش هم به نصف رسیده بود و اصلا انگار نه انگار که ملت همیشه برای هاگزمید دست پا میشکنن ولی خب پای مشق نوشتن که وسط میاد، همه میرن تو مود عامو ما حال نداریم و این حرفا! .. آره همون کلاسه مشتاق و قبراق به خاطر ذوق و شوق بی انتهای گیدیون، چشم به تدی دوخته و تشنه‌ی علم و دانش، منتظر بودن.

کلاس:

تدی: ... اینطوری نگاه نکنینا حس میکنم جای گرگ و گله عوض شده! اگرم این نگاه تشنه‌های علم و فلانه که باید فعلا صبر کنین!

این دفعه ملت به فرم به تدی نگاه کردن که باعث شد جو ایفا یه ذره آروم بگیره و اسمایلی صحیح دست شخصیت درستش بیفته! بهر حال بچه ها منتظر جواب بودن و به اندازه کافی صبر کرده بودن.

- خب خب خب.. بهتون میگم! واسه تدریس این جلسه قراره دوست و ...

- من اومدم!

در کلاس با صدای شااااقی باز شده بود و جیمز سیریوس پاتر، ساک به دست، نهنگ به بغل، ظاهر شد.

- بله داشتم عرض میکردم.. دوست و برادرم، جیمز، قراره تو تدریس این جلسه بهمون کمک کنه!

دستی به هوا پرتاب شد، جیمز به جای تدی جواب داد:

- چیه فرجوج؟

- قراره جا ریاضی کوییدیچ بازی کنیم؟

- نخیر...

و همینطوری که آقای بلوپ رو می‌داد دست تدی، قلم پر گچی! رو برداشت و روی تخته یه مثلث کشید.

- بهر حال تدی از بیکاری مجبور شده تدریس کنه و تنها کلاسی که خالی بود، همین بود و میدونین چیه؟ تدی از ریاضی متنفره و هیچی بارش نیست!

- جیمز؟

- مگه دروغ میگم تدی؟ بهر حال من امروز اینجام تا بهتون یه ذره ریاضی واقعی یاد بدم. اول بهم بگین این شکل چیه؟

همه کلاس، بالا پایین پران! ذوق در کنان، دستشو بالا برده بود و وقتی همه دستا بالا رفت، همه با هم جواب دادن:

- مثلث

- درسته.. هووم... نه انگار یه چیزایی تدی یادتون داده! حالا بهم بگین قضیه چیه؟

طی سی ثانیه‌ی بعد، تنها صدایی که از کلاس میومد، صدای جیر جیر جیرجیرکها بود که احتمالا از کلاس موجودات جادویی ویولت جا مونده بودن!

- تو بهشون قضیه رو یاد ندادی؟

تدی شونه‌شو بالا انداخت و طوری به جیمز نگاه کرد که فهمید اونم نمیدونه قضیه چیه! واقعا کی اینا رو واسه تدریس نوگلای باغ دانش میفرسته؟

- اینم نمیدونه! قضیه، قضیه‌ی فیثاغورثه دیگه! کلا مثلث و فیثاغورث نافشونو با هم بریدن. و این یکی بدون اون یکی نمیتونه وجود داشته باشه و باید به دست هم از بین برن.. آهان نه.. اون یه چیز دیگه بود! ولی یه قضیه دیگه هم هست این وسط که خیلیا نمی‌دونن و اون اینه که فیثاغورث جادوگر بود.

جیمز کمی مکث کرد که تاثیر کلماتشو تو صورت بچه ها ببینه و وقتی دید کسی عمق مطلبو درک نکرده، ادامه داد:

- داستان از این قراره که فیثاغورث داشت از اینور دنیا آپارات میکرد به اونور دنیا ولی یهو دستگاهای کنترل مقصدش وسط راه خراب میشه و با یه حال بدی وسط یه ناکجا آبادی سقوط میکنه و بومی‌های اونجا ازش مواظبت میکنن و با مهمون نوازی و خونگرمیشون کلی شرمنده‌اش میکنن تا حدی که وقتی بالاخره حالش اونقدر خوب میشه که بالاخره برگرده خونه، نه تنها دختر یکی از بومیا رو به همسری میگیره، اسم اونجا رو میذاره "مثلث برمودا" چون کلا از هر چی که خوشش میاد یه پسوند مثلث بهش میچسبونه!

جیمز دوباره قلم گچشو دستش گرفت و مشغول نوشتن شد.

نقل قول:
مشق شوما:

۱. با استفاده از اطلاعاتی که بهتون داده شد، به مثلث برمودا سفر کنین و ثابت کنین که مثلث بودنش شایعه‌ای بیش نیست و در واقع دایره است! (۲۰ امتیاز)

۲. یکی از این دو موضوع (۱۰ امتیاز):

a. از طرف فیثاغورث نامه‌ای به مردم قبیله بنویسین و از مهمون نوازیشون تشکر کنین! این نامه حتما باید سرگشاده باشه.

b. دعوت نامه‌/ کارت عروسی فیثاغورث با همسرش رو تو پیام امروز چاپ کنین.


نکته‌های مهم در مورد این جلسه:

- تکلیف اول رو تو همین کلاس بنویسین و لازم نیست به تاپیک دیگه‌ای برین. فضاسازی و شخصیت پردازی برمودا و آدماش و مثل همیشه خلاقیت مهم‌ترین عامل برای گرفتن نمره‌ی بالاست!

- برای تکلیف دوم، انتخاب با شماست که نامه بنویسین یا کارت دعوت رو! منتها حتما تو کلاس و در انتهای تکلیف اول، لینک تکلیف دوم رو هم بنویسین که نمره دادن رو راحت کنه.

- وقتی تکلیف دوم رو می‌نویسین یادتون باشه شما دارین از طرف فیثاغورث می‌نویسین، نابغه و جادوگر ریاضی که همه چیو شکل مثلث میبینه!

- سوالی اگه بود تو دفتر اساتید یا با کمک پخ، بپرسین!




ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۲ ۲۰:۲۴:۱۴

تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۳
#33

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
گل پسر ارشد گریفیندورم من.

تکلیف اول

تکلیف دوم



پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱:۰۷ یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳
#32

نویل لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ دوشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
از همه جوگیر ترم !!! اینو میدونم !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 83
آفلاین
آخه چی بگم ؟
مال خودت نخواستم

بازم چی بگم ؟
اینم مال خودت


شاید وجودم به خیلی ها ارامش نده . . .
ولی همین که حضورم حرص خیلی هارو در میاره . . .
بهم انگیزه خیلی بالایی میده . . .


پاسخ به: کلاس ریاضیات جادویی
پیام زده شده در: ۱:۴۷ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۳
#31

پاپاتونده old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ شنبه ۷ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۶:۰۳ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
سلام استاد!

۱. آمار مغازه‌های هاگزمید رو در بیارین و مشتری یکی از مغازه‌ها بشین. (۲۰ امتیاز)

همون پروژه ی یه تیر دو نشون رو اجرا کردم استاد ولی نمی خواستما دوستان مجبور کردن. اسکله تفریحی

۲. به یکی از خبرگزاریها برین و گزارشی از سرقت جام جهانی مشنگی تهیه کنین. ( ۱۰ امتیاز).

اینم یه برنامه تلویزیونی جذاب به نام پاپاتاک، امیدوارم لذت ببرین! جادوگر تی وی








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.