wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
Re: ارتباط با ناظرين وزارت
ارسال شده در: پنجشنبه 18 مهر 1387 12:49
تاریخ عضویت: 1386/05/25
آخرین ورود: دوشنبه 10 مرداد 1390 04:00
از: کنار داوش
پست‌ها: 683
آفلاین
بارتی عزیز در یک رول عادی هم اینقدر از شکلک استفاده نمیشه که شما در پست غیر رولت استفاده کردی. پیشنهاد می کنم به شهربازی ویزاردلند بری و اونجا تا دلت می خواد شکلک بزنی. شلوغ پلوغه کسی حواسش نیست. دوست داشتی ردا شخصی می پوشم با هم بریم!

بهتره به جای زدن تاپیک های جدید به فعال کردن تاپیک های موجود پرداخته بشه. البته تاپیک ها و سوژه هایی هم که شما پیشنهاد دادید برای وزارت سحر و جادو مناسب نیست، مخصوصا اون دومی! خاله بازی که نیست... مقر حکومته! :دی

مجوز داده نشد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: ارتباط با ناظرين وزارت
ارسال شده در: چهارشنبه 17 مهر 1387 22:15
تاریخ عضویت: 1386/02/20
آخرین ورود: یکشنبه 5 آبان 1392 21:32
از: مرلینگاه شوری خانه ریدل
پست‌ها: 1540
آفلاین
سلام بر وزیر مردمی و خوب و جفنگز و خفنگز و بی ناموس !!! و هافلی و اینا دیگه چه خبرا یا وزیر ؟ شنیدم بوق می زنی راستی دامبل دیروز تو کلاس خصوصی گفت دلش واست تنگ شده ...


راستش آل سو جان ؛ واسه یه مورد مهم و یه مورد خیلی مهم تر خدمت رسیدم و با اجازت مجوز می خوام و اینا دیگه ... اولی تاپیک "سازمان ارتباطات ماگلی" هست که در ارتباط با ماگل هاس و اینا ... به تحقیق در مورد رفتار ماگل ها می پردازه و از میان بچه ها ، اونایی که به جادوگری می خورن رو به هاگوارتز معرفی می کنه ... دیگر سازمان هایی هم که در ارتباط با ماگل ها باشن زیر مجموعه ی اینجان و کلا همش در ارتباط با ماگلاس و خیلی چیز جالبیه ...

دومی هم که خیلی مهم تره و مجوزش رو بی زحمت ، حتما می خوام !!! تاپیک "ماجراهای خانوادگی آل سو و بارتی" هست که در موردش صحبت کردم باهات و اینا مجوز بده ، تو رو خدا ... ته سوژه اس مجوز بده دیگه :دی


خب ، آل سو جان ... این مجوز ها رو بی زحمت بده تا کار ما راه ببیفته و تاپیکای باحالز بزنیم ... قربانت بارتی ، با عشق





افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: ارتباط با وزیر سحر و جادو
ارسال شده در: دوشنبه 25 شهریور 1387 11:47
تاریخ عضویت: 1386/05/25
آخرین ورود: دوشنبه 10 مرداد 1390 04:00
از: کنار داوش
پست‌ها: 683
آفلاین
آسپ به آرامی از روی زمین بلند شد. دنیا در مقابلش تیره و تار شده بود. امکان نداشت... در نظرش تمام این اتفاقات را در خواب می دید، ارتش شکست خورده، وزارت فتح شده و مهم تر از تمام آنها، آلبوس دامبلدور زنده!!

آرام سرش را بلند کرد و به چشم های آلبوس دامبلدور خیره شد. قطره ای اشک از گوشه چشمانش سرازیر شد و به آرامی گفت: من کجا رو اشتباه کردم دامبلدور؟!

سپس اختیار خود را از دست داد و شروع به گریه کرد. صورتش را با دستانش پوشانده بود و هق هق گریه اش سکوت وهم انگیز وزارت سحر و جادو را در هم می شکست. کی گفته همه چیز طبق خواسته آدم پیش میره؟ کی گفته همیشه قدرت میتونه جلوی حق رو بگیره؟ کی گفته قدرت پایداره؟

وزیر سحر و جادو در دفتر شخصی اش در وزارتخونه، دفتری که نماد قدرت عظمت او بود زانو زده بود و می گریست. دامبلدور به آرامی جلو آمد و شانه آسپ را گرفت. با صدای قاطع و محکم گفت: اقرار کن آلبوس سوروس! اعتراف کن اشتباه کردی! به تمام خیانت ها و کارهایی که انجام دادی اعتراف کن!

گریه آسپ شدیدتر شد. دامبلدور شانه او را محکم تر فشار داد و منتظر ماند. آسپ با صدای ضعیفی گفت: اشتباه کردم دامبلدور...اشتباه کردم!

دامبلدور بلافاصله و با صدای بلندتری گفت: پس به فکر جبران باش آسپ! سربازانت رو به من بده! ارتشت رو به من بده تا محفل رو تقویت کنم! ارتشت رو به من بده تا بتونیم فعالیت های ضد مرگخواران رو ادامه بدیم! ارتشت رو به من بده تا لرد ولدمورت رو شکست بدم!

آسپ سرش را بلند کرد و با دهان باز به دامبلدور خیره شد. بعد از مدتی طولانی با صدای گرفته ای گفت: هرچی تو بخوای!

پایان

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: ارتباط با وزیر سحر و جادو
ارسال شده در: دوشنبه 25 شهریور 1387 00:33
تاریخ عضویت: 1387/06/23
آخرین ورود: یکشنبه 8 دی 1387 12:05
از: آرامگاه سپید
پست‌ها: 131
آفلاین
محفل پیروز است!

دنیا برای آسپ تیره و تار شده بود… هیچ چیز برایش معنی و مفهومی نداشت. کسی که آنچنان بر مسند قدرت بود ، حال با ذلت ، در حال باج دادن بود …

آلبوس دامبلدور ، در حالیکه سرتاسر اتاق را قدم میزد نفس عمیقی کشید.
_ وزیر! تو باعث شدی محفل نابود بشه… محفلی که اونقدر براش تلاش کرده بودم!

آسپ هیچ جوابی نداشت تا بدهد.سرتاسر وجودش را شکست و ناامیدی فرا گرفته بود.
دامبلدور بی توجه به حالت روحی آسپ ادامه داد.
_ برای جبرانش باید ارتشت رو در اختیار من بزاری!
آخرین جمله از آلبوس دامبلدور ، همچون پتکی محکم بر سر آسپ کوبیده شد.با حیرت و تعجب فریادی کشید.
_ ارتش وزارت من؟! تو چطور میتونی اینقدر بی رحم باشی؟

آلبوس دامبلدور چوبش را به طرف آسپ گرفت … اختری نارنجی به سینه آسپ برخورد کرد و صدای ناله آسپ در سرتاسر اتاق شنیده شد.
_ وزیر نابود شده ! ارتشت محفل من رو نابود کرد … سربازان وفادارم رو از بین برد و اعتماد من رو از اون ها سلب کرد! تنها راه جبرانش دادن ارتشت به من هست!

آسپ ناله ای کرد. هنوز سینه اش از برخورد طلسم می سوخت و گز گز میکرد.سعی کرد از جایش بلند بشود ولی دوباره بر روی زمین افتاد … دستش را داخل ردایش کرد تا چوب دستیش را بیرون بیاورد هرچند می دانست بیهوده بود!

در عرض یک ثانیه چوب از دستان سست و بی رمق آسپ کنده شد و در دستان چروکیده ولی مصمم آلبوس دامبلدور نشست.
صدای آلبوس دامبلدور ، این بار شدت یافت.
_ آلبوس سوروس پاتر . بهت میگم به نفعته تا این ارتش رو در اختیار من قرار بدی! آخرین حمله من به مرگ خوار ها در شرف وقوعه و تو با مشکلات جبران ناپذیری که به محفل وارد کردی کار منو سخت تر کردی. تو این مدت، محفلی ها به شدت اعتراض کردند و بلبشو به راه انداختند!

آسپ خواست جواب بدهد که سهره ای طلایی رنگ ، درست رو به رویشان ظاهر شد.
سپر مدافع در مقابل آنها توقف کرد و با صدای ضعیف ، بی رمق و شکست خورده آنیتا شروع به صحبت کرد
_ آسپ ! آسپ ! صدامو میشنوی؟اگر میشنوی بهتره که اینو بدونی! ارتش شکست خورده! ما تسلی محفلی ها شدیم و تحت اختیار اونا هستیم!
لبخندی از سر پیروزی بر لبان نازک ولی مصمم آلبوس دامبلدور نقش بست.

بالاخره ، وزیر دهانش را باز کرد تا نتایجی را که به دست آورده بود در اختیار دامبلدور قرا بدهد.رنگش همانند گچ سفید بود و دامبلدور در دل آرزو میکرد که جوابش چیزی جز موافقت نباشد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: ارتباط با وزیر سحر و جادو
ارسال شده در: دوشنبه 25 شهریور 1387 00:02
تاریخ عضویت: 1386/05/25
آخرین ورود: دوشنبه 10 مرداد 1390 04:00
از: کنار داوش
پست‌ها: 683
آفلاین
در آستانه در مردی قد بلند با ریشی نقره فام و عینکی نیم دایره ایستاده بود. چشمانش از شدت خشم برق میزد و ابر چوب دستی را محکم در دستش می فشرد، به طوری که بند انگشتانش به سفیدی گراییده بود. آسپ همچنان که خود را عقب می کشید به دامبلدور خیره شده بود.

دامبلدور آرام آرام به طرف کلاه وزارت رفت که دمر بر روی زمین افتاده بود، آن را برداشت و نگاهی توام با خشم و حقارت به آلبوس سوروس پاتر انداخت. آسپ کمی عقب تر رفت ولی پشتش به میز کاریش برخورد کرد...سرمای میز در یک آن در تمام وجودش رخنه کرد!
-دامـ... دامبلدور! فکر می کردم تا الان...

ولی آلبوس دامبلدور حرف وزیر را نیمه تمام گذاشت و با صدایی بی روح، سرد و خشمگین که کمتر از وی شنیده میشد شروع به حرف زدن کرد: آره فکر می کردی مردم! ولی میبینی... هنوز همینجام و دارم به کلاهی نگاه میکنم که ناحق روی سرت اومد!

آلبوس سوروس با صدایی که در حنجره می لرزید خطاب به دامبلدور گفت: ولی... تو چجوری تونستی بیای اینجا؟ امکان نداره!
اینبار فریاد دامبلدور، آسپ را ساکت کرد. کلاه وزارت بر روی زمین افتاد و آتش گرفت... آتش از نوک ابر چوبدستی یاس کبود بر روی کلاه تاخته بود و در چند ثانیه آن را سوزانده بود.

آلبوس دامبلدور آرام به طرف آسپ رفت. چشمانش از شدت خشم برق میزد. طلسمی فرستاد و آسپ به گوشه ای پرتاب شد: تو به من و محفل ققنوس خیانت کردی آلبوس سوروس پاتر!

پاتر را آنچنان بلند گفت که آسپ، از شدت ترس چشمانش را بست. نگاهی به میز وزارت کرد و گفت: هنوز یاد نگرفتی آسپ! سه تا از نوچه هات رو میفرستی... اونم به حسابی که بهترین سرباز هات هستن تا من رو سرنگون کنن!
خنده ی تمسخر آمیزی بر لبانش نقش بست و ادامه داد: ولی نمیدونستن که به طرف کی رفتن!

آسپ باورش نمیشد که سه جادوگری که فقط مخصوص همین کار استخدام کرده بود شکست خورده باشند... دامبلدور، آنها به او گفتند آلبوس دامبلدور مرده است! افسوس!

آلبوس دامبلدور برای بار دوم چوبدستیش را به طرف آسپ گرفت و گفت: باید جبران کنی آلبوس سوروس! باید تاوان بدی!
آسپ با صدای ضعیفی گفت: تاوان؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: ارتباط با وزیر سحر و جادو
ارسال شده در: یکشنبه 24 شهریور 1387 22:44
تاریخ عضویت: 1387/06/23
آخرین ورود: یکشنبه 8 دی 1387 12:05
از: آرامگاه سپید
پست‌ها: 131
آفلاین
محفل پیروز است!

وزارت سحر و جادو، عظمت و شکوه همیشگی خود را از دست داده بود. بر روی دیوارها عکس ها و نوشته های بزرگی نصب شده بود که جملاتی از قبل "مرگ بر وزیر آسپ" یا " کسی که صنعت لوگو سازی را تخریب کرد!" و... به چشم می خورد. جنگ بین محفل و ارتش وزارت همچنان ادامه داشت. سربازان وزیر با تمام وجود در حال دفاع از وزارت بودند. نبرد بیشتر در سازمان اسرار و طبقه های پایینی وزارت در حال جریان بود. نبردی که در صورت ادامه یافتن تلفات و خسارت سنگینی در بر داشت. طبقه هفتم وزارت کاملا خالی به نظر می رسید. تنها وزیر بود که با خونسردی در دفترش نشسته بود و با توجه به دولت پیشرفته او (!) مطمئن بود هیچ جادوگری نمی تواند به طبقه وزارت آپارات و یا حتی نفوذ کند. از هر نظر امنیت داشت...
پاق!

مردی در حالی که خراش های باریکی بر روی گونه چپش به چشم می خورد و صورتش سیاه و کبود شده بود در راهروی منتهی به دفتر وزیر ظاهر شد. مکثی کوتاه و سپس با قدم هایی محکم و بلند به سمت دفتر وزیر حرکت کرد. چوبدستیش را در مقابلش گرفته بود و با احتیاط پیش میرفت. صداهای ناشی از جنگ و مبارزه از طبقه های پایین به گوش می رسید. قدم هایش را سریع تر کرد و لحظه به لحظه به دفتر وزیر نزدیک تر میشد. باید کار را تمام می کرد. ارتش سفید به خاطر او و اهدافش در حال جنگ بودند...

دفتر وزیر سحر و جادو

تصاویر متحرک، بی سیم های جادویی، جغدهای مخفی و وسایل جادویی پیشرفته دور تا دور دفتر وزیر را گرفته بود. کلاه وزیر در گوشه ای افتاده و دفترش به هم ریخته به نظر می رسید. آسپ در حالی که بی سیم جادویی طلایی رنگی در دستش گرفته بود مشت محکمی بر روی میزش کوبید و فریاد زد: زودتر تمومش کنید آنیتا! شما که تعداد و قدرتتون بیشتر از اونهاست! شکستشون بدید! نابود کنید اون شورشی ها...

صدای فریادی از پشت بی سیم به گوش رسید و سپس صدا قطع شد. آسپ بلند تر از قبل فریاد زد: آنیت! آنیت! چی شد؟ جواب منو بده! آنیتا!!!

ترس و وحشت سراسر وجودش را گرفته بود. اگر برای آنیتا اتفاقی افتاد بود....بزرگترین و قوی ترین حامی اش را از دست داده بود! مطمئنا طلسم های امنیتی قوی دفترش به محفلی ها اجازه نمیداد وارد آنجا شوند ولی تا کی میتوانست اینطور ادامه دهد؟ باید هرچه زودتر خارج میشد و وزارت را ترک می کرد! شنلش را پوشید و به سمت کلاهش رفت و آن را برداشت. با حسرت به کلاه محبوب وزارتش نگاهی انداخت، سپس پوزخندی زد، کلاه را به زمین انداخت و در حالی که چوبدستیش را در می آورد درب دفترش را باز کرد. صدای بم و بی روحی گفت: سلام جناب وزیر.

پرتو قرمز رنگی به آسپ برخورد کرد و به درون دفترش پرتاب شد!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1387/6/25 0:15:53
Re: ارتباط با ناظرين وزارت
ارسال شده در: پنجشنبه 21 شهریور 1387 23:32
تاریخ عضویت: 1386/05/25
آخرین ورود: دوشنبه 10 مرداد 1390 04:00
از: کنار داوش
پست‌ها: 683
آفلاین
به بارتی:

با دومی مخالفم. به نظرم جای زدن یک تاپیک جدید براش نیست. بهتره به عنوان یک سوژه توی یکی از تاپیک ها بدی. این تاپیک رو ببین سوژه بهش می خوره یا نه. اگر لازم باشه حتی اسم تاپیک رو هم عوض می کنم ولی نیازی به تاپیک جدید نیست. همین لینکی رو که بهت دادم حتما چک کن!

تاپیک انبار وزارت رو میتونی بزنی. دقت کن که در پست اول تاپیک یک رول خوب بنویسی و توضیحات مورد نیاز رو بدی. خودت حواست به تاپیک باشه. در صورتی که ارزشی بشه یا استقبالی نشد قفل و سپس پاک میشه.

راجع به ترکوندن (!) وزارت هم خوشحال میشم فعالیت کنی. ولی حتما نیازی نیست که تاپیک جدید بزنی. توی تاپیک های خاک خورده سوژه های جدید بده پست بزن خود وزیر حمایتت می کنه!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: ارتباط با وزیر سحر و جادو
ارسال شده در: پنجشنبه 21 شهریور 1387 18:50
تاریخ عضویت: 1387/03/25
آخرین ورود: چهارشنبه 2 بهمن 1387 15:37
از: اين ستون به اون ستون فرجه!
پست‌ها: 254
آفلاین
سالها گذشت و سفرهاي استاني كه از ابتدا بوقي بيش نبود به بوق عظيم تري مبدل شد. آسپ با افكاري شيطاني كه از بدو تولد همراه او بوده در دفتر كارش نشسته و در حال ريختن طرحيه كه با يك تير دو نشون بزنه و محفل و وزارت رو بندازه تو جون همديگه و خودش هم زيرر سايه ي اين تفرقه حكومت كنه!( تف تف تف...)

آسپ همچنان با افكار شوم خود بدين حالت بود اما ناگهان با صداي مهيبي به اين شكل در مياد

در دفتر وزير كما في السابق كنده مي شه و در آغوش آسپ ميوفته!

- تو هنوز يه فكري به حال اين در نكردي؟..تو چجور وزيري هستي كه نمي توني درتو كنترل كني؟

آسپ به دور و برش نگا مي كنه تا منبع صدا رو بفهمه اما از اون چيزي كه شما فكر مي كنيد گلابي تره و نمي فهمه كه فليت ويك پير جلوي ميزش وايستاده..شتلق.. با برخورد يك روزنامه ي لوله شده به فرق سرش متوجه اوضاع ميشه..

- عهه فليت تو بازم روي پيشوني من مگس كشتي؟
- نخير زدم بلكه بميري از دستت خلاص شيم... در ضمن بوق بر اين نويسنده اين روزنامه نيس كه استعفا نامه ست..

آسپ گاگول تر از پيش به ريش سفيد فليت خيره ميشه

- استعفا نامه؟

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p
Re: ارتباط با ناظرين وزارت
ارسال شده در: چهارشنبه 20 شهریور 1387 13:17
تاریخ عضویت: 1386/02/20
آخرین ورود: یکشنبه 5 آبان 1392 21:32
از: مرلینگاه شوری خانه ریدل
پست‌ها: 1540
آفلاین
سلام آل سو چطوری ؟ خوبی ؟ زن و بچه ها چطورن ؟ ... آره گابرم سلام می رسونه . داره افطاری درست می کنه ؛ در خدمت باشیم



آل سو جان ، قرض از مزاحمت ... که نه ... مراحمت اومدم مجوز دو تا تاپیک رولو بدی برم که بزنیم وزارتو فعال کنیم
1. انبار وزارت سحر و جادو : انبار وزارت که توش چوبدستی های اضافه برای کارکنان ، غذا ، آب و کلا همه چیز توش هست و همشم واسه وزارته . کلی سوژه توپ داره
2. سازمان بین المللی تورهای مسافرتی وزارت : بالاخره کارکنان وزارت هم نیاز به مسافرت دارن . بعدم این تورهای خصوصی خیلی گرون می گیرن و این حرفا وزارت باید یه سازمانی داشته باشه که همه ی این مسافرت ها ، چه مسافرت های وزیر به اینور و اونور چه مسافرت های کارکنان وزارت و چه مسافرت های ملت جادوگر رو زیر نظر داشته باشه و اینا دیگه ...

جفتشم تاپیک روله . مجوز بدی دو روزه وزارتو ترکوندیم

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Re: ارتباط با وزیر سحر و جادو
ارسال شده در: دوشنبه 28 مرداد 1387 22:52
تاریخ عضویت: 1386/05/25
آخرین ورود: دوشنبه 10 مرداد 1390 04:00
از: کنار داوش
پست‌ها: 683
آفلاین
اسپی با قدم هایی سنگین از دفتر وزیر دور میشد که ناگهان صدای انفجاری به گوش رسید و در دفتر وزیر از جا کنده شد. آسپ با حالتی ژانگولری به بیرون شیرجه زد و فریاد زد: ایـــــــــــــــست!

اسپی:

آسپ در حالی که از روی زمین بلند میشد با صدای رسا و بلندی گفت: همانا ای پرفسور پومانا! خوشحال نمودی ما را! با این پستِ دل آرا!

وزیر صدایش را صاف کرد و ادامه داد: ساحران همیشه از جایگاه ویژه ای در وزارت من برخوردار بودن! من در ستاد انتخاباتیم هم گفتم در نظر دارم دامبل خانه هایی رو تاسیس کنم! احداث این مکان ها فقط در جهت عشق و حال ساحره ها بوده!

صدای پاق فرا شدیدی به گوش رسید و در یک زمان پنجاه ساحره در راهروی دفتر وزیر ظاهر شدند. آلبوس ابتدا با این حالت به آنها نگاه کرد و سپس فریاد زد: آپارات جلوی چشم وزیر؟ اونم وسط وزارت؟! مگه اینجا طویلست؟!!!

ساحره ها: وزیر ساحره دوست! سوت! دست! جیغ!
و سپس به پرتاب گل و سبزه و ماچ و موچ و اینا به آسپ مشغول شدند.

آسپ که جو زده شده بود رو به اسپی کرد و گفت: در جواب شما ساحره جوان! بله برنامه میدم که فعالیت کنید! من همیشه برنامه هام دقیق بوده! همیشه با برنامه جلو رفتم! نصف عمرم در حال برنامه ریزی بودم! شیش ماه دوره وزارتم بود پنج ماه داشتم برنامه می ریختم یک ماه اجرا می کنم!

ساحره ها:

آلبوس کمی سرخ و سفید میشه و میگه: بعله! من قبل از تمام سفرهام برنامه هام رو کامل اعلام می کنم و شما طبق اون برنامه میتونید بهم کمک کنید! هروقت من شروع به اجرای یکی از بخش هاش کردم پا به پام فعالیت کنید و رول بزنید! سفرهای مردمی وزیر انفجار رول پلینگ است! حقوق ساحره ها هم این وسط فراموش نمیشه!

ساحره ها: زنده باد وزیر آسپ

کمی آنطرف تر، در راهروی سمت چپ مکان سخنرانی وزیر، آلبوس دامبلدور و پرسی ویزلی با سوظن به آسپ و حمایت مشکوک او از ساحره ها خیره شده بودند!

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟