هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

ایزابل مک‌دوگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۵ یکشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۱
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۳:۵۴
از حدشون که گذشتن، از روی جنازشون رد میشم...!
گروه:
مرگخوار
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 152
آفلاین
سلام ولدی جان

بی زحمت پست شماره 122 دره سکوت منو نقد کن ... فکر کنم اولین نوشته من باشه


•« ʜᴇ ᴡᴀs ʜɪᴅɪɴɢ ʜɪs sᴀᴅɴᴇss, ʙᴜᴛ ɪ ᴄᴏᴜʟᴅ sᴇᴇ ʜɪs ᴛᴇᴀʀs »•
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ پنجشنبه ۱ تیر ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ربکا!

این چه طرز وارد شدنه؟!
ضربه می زنی به در اتاق ما؟


نقل قول:
ربکا از دیدن اربابش، آن هم از این زاویه نزدیک، آنقدر خرکیف شده بود که
ما داشتیم فکر می کردیم قراره بترسه! تسترال کیف شده تازه. از نزدیک بسیار جذابیم.


نقل قول:
من یه مرگخوار خیلی باحال و بدون دردسر و باکیفیت بودم و هستم! کاملا 4k تشریف دارم! ربکا با چهارتا ک!
چهار تا ک. بسیار با کیفیت.


انسان اولین بار که میاد یا بر می گرده یه شکلاتی، کیکی، کیک شکلاتی ای، بستنی ای چیزی میاره. برای ما کار و زحمت آوردی؟
ما زحمتکشیم. حالا می رویم که زحمت بکشیم.


بررسی پست شماره 242 گلخانه تاریک ربکا لاکوود:


نقل قول:
لینی، بدون اینکه تکانی بخورد، در هوا ثابت ماند که این پدیده به اندازه کافی عجیب و غریب بود تا باری دیگر مرگخواران در شوک فرو بروند.
به هر حال فکر و خیال همسر لرد شدن، قدرت‌هایی فراتر از فیزیک جادویی، به مرگخواران مونث داده بود!
شروعت خیلی خوب بود. صحنه آخر پست قبل رو گرفتی و جالبترش کردی. منم بهتر بود می نوشتم که بدون بال زدن جلوی لرد ثابت مونده بود. این عجیب و غریب بودن، جالب ترش کرده. توجیهش هم خیلی خوب بود.


نقل قول:
ناگهان میان صحبت‌هایش، توده‌ای از هوا لینی را به جایی پرتاب کرد... که خب کسی هم نفهمید کجا!

- بلا؟! چرا تو صورتمون فوت کردی؟!
- من؟ مـ... آها! مژه افتاده بود رو صورتتون!
خیلی خوب بود. حرکت خونسرد بلا، لردی که از همه جا بی خبره و نشون دادن ضعف لینی. همشون با یک فوت ساده!


نقل قول:
لرد، مرگخواران، لینی پرتاب شده، پلاکس پس افتاده که حالا با این حرف بلاتریکس چند لحظه بیدار شده بود؛ به بلاتریکس خیره شدند.
حتی مرلین هم به این فکر می‌کرد که بلاتریکس قرار است چه جوابی بدهد!
اینجاش یه پرش کوچولو داره. بلا که جواب رو داده بود. اگه قرار بود جواب دیگه ای بده قبلش باید توضیحی داده می شد یا حرفی زده می شد که نشون می داد لرد یا بقیه جواب رو قبول نکردن.


نقل قول:
بلاتریکس بعد از اینکه لرد سرش را چرخاند، به مرگخواران نگاه کرد و با حرکت لب‌هایش گفت:
- براتون آرزو می‌کنم که دیگه کسی داوطلب نشه.
آخر پست هم خیلی خوبه. مخصوصا از این لحاظ که همه درها بسته نشدن. حرف بلا می تونه موثر واقع نشده و بازم مرگخوارا داوطلب بشن. این خیلی مهمه. توی سوژه ها تا وقتی که ممکنه و می شه ادامه داد، سوژه های فرعی رو زنده نگه داریم. الان شما می تونستین بنویسین که : و بعد از آن هیچ مرگخواری جرات نکرد حرفی بزند.. این جمله سوژه رو می بست. مجبور بودیم بریم مرحله بعد. و دلیلی نداره که این کارو بکنیم. هیچ عجله ای نداریم.


پست شما کوتاه، خلاصه و جالب بود. شکلک ها به اندازه و به جا. شخصیت ها خوب و قوی. بلاتریکسی که به هیچ قیمتی نمی خواد بذاره کسی به لرد نزدیک بشه. لینی ضعیف و نحیف و لردی که حواسش پرته!

طنز به اندازه کافی بود و پیش بردن سوژه هم به مقدار لازم. عجله ای برای جلو رفتن نداشتی و از موقعیت خوب استفاده کردی. کل پستت در مورد یک ثانیه ای بود که بلاتریکس لینی رو فوت می کنه. این خیلی خوبه.

همه چی خوب و به اندازه بود.


.................................................................


نقل قول:
سلام ارباب!
سلام آیلین. تعداد پست هات 222 تا شده.


نقل قول:
این پست من توی دره ی سکوت رو میشه نقد کنین؟
میدونم استفاده ای موضوعی که نفر قبلی داده بود رو عقب انداختم، ولی واقعا راه خوبی برای اینکه همین الان از اون موضوع استفاده کنم پیدا نکردم. احساس میکنم همین ایده ای که خودم دادم رو میتونستم بیشتر در موردش بنویسم.
این مورد به نظر من اشکالی نداره. دو تا موقعیت توی سوژه داشتیم. شما می تونستی از هر کدوم که می خوای استفاده کنی. اتفاقا به نظر من همین قسمت خارج شدن از اتاق بیشتر مساعد بود. انتخاب درستی کردی.


بررسی پست شماره 121 دره سکوت، آیلین پرنس:


نقل قول:
مرگخواران با فشار و سرعتی که حاکی از هیجان منفی حاکم بر جو بود، از در خارج میشدند. ریموس از در بر اثر فشار جمعیت به بیرون هل داده شد، اندکی تلو تلو خورد و در نقطه ای ثابت ایستاد. یعنی لرد متوجه چه موضوع مهمی شده بود؟ وقتی برای پرداختن به حواس پرتی های گذرا نداشت. شروع به پردازش موقعیتی کرد که در آن قرار داشت. در حال حاضر بزرگ ترین خطری که وجود داشت به هوش آمدن دوریای اصلی بود که اگر به موقع به محلکه میرسید، در مرگ ریموس تردیدی وجود نداشت.
همونطور که بالا گفتم به نظر من انتخاب درستی کردی. این قسمت سوژه فعلا هیجانش بیشتره و بهتره این هیجان رو از بین نبریم. بخش به هوش اومدن دوریا هم خیلی خوبه ولی اونو می شه نگه داشت و بعدا نوشت.

مهلکه درسته.

توضیحات خوب بودن. به ریموس فرصت دادی فکر کنه و موقعیت رو بسنجه. اگه همینجوری یهو یاد دوریا میفتاد غیر منطقی می شد ولی اینجوری قابل قبوله.


نقل قول:
در مورد موضوعی که لرد، بلاتریکس، اسنیپ و کراوچ در مورد آن حرف میزدند، اسنیپ آنجا بود، میشنید و بعد از جلسه ریموس اسنیپ را در گوشه ای پیدا می کرد و از او میپرسید.
این قسمت خیلی گنگ و مبهم شده. منظورت رو می شه فهمید ولی این اصلا کافی نیست. مخصوصا وقتی جدی می نویسیم. جمله ها باید واضح و رسا و در عین حال، تاثیر گذار باشن.
"در مورد" رو دو بار نوشتی که خوب نیست. وقتی مجبوریم یه کلمه رو دوبار به فاصله نزدیک تکرار کنیم، بهتره یکیشو تغییر بدیم.
این قسمت رو می شد اینجوری واضح تر نوشت:

در مورد موضوعی که لرد، بلاتریکس، اسنیپ و کراوچ درباره اش حرف میزدند کنجکاو شده بود. ولی اسنیپ آنجا حضور داشت. همه چیز را میشنید و بعد از جلسه شاید ریموس می توانست اسنیپ را در گوشه ای پیدا کرده و از او بپرسد.


نقل قول:
نفس عمیقی کشید و صدای ترسش را برای لحظه ای خاموش کرد.
صدای ترس کمی غیر قابل درک بود.


نقل قول:
ناگهان مغزش جرقه ای زد... به فرض ریموس در میان آن آشفته بازاری که برقرار بود کسی را به کناری میکشید و در خفا به شکل او در می آمد، و دوریا در همین میان بیدار میشد و به مرگخواران خبر میداد که در بین آنها یک نفوذی وجود دارد. امکان نداشت کسی در آن واحد تشخیص دهد که او، کسی است که به دنبالش می گردند. با این کار، مرگخواران به جان هم می افتادند و ممکن بود بتواند اندک اعتمادی را که بین آنها برقرار بود را نابود کند. می توانست با تبدیل شدن به کسی که مورد اعتماد لرد و بقیه بود، گمراهشان کند.
فکر خوبی بود. منطقی هم بود. ایده ریموس می تونه خواننده رو هم هیجان زده کنه.


نقل قول:
سرش را بلند کرد. معلوم نبود چند ثانیه یا چند دقیقه به فکر فرو رفته بود. به سرعت دست و پایش را جمع کرد و به اطرافش نگاه کرد. همه پراکنده شده بودند و با حالتی عذاب آور انتظار میکشیدند.
اینجاش هم مبهم بود. تصویر درستی توی ذهنته. ولی به همون درستی نوشته نمی شه.
مرگخوارا پراکنده شدن... ولی منتظرن. "با حالتی عذاب آور" هم اصلا حالت درستی رو منتقل نمی کنه.

سرش را بلند کرد. معلوم نبود چند ثانیه یا چند دقیقه به فکر فرو رفته بود. به سرعت افکارش را جمع، و به اطرافش نگاه کرد. همه تقریبا پراکنده شده بودند و در فاصله ای دورتر، با حالتی که نشان می داد چندان خوشحال و آسوده نیستند(یا با حالتی نگران)، انتظار میکشیدند.


نقل قول:
لوسیوس لحظه ای شوکه شد ولی با نگاهی که درک مفهوم ورای برای ریموس سخت بود، برگشت و به او چشم دوخت.
اینجاشم مبهمه. حتی فکر می کنم یه کلمه جا افتاده. مثلا "مفهوم ورای آن"... که اینجا به نظرم اصلا "ورا" لازم نبود. برای این صحنه زیادی سنگینه. "مفهوم پشت آن" کافی بود."


نقل قول:
ریموس نفس کوتاهی کشید. ولی آیا عملی کردن این نقشه واقعا ارزشش را داشت؟ ریموس برعکس اکثر مواقع این بار کمی بدون فکر عمل کرده بود. و خطری که این کار برایش رقم می زد او را عمیقا می ترساند.
اما، مگر وقتی ریموس در میان مرگخواران قدم گذاشت، نمیدانست که دارد با جان خودش بازی می کند؟
-میشه یه لحظه دنبال من بیاین؟
سوژه رو خیلی خوب پیش بردی. یه ایده منطقی دادی و مقدمات اجراش رو هم فراهم کردی.


شخصیت ها خوب بودن. اضطراب بی دلیل مرگخوارا کمی زیاد بود. یه جلسه عادی بود. لازم نبود اینقدر نگران و وحشت زده به نظر برسن.


جمله ها برای یه پست جدی کافی نبودن. کمی باید کامل تر و درست تر توصیف کنی. نکته خوب این بود که صحنه ها و احساساتی که تو ذهنت بودن خوب و تاثیرگذار بودن. فقط کافیه بتونی درست منتقلشون کنی.


به نظر من اینجا مسیر سوژه خیلی مهم بود که از عهده اون به خوبی بر اومدی.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ پنجشنبه ۱ تیر ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

آیلین پرینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۱۳:۵۸:۴۴
از من به تو نصیحت...
گروه:
مترجم
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 306
آفلاین
سلام ارباب!

این پست من توی دره ی سکوت رو میشه نقد کنین؟
میدونم استفاده ای موضوعی که نفر قبلی داده بود رو عقب انداختم، ولی واقعا راه خوبی برای اینکه همین الان از اون موضوع استفاده کنم پیدا نکردم. احساس میکنم همین ایده ای که خودم دادم رو میتونستم بیشتر در موردش بنویسم.


............................... Bird of death ................................

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
چنان ضربه‌ای به در ورودی اتاق لرد زد که در باز نشد. بلکه فقط خودش پرتاب شد!
اینبار بال‌های خفاشی‌ش را تکانی داد و با دعاهای فراوان که بدشانسی‌اش دوباره دردسرساز نشود، دوباره آماده پرتاب کردن خودش به سمت در شد که...
در باز شد! ای کاش نمیشد!

- اربـــــاب! ببینین کی ایــنــجــاست!
- چرا داد میزنی؟! از روی صورت مبارکمون برو کنار تا تبدیل به خاکستر نشدی، ملعون!

ربکا از دیدن اربابش، آن هم از این زاویه نزدیک، آنقدر خرکیف شده بود که دوباره بیماری جوگیری‌اش بالا زد و کنترل خویش را از دست داد. همانطور که روی سر لرد افتاده بود، شروع کرد به تند تند حرف زدن:
- از اونجایی که می‌‌دونم شما شدیدا حافظه خفنی دارین و منو عمرا یادتون بره، معرفی نمی‌کنم خودم رو! به هر حال من یه مرگخوار خیلی باحال و بدون دردسر و باکیفیت بودم و هستم! کاملا 4k تشریف دارم! ربکا با چهارتا ک! مگه نه؟!
- گفتیم برو. انقدر ما رو-
- ارباب! نمیدونین چقدر دلم تنگ شده بود! برگشتم و قول میدم زود دوباره فرم رو پر کنم و بدم به بلاتریکس! البته الانم از دستش فرار کردم و اومدم پیش شما. از این حرفا بگذریم ارباب، براتون کادو آوردم!

ربکا پستش را جلو چشمان لرد گرفت.
لرد از شدت خشم نفس نفس می‌زد اما ربکا جوگیر شده بود و نمی‌توانست این موضوع را کنترل کند!
ربکا را با خشم از روی سرش برداشت.
- برای کادو پست میاری نقد کنیم؟! برو و از جلو چشمانمون دور شو تا تو و این پستی که بعد از قرن‌ها اومدی و نوشتی رو با هم تبدیل به خاکستر نکردیم!

--------------------

ارباب! مرگخوار ساکت، خوش‌شانس و با کنترل احساسات بالاتون برگشته! خوشحالین مگه نه؟!
پستی در قالب پست آوردم نقد کنین! خیلی ممنون!


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲:۳۴ یکشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۲

گریفیندور

گرینگوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ دوشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۰:۲۹:۰۷ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۳
از شما به ما چیزی نمی ماسه
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 38
آفلاین
به به.چه بسیار فرخنده که دفتر نقد دوباره باز شد و نقد ها به جریان افتاد.
به میمنت این امر می خواستم بیام و بر خلاف روال همیشه دو پست رو برای نقد بفرستم ولی تصمیم گرفتم بر اساس روال همیشه عمل کنم. بعدا که جوهر پست خشک شد خدمت خواهم رسید.
مقوله رو در پاکت همراه فاکتور خرده مخارج مرگخوارا و کسر وجه از حسابتان برای شما ارسال کردم، نقد را در آن بذارید و بفرستید تا مرلینی نکرده اصراف نشود به قول جنابانتان.
خلاصه هم کردم، طومارس یک خرده...


احساس می کنیم از ما استفاده ابزاری شد!

نقد شما را فرستادیم. ولی پشیمانیم. پس بفرستید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۳/۱۵ ۲:۱۳:۴۷


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲

گریفیندور، مرگخواران

لیلی لونا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۸ سه شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۱:۱۴:۲۶ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳
از ◝ 𖥻 In The Moon ぃ ˑ ִ
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 66
آفلاین
سلام ارباب , خوبید؟
می‌بینید این چند وقته مثل پروانه هی از این تاپیک به اون تاپیک دورتون میگردم؟
درخواست نقد این پست رو داشتیم.
⋆ باشد که در زیر سایه‌ی مهربان و سخاوتمند شما باشیم.



سلام لیلی. خوبیم. کار بسیار شایسته و درستی انجام می دی. همگان باید ازت یاد بگیرن.

نقد شما رو فرستادیم. حتی برای محکم کاری دو بار فرستادیم!

ما دروغ گفتیم. اشتباهی دو بار اومد. ولی حالا که دو بار اومده دو بار بخون. زحمت کشیدیم!



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۳/۱۵ ۰:۳۴:۴۸

◟·˚ᨳ 𝗍𝗁𝖾 𝗆𝗈𝗈𝗇 𝗂𝗌 𝖻𝖾𝖺𝗎𝗍𝗂𝖿𝗎𝗅, 𝗂𝗌𝗇'𝗍 𝗂𝗍


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲

گودریک گریفیندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۲ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۱۱:۳۴:۵۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 76
آفلاین
سلام و عرض خسته نباشید.
یه نقد بی زحمت؟ مقدار زیادی پوسیده و ضعیف شدم، ولی خب... خوب میشم.


گریف!

نقل قول:
یه نقد بی زحمت؟ مقدار زیادی پوسیده و ضعیف شدم، ولی خب... خوب میشم.
هی گفتیم جای مرطوب نخواب. هی گوش نکردی. بفرما. آخرش زنگ زدی و پوسیدی. الان اگه یکی اشتباهی پاشو بذاره روت کزاز می گیره. مجبوریم همه رو واکسینه کنیم.
از شدت پوسیدگی هم رفتی خانه سالمندان پست زدی!

نقد شما با استاد راهنمای دوم ارسال شد. ازش بگیرین و دفاعیات خودتونو بهش ارائه کنین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۲۸ ۲۲:۳۰:۵۶

,I was tucked in snow
,And beaten by the rain
And covered in dew
I've been dead for so long


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
گابریل. سلام. ببخشید کمی دیر شد.

ما خفنیم! هورکراکس هامونم خفنن!


بررسی پست شماره 432 اتاق تسترالها، گابریل ترومن:


نقل قول:
ارباب تسترال ها و لرد_تسترال مرگخواران را با عرعر هایشان بدرقه کردند.

_ عرررر!
_ عررررررررر!
_ عررررررررررررررر!

هربار یکی عر میزد دیگری سعی میکرد بلندتر عر بزند تا خود را ارباب تر و قدرتمندتر جلوه دهد.
این قسمت خیلی خوب بود.
پست قبلی اینجوری تموم شده که لرد و تسترال رو تنها گذاشتن و به سمت گرینگوتز حرکت کردن. اصولا باید قسمت اول رو به حال خودش بذاریم و قسمت دوم رو ادامه بدیم، مگه این که ایده خوبی برای قسمت اول داشته باشیم که مال شما به نظر من خوب بود. فقط دو تا نکته بهتر بود که رعایت می شد.
اول این که اون توضیح اول، دقیقا همینجایی که نقل قول کردم تموم می شد و دیگه ادامه پیدا نمی کرد. طنز، وقتی اثر خودشو می ذاره که به اندازه کافی باشه. وقتی زیاد طولش بدیم و زیاد توضیح بدیم کمی مزه اش می پره.
دوم این که طوری نوشته می شد که نفر بعدی دیگه بر نمی گشت سراغ این قسمت.
سوژه ها بهتره تا جایی که ممکنه دو یا چند شاخه نشن. اولش جالب به نظر می رسه ولی کم کم پیچیده و پراکنده می شه و جمع کردنش سخت تر می شه. توی این سوژه بهتره لرد و تسترال ها حداقل فعلا فراموش بشن.

مسابقه"عر" و تلاش برای اثبات ارباب تر بودن این دو تا خیلی جالب و خنده دار بود.


نقل قول:
_یعنی چی که تو آخرین طبقه گلی نیست؟
_ گفتم که! چندبارم چک کردم گلی اونجا نبود!
_ مگه میشه؟ گفت تو آخرین طبقه صندوق بعد از صندوق اون پیرمرد...دامبلدور.
_ بابا میگم رفتم هرچقدر گشتم پیدا نکردم. تازه نازک نی ام رو هم گم کردم.
_پووووفففف!

بلاتریکس با ناراحتی دستش را روی صورتش گذاشت. ایوان یه کم صبر کرد بلاتریکس آروم بشه و بعدش پرسید:

_یعنی رسما سرمون شیره مالیده؟

همه اونقدر غرق در ناراحتی بودن که جواب ندادن تا اینکه تری بوت گفت:

_ چرا منتظرین باید برگردیم دیگه!
خیلی برای جلو بردن سوژه عجله کردین. اینجا دقیقا قسمت اصلی سوژه بود. اینو نباید با یکی دو تا دیالوگ تموم کنیم. اینا یه سوژه پیدا کرده بودن. برای پیدا کردن اون گل توی وزارتخونه می تونست کلی اتفاق براشون بیفته. برخلاف خانه ریدل ها که سوژه قابل توجهی نداره، این قسمت پر از سوژه بود و نباید ازش صرفنظر می شد. الانم غیر قابل جبران نیست. هر سوژه ای رو می شه ادامه داد و حتی برگردوند. اینجا هم اینا می تونن از برگشتن منصرف بشن(که به نظر من کار درست همینه) ولی کلا باید سعی کنیم بهترین مسیر رو برای ادامه سوژه انتخاب کنیم. مسیری که احتمالات و جای کار بیشتری داره.


یه کمی هم منطق داستان زیر سوال رفته. چند تا مرگخوار چطوری به همین سادگی رفتن طبقه آخر وزارتخونه و چند بار اونجا رو چک کردن و برگشتن. اهمیتی هم نداره که واقعا اونجا گلی هست یا نه. ولی از مسیر سوژه می شه استفاده کرد.


طنز قسمت اول خوب بود. ولی همونطور که گفتم توضیحش کمی بیشتر از حد لازم طولانی شده.


شخصیت ها فرصتی برای ابراز وجود نداشتن. برای همین نقطه ضعف یا قوتی نداشتن. این نکته منفی نیست. شخصیت ها همه جا لازم نیست ابراز وجود کنن. گاهی لازمه کمرنگ بمونن.

سوژه به بهترین شکل ممکن پیش نرفته. موقع پیش بردن سوژه ها اصلا عجله نکنین. رسیدن به انتهای مسیر فایده ای برای ما نداره. باید از همه سوژه های فرعی مسیر، به اندازه کافی استفاده کنیم.


پست شما نقاط قوت و ضعف داشت. ضعف ها کم کم برطرف می شن و پست های بعدی بهتر و بهتر می شن.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲

ARTINWIZARD


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۱ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
آخرین ورود:
۹:۳۰:۱۸ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
از جایی در ناکجاآباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 20
آفلاین
سلام بر شما لرد!
خوبین؟ هورکراکسا خوبن؟

میشه این پست رو نقدش کنین؟


سرم را کلاه گذاشتند گفتند کلاه گروهبندی است، گروهم را مشخص کردند و کلاه برداری کردند، دیدند ردایم پاره است به من وصله چسباندند، دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند، ریاضیات حالیم نبود پس حسابم را رسیدند، روزگار واقعا جادویی است زیرا هیپوگریفمان تخم نمیگذارد اما شیردالمان هرروز می زاید! آری اینگونه بود که جادوگر شدم...


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱:۴۴ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
درود بر ارباب تاریکی‌ها!
درود بر دوریای تاریک!


نقل قول:
حقیقتش می‌خواستم بذارم چندتا پست بزنم تا بعد مدتها دستم راه بیافته و بعد درخواست نقد بدم اما حس می‌کنم برای زدن پست‌های بعدی احتیاج به نقد دارم!
هر جا فکر می کنین لازمه و نقد کمکتون می کنه خیلی هم خوشحال می شم نقد کنم.


نقل قول:
اگه لازمه برم چندتا پست دیگه بزنم بعد بیام، شنلم رو تازه اتو کردم! سریع راه میوفتم!
تقریبا هممون خیلی وقته پست نزدیم. خیلی زود راه خواهیم افتاد! همگی با هم.



بررسی پست شماره 77 دره سکوت، دوریا بلک:


نقل قول:
پس از آن‌که ریموس (با ظاهر دوریا) و سوروس سر جای خود مستقر شدند، چشمان سرد لرد سیاه به آرامی تک تک چهره‌ها را از نظر گذراند و سپس روی ریموس ثابت ماند.
شروعت خیلی قشنگ بود. اشاره به ریموس و دوریا به خواننده یادآوری می کنه که تو چه موقعیتی هستیم و توصیف نگاه لرد، جو سرد و ترسناکی که حاکمه رو به خوب نشون می ده.


نقل قول:
ریموس می‌توانست وحشتی را که از چشمانش سرازیر می‌شد لمس کند و با گذر هر ثانیه احساس می‌کرد این نگاه رعب انگیز که روی او متمرکز شده است به زودی او را خواهد کشت.
توصیف وحشت ریموس خوب بود. قسمت دومش بهتر بود. این که زیر نگاه لرد داشت کشته می شد. قسمت اول هم خوبه. فقط به نظرم بهتر بود به جای "لمس" از "حس " استفاده می شد. چون نمی شه لمسش کرد.


نقل قول:
کم کم تمام نگاه‌ها به سمت او برگشت. همه چهره‌ی دوریا را می‌دیدند که از رنگ تهی می‌شود و لرزش بی اندازه‌ی بدنش غیر قابل چشم پوشی بود.
اینجاش خیلی خوب بود. همین توصیف های تاثیر گذارن که کیفیت پست جدی رو بالا می برن. مواظب باش بیش از حد طولش ندی که تاثیرگذاریشو از دست نده و خسته کننده نشه.


نقل قول:
بلاتریکس برای جلوگیری از یک آبروریزی که مربوط به خاندانش می‌شد دهانش را باز کرد تا حرفی بزند
این قسمت خیلی با شخصیت بلاتریکس هماهنگ بود. اهمیت دادن بیش از حدش به آبروی خاندانش و بی طاقتی همیشگیش. شخصیت های خوب و جا افتاده کمکمون می کنن که داستان رو خوب و روون پیش ببریم.


نقل قول:
لحظه‌ای با خود فکر کرد که شاید این افراد جسور نیستند که وارد گریفیندور می‌شوند بلکه احمق‌هایی هستند که فرق جسارت و حماقت را نمی‌فهمند.
اینو بهتر بود کمی شخصی تر می کردی. گریفیندوریا کمی بعیده که همچین فکری درباره گروهشون بکنن. ولی مثلا ریموس می تونست درباره خودش این نظر رو بده که فکر می کرد خیلی جسور نیست و کمی حماقت کرده!
ولی کل فکر و نظرش خوب بود که توی اون موقعیت به این نتیجه رسیده بود که کارش حماقت بوده.


نقل قول:
حداقل می‌توانست تا پای وجود بجنگد
تا پای جان


نقل قول:
پس تمام تلاشش را کرد تا جرئتش را جمع کند. چشمانش را بست و دم عمیقی کشید و موقع بازدم چشمانش را باز کرد؛ این اولین اشتباه او بود.
این قسمت خیلی خوب بود. با گفتن "این اولین اشتباه او بود" هیجان رو وارد صحنه کردی. چون خوانند متوجه می شه که ریموس توی دردسر افتاده.


نقل قول:
به محض باز کردن چشمانش با لرد سیاه چشم در چشم شد و به سرفه افتاد؛ گویی ارباب تاریکی‌ها در این مدت حتی پلک هم نزده بود. صدای سرفه‌هایش چنان در اتاق طنین انداخت که انگار کسی بر طبلی محکم می‌کوبید. لرد ولدمورت از جایش بلند شد و به سمت او حرکت کرد. ریموس می‌دانست که این آخر کار است و ملتمسانه به سوروس اسنیپ چشم دوخت.
اسنیپ به او نگاهی انداخت و ناگهان لوپین احساس کرد نفرت آشنایی در چشمان سوروس در حال شکل‌گیری است. اما این بار، این نفرت عمیق، گرما را به وجود ریموس هدیه داد.
لوپین می‌توانست گرمای شجاعتی را که از قلبش سرچشمه می‌گیرد و سلول به سلول به تمام گوشت و خون و پوستش می‌رسد حس کند.

او دوباره داشت قدرت می‌یافت.
قسمت مربوط به لرد و سوروس خوب بود. آخر پست هیجان انگیز بود. راهنمایی خوبی کردی. این که گفتی شجاعتش کم کم داشت بر می گشت، باعث می شه نفر بعدی اگه خواست بتونه به ریموس کمک کنه، چون مقدمه چینی منطقیش رو شما قبلا انجام دادی.
پایان پست صحنه ترغیب کننده ای برای ادامه دادنه. لرد سیاهی که هنوز مشخص نیست به چی شک کرده یا اصلا شک کرده یا نه و ریموسی که دنبال راه فرار و نجات می گرده.


داستان رو خیلی خوب پیش بردی. شخصیت هات خیلی خوبن. توصیفات قشنگ و تاثیر گذارن؛ فقط همونطور که گفتم مواظب باش زیاد نشن. بهتریناشونو انتخاب کن و به انداه کافی بنویس.


هم خوندن پستت لذتبخش بود و هم ادامه دادنش قراره برای نفر بعدی جالب باشه. اینم اتفاق خیلی خوبی برای یک سوژه جدیه.


لازم نیست راه بیفتی. قبلا راه افتادی!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.