خب...اگه الان نامه بیاد...من الان 11 سالم نیست خوب! :|
بعدشم من چون میشم مشنگ زاده باید یکی هم بیاد برام توضیح بده! و تا حالا من باید ی حرکت خفن جادویی هم میزدم که خب... نزدم! :|
ولی اگه فقط قرار بود نامه بیاد و منم حرکت خفن و اینا داشتم...مطمئن با دیدن ی جغد که نامه ی مهر شده ی هاگوارتز رو داره، یه دونه میزدم تو صورت جغده و میگفتم: مادرسیریوسی میدونی الان چند ساله منتظرتم؟ :|
بعدم در اقدامی خود جوش نمیرفتم هاگوارتز تا یادشون باشه ک نامشونو سر وقت بفرستن!
بعله...ما همچین ادمای خفنی هستیم!

اول سعی میکنم خودم سکته نکنم بعد میرم خونه ی فوکس اینا از رو زمین جمعش میکنم
شاید تا صبح خوابم نبره
شایدم تا اون موقع زنده نمونم

سکته میکنم میوفتم میمیرم

خب بعد از اینکه نیم ساعت به نامه خیره شدم یه نعره ی توپ میکشم(امیدوارم شب بفرستن که حالش بیشتر باشه)بعدش میرم بعدش میرم یه لگد درست حسابی به داداش مشنگم میزنم که نه تنها مخالف هاگوارتزه بلکه زیاد رو مخه بعدش وسایلمو جمع میکنم پیاااااااااااااااااااده تا لندن میام میرم تو کوچه دیاگون میمونم تا روز موعود(البته اونجا هم فک کنم بابام یه پاش تو مدرسه باشه همیشه چی کار کنم طبیعتم اینه)

خب این یکی از دوتا آرزوی دست نیافتنی منه
اولا که یه جیغ میکشم شروع میکنم به رقصیدن
دوما به بابام که مخالف هرچی کتاب تخیلیه نشون میدم که هر تخیلی میتونه واقعیت داشته باشه

هیچی دیگه یامیمیرم یا سکته می کنم!

افتادن این اتفاق که کلا((0%))ممکنه.اما اگه مطمئن بشم که واقعیه...

مسلما اولین چیزی که برای ادم اتفاق میفته یه شکه شدن بسیار بسیار سنگینه.طوری که ممکنه حدودا4 الی 5 ساعت از شک بیرون نیام.
و بعد از اون اولین کاری که انجام میدم اینه که نامه رو قایم میکنم.(طوری که جن هم ازش خبردار نشه)
بعد شبانه خیلی خیلی ارام و زیرکانه تمام وسایلامو جمع میکنم و هرچی پول توخونه دارم وهمراه بانامه ازخونه فرار میکنم.
بعد طلا و هرچیز گرون قیمتی که دارمو میفروشم باهاش یه بلیت هواپیمایی لندن میخرم.
بلاخره باهر زور وزحمتی که شده ((اون دیواره که میخوره به کوچه دیاگون))رو پیدا میکنم.بعدش چون چوبدستی ندارم یه کم صبرمیکنم با هرکی میخواد ازاونجا رد بشه میرم تو و اولین کاری که میکنم اینه که میرم به گرینگوتز و اگه پول داشتم اونارو تبدیل به گالیون میکنم واگه هم نداشتم میپرسم ببینم تو صندوقم چیزی واسم کسی گذاشته یانه.
بعد اگه ببینم اون رو هم ندارم دیگه نمیدونم باید چه خاکی توی سرم بریزم!
اهان!یه نگاه دوباره ای به وسایلم میندازم و باز اگه چیزی بود رو میفروشم وپولشو تبدیل به گالیون میکنم.یه باردیگه هم به جیبم نگاه میکنم حالا شاید فرجی حاصل شده باشه وچیزی مونده باشه واسم!والا!سفر خارج رفتن خرج داره!
بعدش اولین کاری که میکنم چوبدستی میخرم و ردا( حتی ردای دسته دوم)
بعدش هم نهایت تلاشمو برای پیداکردن مدرسه میکنم.

1- با توجه به این که عصر عصر علوم و فنون و تکنولوژی و..... می باشد می زارم ظهر وازش کنم که به عصر لطمه وارد نشه
2-به این فکر افتاده که این شوخی بس نا جوانمردانه از طرف یکی از دوستان و سر ما رو کلاه گذاشتن
3- یک گشت و گذار حسابی برای پیدا کردن هر گونه دوربین جهت دوربین مخفی نبودن واقعه
4- مورد قبول وارد شدن واقعه جیغی صورتی بنفش از فرط خوشحالی و تفکر در این موضوع که من جادوم کجا بود و این که سازمان جادوگری اشتباه کرده و من باید این اشتباه را مانند ریسمانی چنگ زده و از بالا رفته و در هیچ شرایطی طناب شانس را ول نکرده

بله شانس در خونمو زد درو واز می کنم

من دلو میزنم به دریا میرم بینم دنیا دست کیه مسلما اگه دعوت بشم که نمیشم شرایطش هم خودشون جور میکنن دیگه اگه نکنن نمیرم خخخخخ

باورم نمیشه بعد 2 سال لاگین کردم اینجا
چه دورانی بود ، چه خاطراتی بود ، چه قدرررررر قبلا قشنگ بود همه چی
الان همه هم سن و سالای اونموقمون بچه خونگی شدن
اسپم نکنم بیشتر
نامه ای نیست اگرم بود نمیرفتم که بگم مثلا شاخم