سلام بر اسکي ورزش مخصوص برف و زمستان....نه چيزه يعني پسر جرج دستمال فروش
بدان که ما از انسوي سرزمين کوهستاني و آنسوي ديگرترش و از همه آنجاهايي که نور مي تابد با خبريم...و ما جاسم هاي کلون شده داريم که در تمام نقاط دنيا آنها را کار گذاشته ايم...حتي در درياي کارائيب پيش آن جک اسپيرو ...حتي در کنار سوراخ مبارک آفتابه مرلين....و آن طلسم را که گرفتارشان کرده ما درست کرده ايم تا بتوانيم عله هاي کلون شده و سوپر گراپ هايي بسازيم که آنها را متوقف کند که تا يک ماه ديگر تکميل خواهند گشت...
و اما مهاجرت از منچستر به ليورپول يک دسته فاطي پاتر آماده کرده ايم که به سراغ غولها بفرستيم و به آنها رشوه دهيم و ميدانيم غولها فاطي پاتر بسيار دوست مي دارند و نورهاي فاطي پاتر ها با نورهاي آنجاي غولها يکي است...و براي ديمنتور ها هم يک مشت باباي هري آماده کرده ايم که باباي ديمنتورها را با گوزن شدن در بياورد
و اما بايد بداني که ولدي طرف خودمان است و دامبل هم همينطور و ما کلا به نرخ آسلام اش ميخوريم و غولهاي به راه افتاده براي تصويب بودجه وزارت دفاع است و ما به راحتي ميتوانيم آنها را محو کنيم...باجه تلفن داراي يک سپر امنيتي است و کل شهر هم يک سپر دفاعي ضد صخره دارد بسيار گولاخ(کپي رايت باي ققي) و غير قابل نفوذ....و اکسيژن در وزارتخوانه ما از دابليو سي ها تامين مي گردد و ما گاز هاش دو اس(h2s)و و و آب موجود در دابليو سي را که شامل دوتا حيدرجن و يک اکبر جن است مي گيريم و سپس از ترکيب آن ها با موازنه دوتا اکبر جن آزاد و يک اسيد خطرناک هاش دو اس او چهار آزاد مي کنيم که هر چيزي جز آفتابه و شيشه را در خود حل مي کند سپس دمايش را درسيستم بالا برده و سپس گاز متصاعد شده را گرفته و در کود هاي حيواني تا نشده که بمب هاي خفني است قرار ميدهيم و به سمت دشمن نشانه ميرويم و با سرعت در آن واحد که حتي از نور هم بيشتر است آنها را به آنجايي که نور از آن مي تابد و انسان کور ميوشد پرتاب مي کنيم و همه را در ان واحد سوسک نموده و به سوسک هاي سايت اضافه مي نماييم
و در راستاي دامبل بودن تو همه آگاهيم که من نيز کالين هستم و مرتب از هري عکس ها گرفته ام و من نيز رابطه ها با وي داشته ام و نيز اسمشو نبر را هم دوست مي دارم و ما کلا چون اهل منکرات مي باشيم همه سيفيد ها و سياهان را دوست مي داريم...
و من اي اسکاور تو را بسيار دوست ميدارم و بدان که فهميده ام الياس به پيشت امده و ميخواهد به تو بگويد که قدسي را ول کن و بچسب به خانم دکتر...ولي از انجا که من مرد آسلامم و ساتن(شيطان و نوعي پارچه) و اطلس کپکو نمي شناسم تو را با طلسمي گولاخ از دام الياس خواهم رهانيد و مهم قيمت کمک نيست و نفس عمل مي باشد.... سرژ همواره با اهورا حذبا زنده مي باشدي...و سلول خاکستريش گاهي زرد ميشود ولي هميشه بر ميگردد به خاکستري...
چه خاطره اي بود... آه خاطره اي گفتي و خاطره اي به يادم آوردي
يک روز در خانه نشسته بودم که تيلفون زنگ زد گفتم کيسته؟...گفت بابا نوذل استه به ريش سرژ گير کردم و هديه کريسمسم مانده بر دستم که بايد به اسکي برسانم...بيا که فقط تو مي تواني ...و من از منکرات خوذم را در ايکي ثانيه به برج ايفل در لندن
رساندم وريش سرژ و بابانوذل را از هم باز کردم و برايشان کروکي کشيدم که کار شرلوک هلمز که از وقتي من آمدم شده پليس راهنمايي رانندگي را راحت کنم...سپس بابا نوئل گفت که دستم به دامنت که هديه اسکي را گم کردم برو يک چيزي پيدا کن و به او بده که اسکي امشب بي کادو مانده است..در خيابان به دور برم يک نگاه کردم و ديدم پشمي بر در منکرات لندن ريخته پپس به عجله آن را برداشتم و به بالاي خانه ات آمدم وآن را از بخاري به پايين انداختم...که يکهو ديدم اي ددم واي فنگ را انداخته ام!...و فنگ پايين افتاد و بر تو ظاهر گشت پس هر چه از دهانش در آمد بهزبان سگي به من گفت و تو نيز دابليو سي داشتي و به مرلينگاه رفتي و از همان نشانه متوجه تصادف سرژ گشتي و همانا در همان لحظه صداي فنگ با ديدن دابليو سي در ذهنت به نام کالين معني گرفت و مرا به خاطر آوردي....
در اخر آرزو ميکنم که اسکاور ئو دستمالهايش به من بپيوندند و فنگ را در کنار خود داشته باشم و کارخانه اي براي اسکاور در هاممبورگ بسازم که مستعمره قزوين است و وي به ما مجاني دستمال دهد و سپاهي به فنگ دهم که کار بي جامه پارتي هاي بدون حضور اعضاي وزارت خانه را بسازد...وکيلم؟آيا آرزويم را بر آورده مي سازي؟ و من با اغوش باز حذب را در اسلام پذيرايم و پرسي را بسيار حمايت ميکنم وبدان که حذب را هم و هر دو را دوست ميدارم و تو راهم...
---------------------------------
و اما پرسي عزيز همانا بينيه ات بسيار کامل بود فردا پستي خواهم زد گولاخ(کپي رايت باي ققي) و آسلاميوس در راستاي تشکر
---------------------
همانا اي بارتي تو را نيز سپاسگذاريم
همه بر سر جاي خود باقي هستند
ب-اگر وقت کنم حتما به زودي ...لطفا شما يکي بزنيد که ما ادامه دهيم
ج-بلي ما ميخواهيم براي وزارت دفاع بودجه بگيريم
د-اسلام خود چشمه است هم سرچشمه هم ته چشمه هم وسطش...
ه-بلي حتما و در برنامه داريم...برنامه دوم توسعه را خواهيد ديد...
و-ما پرسي را در جلوي خودمان قرار نمي دهيم بسيار جسام هست که به عنوان سپر استفاده کنيم و از پرسي چون شما و اسکاور و فنگ هر کدام بنا بر تواناييتان در کنار خودمان استفاده خواهيم نمودو سود خواهيم برد و خواهيم رساند
ز-عله همشهري ما و مردي از قزوين است...عله همواره آسلام بوده و هست و ما به وي عشق مي ورزيم و همانا بيشتر ازوي به اهورا حذبا يا شايد هم به عله...که همانا اين عشق در نوسان است و به نان آسلام بستگي دارد...با آلبوس دوست مي شويم که بيشتر به هري نزديک شويم...!!!!:hammmer: