هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
...و انا الله خلق السرژ ارزشيا
و در آغاز هالي ويزارد بود و هالي ويزارد نزد كرام بود و هالي ويزارد كرام بود!

بعد از سه ماه بالاخره جشنواره اسكار هالي ويزارد به مرض پايان مبتلا شد!

جا داره از دوستاني كه به ما در راه اندازي و پيشبرد اين پروژه عظيم فرهنگي-هنري-اجتماعي كمك كردند نام برده بشه(ما پول نداريم كه قدر داني كنيم...شرمنده!):

داوران اوليه هالي ويزارد:(واقعا هر دو هفته يك بار داوري هالي ويزارد با پستهاي زياد و طولاني كاري بس سخت و خسته كننده بود كه اين «جيگران عالم بشريت» سه ماه اين لطف رو در حق جامعه فرهنگي-هنري جادوگران كردند!)

هرپوي كثيف
پرفسور كوييرل
ققنوس
آلبوس دامبلدور
آوريل

داوران انتهايي هالي ويزارد:
(داوري 10 فيلم برتر با وجود وقت كم و مشكلات ، در يك كلام:بيزي بودن كاري بس ناجوانمردانه سخت است كه اين عزيزان انجامش دادند )

هري پاتر
امپراطور
گيلدروي لاكهارت
ققنوس
ارباب لرد ولدمورت كبير
پرفسور كوييرل

(كه در اين بين امپراطور عزيز با نقد فيلم ها لطف بزرگي در حق بشر كرد و مرض «شك گرفتگي» را در بنده بنيان نهاد!)

نقد و داوري هالي ويزارد توسط امپراطور:

نقل قول:
ملاک‌هاي داوري هالي ويزارد:

1.تيراژ فيلم (متشکل از ابتکار در اسامي و بازيگران انتخاب شده، اسم فيلم، استفاده درست از بازيگران و ديگر عوامل)
2.استقلال موضوع فيلم (در صورت اورجينال بودن موضوع فيلم امتياز خاصي در نظر گرفته خواهد شد)
3.عدم استقلال موضوع ولي قرينه‌سازي زيبا (فيلم از روي فيلم و يا بر اساس داستاني ديگر نوشته شده ولي به خوبي قرينه‌سازي انجام شده است)
4.پردازش شخصيت‌ها، ارتباط بين کاراکترها، ديالوگ‌ها
5. توضيح لوکشين، کادر پردازي (توضيح فضاي فيلم – توضيح جهت دوربين – فضاسازي کادر و شخصيت)
6. طنز کلامي و استفاده از سوژه‌هاي جديد (استفاده از طنزهاي کاملاً اورجينال جادوگراني، خلق طنزهاي جديد)
7. محتواي داستاني (موضوع استفاده شده، شوک‌هاي داستاني و کشش فيلم، فراز و فرودهاي فيلم)
8. ضريب ثابت آسلام! (بدون توضيح!)

ديشب باباتو ديدم ويزلي:
تيراژ : 3 از 5
ع.استقلال+قرينه‌سازي: 3 از 5
پردازش شخصيت: 0 از 10
فضاي فيلمي: 2 از 10
طنز کلامي: 5 از 10
محتواي داستاني: 0 از 10
ض.ث.آ: 13 از 30

تلاش خوبي بود، منتهي پردازش موفقي نداشت! قسمت‌هايي مثل مردن دامبلدور با جوراب هري قابل قبول بود، منتهي چون بقيه‌ي داستان کلاً روي محور فقط بي‌ناموسي بود و مجبور بود شبيه فيلم ديشب باباتو ديدم آيدا باشه نتونسته بود خوب از آب در بياد.

وزارت بزرگ زير پاي حزب

تيراژ : 1 از 5
استقلال موضوع فيلم: 5 امتياز +
پردازش شخصيت: 0 از 10
طنز کلامي: 2 از 10
فضاي فيلمي: 8 از 10
محتواي داستاني: 6 از 10
ض.ث.آ: 22 از 30

شروع خوبي داشت و فضاي حاکم بر فيلم خوب بود. قسمت شطرنج و دوربين‌هاش رو خيلي پسنديدم. توضيح حالات کاراکترها خيلي خوب بود و ديالوگ‌هاي رد و بدل شده هم پخته و قابل توجه بود. فيلم تا قسمت جلسه با پاتر خوب پيش رفت. اون قسمت بودن يا نبودنش اصولاً در فيلم فرقي نمي‌کرد و اصلاً جذاب نبود. پايان فيلم هم خوب و معمايي بود و بيننده رو به ديدن ادامه تشويق مي‌کرد! منتهي چون ادامه‌اي در مسابقه شرکت نکرده متأسفانه اين خودش نمره‌ي منفي محسوب مي‌شه.

کوييرل خوش شانس


تيراژ : 4 از 5
استقلال موضوع فيلم: 2 امتياز +
پردازش شخصيت: 0 از 10
طنز کلامي: 4 از 10
فضاي فيلمي: 2 از 10
محتواي داستاني: 4 از 10
ض.ث.آ: 16 از 30

لوک خوش‌شانس + کوييريل + عله + نقد سياسي جادوگران = نه چيز مالي نشده! مي‌تونست خيلي بهتر باشه. اون قسمت ماست و کاسه ديگه خيلي زيادي تکرار شده. به علاوه فقط اول فيلم يه دوربين داشتيم و تا پايان فيلم فقط يه بار توضيح ورود کوييريل داده ميشه و يه بارم خروج از کافه. کوييريل در نقش لوک خوش‌شانس از نوع فاطي کماندو! والا نظري ندارم يه کم به نظرم عجيب اومد ولي انتخاب بوشفگ بسيار عالي بود. در مورد مست کردن پاتر هم نکته‌ي مثبت يا جذابي توش نديدم!

: "عله‌الدين و چراغ‌جادو"

تيراژ : 2 از 5
استقلال موضوع فيلم: 1 امتياز +
پردازش شخصيت: 5 از 10
طنز کلامي: 4 از 10
فضاي فيلمي: 7 از 10
محتواي داستاني: 5 از 10
ض.ث.آ: 22 از 30

تيراژ فيلم بدک نيست، نکته‌ي شروع داستان جالب هستش و اميد ديدن يک فيلم خوب رو به آدم مي‌ده! منتهي توي خط اول نويسنده نمي‌دونم چرا فک کرده دوباره لازمه بگه که عله در نقش عله‌الدين هستش! در حالي که توي تيراژ قبلاً‌ ذکر کرده. دوربين خوب کار شده و فضاپردازي کاملي رو توي مقدمه داريم. قسمت انگليسي و توضيح پنيگليش و زيرنويسش مي‌تونست باحال باشه به شرطي که ديگه اين همه زيادي تکرار نشه و کش نياد! قسمت busted جالب بود! ... بلاخره بيله يا چراغ؟! توي تيراژ گفته شده بيل در نقش چراغ پس توي داستان ديگه نبايد گفته بشه بيل! آرزوي‌هاي علي جالب بود ولي سکانس آخر فيلم خيلي ضعيف بود!

معصوميت از دست رفته (کانديدا)

تيراژ : 5 از 5
استقلال موضوع فيلم:
پردازش شخصيت: 2 از 10
طنز کلامي: 7 از 10
فضاي فيلمي: 7 از 10
محتواي داستاني: 7 از 10
ض.ث.آ: 28 از 30

تيراژ فيلم خيلي خوب بود! خصوصاً کاربر حذف شده و انتخاب کوييريل به عنوان عکاس بي‌ناموسي حرف نداشت!‌ آفرين به کارگردان در اين زمينه! طنز فيلم خوبه و من شخصاً تا زمان بندري زدن دامبل خيلي حال کردم! بعد از اون جريان يهويي خيلي سريع شد!‌يعني جا داشت بهتر کار بشه. يه کم شلنگ گرفتن احتياج داشت تا ضرب آهنگش کندتر بشه. آخر فيلم بازم ضايع تموم شد! يعني کارگردان ته مدل سريال ايراني اوشششششششاع (افکت يهويي تموم شدن!) فيلم رو تموم کرده. تيراژ آخر فيلمم خوب بود ولي چندان کمکي به يهويي تموم شدنش نمي‌کرد!


بازسازي فيلم ميخواهم زنده بمانم

تيراژ : 2 از 5
استقلال موضوع فيلم: 0
پردازش شخصيت: 0 از 10
طنز کلامي: 2 از 10
فضاي فيلمي: 5 از 10
محتواي داستاني: 4 از 10
ض.ث.آ: 13 از 30

تيراژ فيلم اگه اين همه در استفاده از ممدا افراط نمي‌شد مي‌تونست خيلي خوب از آب دربياد ولي انصافاً (...) در تمام بقيه‌ي تيراژ...اهم! موضوع فيلم يه جورايي تکراريه ولي خب چون اورجينال مربوط به جادوگران من امتياز مثبت در نظر گرفتم. شخصيت خاصي پردازش نشده چون همه مثل خودشون در نظر گرفته شدن. دوربين و لوکشين چنداني هم نداريم! قسمت‌هاي تماس آنيتا با بقيه هم به درد هالي ويزارد نمي‌خوره! فيلم باهاس موضوعش عمومي در نظر گرفته بشه و با رول پلينگ‌هاي داخل گروهي يه فرقي بکنه! کل اون قسمت بودن يا نبودش فرقي ايجاد نمي‌کنه! توضيح فني آنتونين ديگه نهايت قدرت پنير پيتزايي شيرآوران و کش اومدن فيلم بودش! پايان فيلمم که بهتره چيزي دربارش ننويسم! .


يخ در بهشت (کانديدا!)

تيراژ : 2 از 5
استقلال موضوع فيلم: 5+
پردازش شخصيت: 1 از 10
طنز کلامي: 9 از 10
فضاي فيلمي: 0 از 10
محتواي داستاني: 7 از 10
ض.ث.آ: 24 از 30

اون يکي فيلمِ سرژ رو بيشتر پسنديدم! هر چند اينم خيلي خوب سرژي(!) بود. منتهي يه فرق اساسي نيست! اين فيلم نبود نمايشنامه داشت چون فقط گفتگوي دو نفر با هم بود و يدونه بانک! به خاطر بي‌ربط بودن تيراژ آخرين فيلمم امتياز مثبت بيشتري در نظر گرفتم! پايان فيلم هم خيلي بهتر از اون يکي بود!

كابوس !!

تيراژ : 2 از 5
استقلال موضوع فيلم: 3+
پردازش شخصيت: . از 10
طنز کلامي: 4 از 10
فضاي فيلمي: 5 از 10
محتواي داستاني: 5 از 10
ض.ث.آ: 19 از 30

اممم! گفتن در مورد اين يکي سخته! بهتره امتيازات من رو از اين يکي در نظر نگيرين چون خيلي نفهميدمش! ظاهراً جزو جريان پسامدرن رول جادوگران محسوب ميشه! فقط مي‌تونم بگم يدونه دوربين اول فيلم داشتيم و تا آخرش فقط ديالوگ بود! فيلم چون عمومي نبود و موضوع جديد بود من از نظر دادن اجمالي معذورم!

مي خواهم زنده بمانم

تيراژ : 0 از 5
استقلال موضوع فيلم: 2+
پردازش شخصيت: . از 10
طنز کلامي: 0 از 10
فضاي فيلمي: 2 از 10
محتواي داستاني: 2 از 10
ض.ث.آ: 6 از 30

فيلم سياسي بود! تازه خوبم نبود! پايانش در حد تيم ملي بود! جزو بدترين‌هاي اين دوره مي‌تونين بهش فشفشه‌ي طلايي بدين!


تاكسي گير نمياد !!

تيراژ : 4 از 5
استقلال موضوع فيلم: 4+
پردازش شخصيت: . از 10
طنز کلامي: 7 از 10
فضاي فيلمي: 4 از 10
محتواي داستاني: 4 از 10
ض.ث.آ: 20 از 30


مأمور راهنمايي مي‌گه آقايون اونور وايستين؟! عجب! خب مضمون کل داستان جالب بود! طنزم هم خوب بود! منتهي ديگه زيادي تکرار شد يعني چاره‌اي هم نبود. اسم فيلم و کل فيلم مربوط به تاکسي و بي‌غيرتي و بي‌ناموسي بود که موضوعات جذابي هستن! منتهي ديگه زيادي تکرار شده بود. آخر فيلم هم خيلي ضعيف تموم شد!



نظر کلي من:

بچه‌ها قبلاً خيلي بهتر فيلم مي‌ساختن. به نظر من خيلي عجله مي‌کنن و يا نوشته‌هاي کوتاه در جادوگران باب شده و شايدم تنبلي! پايان تمام فيلم‌ها غير از مال سرژ در حد تيم ملي شناي بانوان عربستان بود! يعني اصولاً پاياني نداشت. اين قسمت فيلم ساختن تمام بچه‌ها خيلي ضعيفه! طنز اکثر فيلم‌ها يا خيلي کم بود يا ديگه زيادي تکرار شده بود و حوصله‌ي آدم رو سر مي‌برد. موضوعات انتخاب شده، موضوعات حاکم بر جو رول پلينگ بود که منطقي هستش و هيچ مشکلي نيست منتهي ميشه بهتر در آورد! فيلم‌هايي که دوست داشتم هر دو فيلم سرژ، فيلم کريچر (اگر پايان داشت البته!) و عله‌الدين بود (اگه درست حسابي تموم مي‌شد و کمتر اون قسمت تو چشم کردن اين‌که نويسنده انگليسي و عربي‌ايش خوبه رو داشت)

رتبه‌بندي من:

معصوميت از دست رفته
وزارت زير پاي حذب
يخ در بهشت
عله‌الدين و چراغ جادو
تاکسي گير نمياد
کابوس
بازسازي فيلم مي‌خواهم زنده بمانم
کوييريل خوش شانس
ديشب باباتو ديدم ويزلي
مي‌خواهم زنده بمانم





داوري انتهايي هالي ويزارد:

هري پاتر:
1-معصوميت از دست رفته(نوشته سرژ تانكيان)
2-وزارت بزرگ زير پاي حذب(نوشته كريچر)

امپراطور:
1-معصوميت از دست رفته
2-وزارت بزرگ زير پاي حذب

گيلدروي لاكهارت:
1-معصوميت از دست رفته
2-يخ در بهشت(نوشته سرژ تانكيان)

ققنوس:
1-معصوميت از دست رفته
2-وزارت بزرگ زير پاي حذب

ارباب لرد ولدمورت كبير:
1-معصوميت از دست رفته
2-ميخواهم زنده بمانم(نوشته هدويك)

پرفسور كوييرل:
1-يخ در بهشت
2-تاكسي گير نمياد( نوشته مك بون پشمالو)

برنده جايزه اسكار هالي ويزارد(ققنوس بلورين): «معصوميت از دست رفته» نوشته سرژ تانكيان با 5 راي!

دست نزنيد !! بجاش يك صلوات ناب گل ممدي بفرستيد، جميعا صلوات

جغد بلورين به فيلم«وزارت بزرگ زير پاي حذب» نوشته كريچر با 3 راي اهدا ميشود!

خر مرمري به فيلم«يخ در بهشت» نوشته سرژ تانكيان با 2 راي اهدا ميشود!

لاشخور سنگي مشتركا به فيلم هاي« ميخواهم زنده بمانم» نوشته هدويك و «تاكسي گير نمياد» نوشته مك بون پشمالو اهدا ميشود(هر كدام يك راي).

(البته از اينا به فيلم نميدن، به نويسنده ها ميدن)


با تشكر از تمام دوستاني كه در طول تابستان با ساختن فيلم باعث شكوه و پرباري اين جشنواره شدند! خسته نباشيد مخصوص براي داور ها..پير شيد الهي، به حق پنج تن!فداي لب خشكيده اما زمان!

مراسم قدر داني از دكتر سريال نرگس كه مشخص كرد بهروز ايدز نگرفته و باعث آرام گرفتن قلوب هفتاد ميليون شيعه شد ، ساعاتي ديگر(بعد از صرف شام) برگذار ميشود

به اميد هالي ويزاردي دلچسب...
سرژ تانكيان-حزب ليبرال دموكرات جادوگرياليستي با رهبري «اهورا حذبا»!


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۳۰ ۱۹:۵۴:۱۰


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۳۲ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
نام فیلم : وداع تلخ
چایی پخش کن داخل خانه : هوکی
رقاصان داخل خانه : افرادی که در ستاد ققی پست زدن
تصويربرداری : هدویگ جیگر
نویسنده و کارگردان : هگر کوچولو
تدوين گر و دستیار کارگردان : آنیتا مالفوی ( دامبلدور )


*******

دوپس دوپس دوپس !!

تعدادی جوان ارزشی در حالی که با اهنگهای مستهجن دی جی سرژی گیتو سرشون رو تکون میدادند در حال حرکات موزون بی ناموسی بودند .

دوربین از درون پنجره باز خونه به صورت دنده عقب خارج میشه ؛ خانه ای مجلل برای مرفهان بی درد .
تصوير در حالی که به سمت عقب حرکت میکرد ، با زاویه سی درجه به سمت چپ متمایل میشه و روی تنه درختی بلند زوم میکنه .

روی درخت انواع و اقسام عکسها و خطوط نامفهوم کشیده شده بود . درختی که سالها قدمت داشت و اینک اشیانه جدید وزير سحر و جادو بود .

تصوير کلوز آپ ققی که بالای مرتفع ترين شانه درخت نشسته بود به نمایش در میاد .

- هووووم ... دلم به حال این جووونای ارزشی میسوزه اما خوشحالم که بالاخره موفق شدیم .
- جناب رئیس پول این مهمونی بزرگ رو از کجا میخواید بیارید ؟
دوربین با تاخیر چهره بادراد که از شاخه پایینی آويزون شده رو نشون میده .

- وزارت عزيزم ... بودجه وزارت ! در مقابل اون همه رای که مجبورشون کردیم بهمون بدن این مهمونی چیز زیادی نیست !

واق واق واق

تصوير از بالای خونه ای که ملت داخلش مشغول ارزشی بازی بودن ، محیط اطراف باغ رو نشون میده ... فنگ استخوون به دهن به سمت درخت میاد و به خوشحالی استخووون رو به سمت ققی پرتاب میکنه و زبونشو به نشونه التماس بیرون میاره .

دوربین دوم روی درخت :
ققی در حالی که به نورپردازی درون خونه نگاه میکنه ، استخووون رو به سمتی پرتاب میکنه و فنگ با خوشحالی به دنبالش میره .

- یعنی میشه یه روز استخووون اون بیل رو برای فنگ پرتاب کنم ؟
- ما کم کم موفق میشیم ... اول باید یه جوری وانمود کنیم که ملت فکر کنن ما با یه عالمه برنامه ریزی وارد وزارتخونه شدیم و بعد ...
- و بعد قدرت و دسترسی به منوی آتشین !!!

تصوير گرافیکی خونه مقابل با بک گراند اتش روی صفحه نمایش ظاهر میشه ( با تشکر از تدوين گر فیلم که این صحنه پرمعنا رو به مخاطبین میکس کردن )

فنگ به سرعت از چمنزارهای اطراف نزدیک میشه و از ريشهای بادراد به عنوان طناب استفاده میکنه و در شاخه زيری ققی و در کنار بادراد میشینه .

- همه چیز خوب بود قربان ! به این بهونه تونستم قشنگ اطراف رو بررسی کنم ... همه چیز امنه !
- باريکلا سوپر سگ عزيز ! قول میدم پول مراسم ازدواجت با سگارو رو تا فردا به حساب سگدونی مرکزی بریزم .

تصوير از بالای اتمسفر زمین مزرعه موروثی کیفسونها رو نشون میده ( مفهومش رو از کارگردان فهیم فیلم نامه بپرسید )

سرژ از ناکجا اباد روی سر ققی ظاهر میشه .
- گمشو بیا پایین !!
- هووو ... یادت نره من تو رو وزیر کردما ! پس مواظب خودت باش
کیفسون که میخواد بحث رو عوض کنه ادامه میده :
- چه خبر ؟ هنوز تابلو نشدیم که ؟
سرژ در حالی که ريشهای گل گلیش رو به بادراد پز میده جواب میده :
- متاسفانه چرا ! یه ادم ابلهی رفته موضوع رو لو داده ... همه فهمیدن که چرا میخوایم اعضا رو سه گروه کنیم .

- نههههههههههههههههههه !!
فنگ از شدت ترس دهنش رو میبنده و زبونش که اویزون بود رو گاز میگیره .
- آخخخخخخخخخخخخخخ !!!
- کی این کارو کرده ؟ این یعنی شکست ! این یعنی اینکه همه چیزامون لو رفت !!

- به من عاجز فلک زده کمک کنید ! به من عاجز ...
دوربین شماره دو از روی خونه تصوير مردی رو نشون میده که شنل کهنه و قدیمی به روی دوشش انداخته و چهرش رو کامل پوشونده .

ققی : سیاهی کیستی ؟
مرد به دور و بر خودش نگا میکنه ولی اثری از هیچ موجود زنده نمیبینه
- گفتم کیستی ؟
مرد: مشکوکیوس!... من دارم شاس میزنم، یا اینا دارن می شاسن؟!

بادراد : دراکو ... دراکو ... اون دراکوئه ! تیکه کلاماش تابلوئه ! من معاونش بودم میدونم !!!!!

فنگ از همون بالای درخت شیرجه میزنه روی مرد سیاه پوش و نقاب رو از صورتش بر میداره .
- هوووم ... درسته خودشه !

دراکو : منو ببخشید جناب وزیر ... نمیدونستم اینجا منزل شماست ! داشتم کارمو میکردم

سرژ : اینجا چی کار داری؟
- بعد از وزارت میخواستم برم مجمع تشخیص مصلحت نظام اما ... اما نتونستم کارهای غیر مردمی اونجا رو تحمل کنم و معتاد شدم و افتادم به گدایی

ققی :
بادراد : بهتره بکشیمیش ...
- نه ... برای اینکه وزارت ما از وزارت خودش بهتر بشه مجبوریم از دوگولش استفاده کنیم

- نه جناب وزیر ... من کار شرافت مندانه خودمو ترجیح میدم ... الانم دارم بار سفرمو میبندم که از این سرزمین ( توجه : سایت ) برم و به زندگی خودم برسم .(با توجه به پست دریک )

سرژ : میری اما نه به همین راحتی

دراکو : نه نه آقای وزیر ... بگین ولم کنن نه ....
و همچنان تحت محاصره است !

اتاق بازجویی

نور مستقیم چراغ آویز که تکان میخورد مستقیم بر صورت دراکو سنگینی میکند دراکو عریان بر صلیبی بسته شده است ...

زیر شکنجه تا این جا دوام آورده است اما فنگ ضربه نهایی را میزند دندانش را بر پای دراکو میفشارد :
یالله جواب ارباب کیفسون رو بده ! بگو چطوری وزارتتو اداره کردی ؟
و دراکو تسلیم شد .

دوربین آنیتا را همراه دراکو نشان میدهد که چمدان به دست دارند و بر آسفالت خیابان قدم گذاشته اند دراکو سرفه میکند و دستش را بر قلبش گذاشته است !


و موزیک پخش میشود :
دراک نرو مثه تو دیگه وزیر نداریم با رفتنت دیگه سایتی نداریم پس نرو نرو !

با قدردانی از دراکوی عزیز برای وزارت خوبش با امید موفقیت سینا !

ققی جون اگه هجوی چرت و پرتی موشتم رول بود شرمنده به هر حال شما تو سایت بابا بزرگه مایی تو هر چیز ! شرمنده !

پایان !

هنوز قرار نیست پست کسی رو نقد کنیم یا نمره بدیم اما بذار واست چند خط نقدینه بنویسم...
پست خوبی بود طنز توش خوب به کار رفته بود چند تا مشکل کوچیک داشت
خیلی از این شاخه به اون شاخه می پریدی انگار موقع نوشتن دنبالت کردن...
فلانی فلان کرد فلانی این کارو کرد می پریدی صحنه بعد...
یه جاهایی یه دفه وسط داستان تموم می شد قضیه برای مثال آخر داستان...
دراکو تسلیم شد!!
یه کم کش می دادی مثلا دراکو بیشتر حرف می زد و می تونستی اون طنزی که تو خیلی قسمت ها به کار بردی تو این قسمت بیشترش کنی که پست رو بهتر می کنه...فضا سازیت هم خوب بود تقریبا...
پست بدی نبود اما قطعا می تونی بهتر از این بنویسی


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۶ ۱۹:۳۶:۳۸
ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۶ ۱۹:۵۹:۱۴
ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۷ ۶:۱۰:۴۰

شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۶:۴۴ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵

راحله


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۵ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 19
آفلاین
"ازدواج به سبک جوادی!"

برای کودکان 4 تا 5 سال!
با هنرمندی
هری پاتر در نقش پسر شجاع
جیمز پاتر در نقش پدر پسر شجاع
لیلی اوانز در نقش مادر پسر شجاع
هریه پاتر در نقش خواهر ترشیده ی پسر شجاع
رون ویزلی در نقش پسر ترسو
آرتور وبزلی در نقش پدر پسر ترسو
مالی ویزلی در نقش مادر پسر ترسو
جینی ویزلی در نقش خواهر پسر ترسو
هگرید در نقش خرس مهربون
شماعی زاده در نقش صدای پیچیده
گیتار شماعی زاده در حکم ناموس شماعی زاده
علی دایی در نقش چوب لباسی(نکته:به دلیل اینکه طراح صحنه نتونست چوب لباسی مورد نظر را پیدا کند مجبور شدیم ازعلی دایی استفاده کنیم!)
و
با حضور افتخاری آلبوس دامبلدور در نقش رهگذر!
--------------------
بازیگر،صدابردار،نورپرداز،طراح صحنه و لباس،تهیه کننده و کارگردان:مهران مدیری!!
نویسنده:رومیلدا وین
--------------------
همه دور هم جمع شده بودند تا تولد 16 سالگی هری را جشن بگیرند.
دوربین روی تک تک افراد زوم می کنه.
ابتدا هری را نشان می ده که نیشش تا بنا گوشش بازه داره به کادوهاش نگاه می کنه.
سپس هریه که شباهت زیادی به هری داشت با این تفاوت که ابروهاش تو مایه های ابروهای دکتر شبهای برره بود سیبیلاشم تقریبا همون قدر بود!(نکته:می تونید دبیر دین و زندگیتون رو تصور کنید!! همون طور که می دونید برداشتن ابرو حرام است و دخترانی که ابروهای خود را برمیدارند میرن تو جهندم!!)
دوربین از جیمز،لیلی،رون،آرتور،مالی و جینی نیز عبور می کند و سپس روی هدایا زوم می کند.
هری در حال باز کردن یکی از هدایا بود که صدای پیچیده ای به گوشش می رسد:
- آهای بی ناموس، مگه خودت ناموس نداری؟مگه ناموس نداری..مگه ناموس نداری...(بر وزن آهای بی وفا دیگه دوستم نداری؟)
هری:
- شما هم این صدا رو شنیدین؟
- نه کدوم صدا؟
هری احساس کرد جای زخمش کمی تیر می کشد!
هنگامی که هدیه را باز کرد با تعجب نگاهی به آن انداخت وگفت:
- این دیگه چیه؟!
مالی با لبخند گفت:
- پارسال که یه سفر رفته بودم ایران با یه مرده آشنا شدم اسمش حسن بود بعد که می خواستم برگردم انگلیس به من گفت هر چی دلت می خواد ببر فقط گیتارو با خودت نبر!منم فکر کردم باید چیز باارزشی باشه واسه همین اون روزی که می خواستم بیام، گیتارشو از تو اتاقش بلند کردم البته خیلی چیزای دیگه برداشتم حتی سیبارم از درخت پشت پنجره چیدم!!فکر کنم به دردت بخوره خوشت اومد ازش؟
- آره ولی قبل از اینکه بازش کنم فکر میکردم دسته جاروئه!!آخه من یه دسته جاروی نو لازم دارم ما باید امسال از تیم های اسلایترین و راونکلاو ببریم!
هری باز همون صدای پیچیده رو شنید:
- از هر تیمی می خوای ببری ببر فقط گیتار منو با خودت نبر!!!
هری ناگهان از جا پرید و چوبدستی اش را بیرون آورد.
- شما هم این صدا رو شنیدین؟
- نه چه صدایی؟
- همین صدایی که الان اومد دیگه.
جای زخم پیشانی هری به شدت تیر می کشید!
هنوز چند لحظه نگذشته بود که صدای جیغ جینی توجه همه رو به خود جلب کرد:
- سووووسک!!
پسر ترسو که از همه ترسوتر بود سریع پرید بالای میز و شروع کرد به جیغ زدن:کمک
بقیه نیز به بالای میز پناه بردند و تنها کسی که به کمک جینی شتافت کسی نبود جز هری،پسر شجاع!
هری با شجاعت و مهارت خاصی با یک طلسم خفن سوسک را کشت.
جینی:هری شجاع من..تو خیلی شجاعی..!!
هری:جینی گل بانو تو هم خیلی خوشگلی..!
همه:هووووووق
در همان لحظه هگرید نیز وارد شد و کتش را روی چوب لباسی(علی دایی!!)آویزون کرد.
قبل از اینکه هگرید در را ببندد یه رهگذر که ریش بلندی هم داشت چند بار از جلوی در عبور کرد!!ما با بسته شدن در دیگه او را ندیدیم!!!
هگرید به همه سلام کرد و در آخر:
- سلام هریه!
جیمز که انگار منتظر شنیدن این کلمه بود شروع کرد به دست زدن:
- مبارکه مبارکه!!!
و همه نیز بعد از او شروع کردند:
- ایشالا به پای هم پیر بشین!!
هگرید:
-من که منظور..
هریه:
- با اجازه ی بزرگترا بله!!
هگرید(خرس مهربون)که خیلی مهربون بود و دلش به حال هریه می سوخت تصمیم گرفت با او ازدواج کند!!
و این گونه بود که جشن تولد هری به مراسم ازدواج هگرید و هریه،هری و جینی،تبدیل شد و آرتور و مالی ، جیمز و لیلی هم تصمیم گرفتن دوباره ازدواج کنند!!!
---------------
این فیلم کاملا بر اساس داستانی واقعی بود و قسمتی از زندگینامه ی یکی از معلمان زحمت کش این کره ی خاکی محسوب می شد!!
--------------
تیتراژ پایانی:
خوشگلا باید برقصن خوشگلا باید برقصن
نبینم که باز نشستی منتظر چی هستی؟!...(نکته:خوشگلایی که نمی خوان برقصن برن دنبال گیتار شماعی زاده بگردن!!)


ویرایش شده توسط روميلدا وين در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۳ ۱۸:۰۷:۵۳


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۵

لاوندر براون !!!


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۵ پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۴۸ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
از تو جوب !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
کمپانی آب زرشک پیکچر تقدیم میکند :
سریال پلیسی « متوازی الاضلاع تردید »
این داستان : کابوس !


توضیح : این سریال از امروز به مدت ....روز برای شما جیگران پخش وشه . امیدوارم لذت ببرید ...شما میتونید انتقادات و پیشنهادات خودتون رو در دبلیو دبلیو سی دات . لاوندر براون . پی ام دات . کام بیان کنید . بت تخشر ( تشکر ) تهیه کننده ! ( برو بینیم بابا ! ) دوستان کارگردان !

کارگردان : لاوندر براون
تهیه کننده : کشک علی بقال
بازیگران :
ادوارد جک در نقش : کمیسر ریش
کریچر در نقش : ستوان سیبیل
سرژ تانکیان در نقش : سرگرد کمپوت
سوسک در همسرکمیسر ریش ، ریشیا !
هدویگ در نقش هدویگ
لاوندر براون در نقش بووووووووق

- - - - - - - - - - - - - - -

از آسمون آتیش میباره اما کمیسر یک پالتوی پشمی پوشیده و داره به سمت منزلش حرکت میکنه ....
دینگ ! دینگ !!!
ریشیا : کیه ؟!
- منم !
من کیه ؟
- کمیسر ...!
- کمیسر کدوم خریه ؟
- عزیزم ! همسرت !
ریشیا : آهاااا ..بیا تو !

بوووووووووووووووووووووووووووووووق
در منزل !
************
کمیسر کت پشمیشو که در اثر بارش آتیش سوراخ سوراخ شده رو در میاره ، ماچ میکنه و آویزون میکنه به چوب لباسی ...بعد خودشو تالاپی میندازه رو مبل !
در آشپزخونه ریشیا داره بره شوور جونش چایی ( قهوه ) میریزه ....از آشپزخونه میاد بیرون . میره پیش کمیسر چایی رو میزاره روی میز روبروی کمیسر ...
- اوه ..خسته نباشی .بگو ببینیم امروز چطور بود .... ؟ قضیه کالباس های چسبیده به سقف پاسگاه به کجا کشید ؟؟؟
کمیسر درحالی که داره کف پاشو میخارونه میگه : بد ، خیلی بد ، گند ، مزخرف ، ....هومم ...هنوز به جایی نرسیده !
ولی خب ..خداروشکر میکنم که فردا تعطیله ..حسابی میتونم خستگی در کنم !
ریشیا : اوهوم . خب ..بیا چاییتو بخور . سرد میشه ها ! E ??? جورابتم که باز سوراخه !
ریش اخماش میره تو هم و میگه : خب !؟
ریشیا : هیچی !
در همین هنگام صدای موبایل ریش در فضای طنین می افکنه !!!
موووو ....مووووو ....هوهو ..هوهو ....عرعر !!!
ریشیا : جییییییییییغ ...باغ وحش تو جیبته !؟
ریش میخنده و میگه : نه جیگر ....من موبایلم مد روزه چونکه میتونم برای هرکدوم از دوستام یه زنگ خاص بارم ... مثلا برای تو صدای اسب گذاشتم ! وقتی زنگ میزنی موبایلم صدای اسب میده !
ریشیا : چه جلب !
- حالا ببخشید چن نفر پشت خطن ؟؟!!
- ریش : هومممککک ..بذار ببینم !
سه نفر !
ستوان سیبیل ! هوممم ....و هدی ! ( هدویگ ) و ....سرگرد کمپوت !
ریشیا : ماااااا !
ریش : الو ؟!
ملت پشت خط : الو سلام !
ریش : چی شده همتون با هم زنگ زدید ؟؟؟
ملت پشت خط : هین ؟!!!
ستوان : کمیسر ....سرگرد : یه موضوع ....هدی : خیلی مهم .....همه با هم ک پیش اومده !!!
- باید هرچه سریعتر خودتونو برسونید ...ظاهرا موضوع سر یه قتله !!!!
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووق !
بوق : ببخشید دوستان که سریالودر این تیکه ی بسیار حساس به اتمام میرسونیم ...اما شما فردا شب همین ساعت میتونید ادامه ی سریالو ببینید ....
فردا همین ساعت !

باتشکر
بووق ( برو بابا ! ) باتشکر : کارگردان !


ویرایش شده توسط لاوندر براون در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۲ ۱۵:۴۱:۳۱
ویرایش شده توسط لاوندر براون در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۲ ۱۵:۴۴:۰۵

شناسه قبلی من
************

[b][co


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
اديس: اووووف ... چه سوراخ بزرگيه
ققيس: اي جووووون ... تاريك و نمناك
فگيس: و خوشمزه
سژيس: بچه ها بريزن ...
هديس: منو اينهمه خوشبختي محاله ... محاله ... محاله ...

صداي حمله قبيله هايي همچون آپاچي، شوشون و داكوتا به گوش ميرسه! تصوير سياه ميشه و روي اون نقش ميبنده:


درون مايه شهر بزرگ سوسكها !
نويسنده و كارگردان: سوسك كوچولو
فيلمبردار: چشمان مركب يك سوسك
صدابردار: ها گول خوردي ... سوسك كه صدا نداشته بيد
بازيگران: اگه نفهمي حق دارن بهت بگن آيكيلوت گوي سبقت رو از مرغ ربوده
فيلمنامه:




آويس: اينجا ديگه كجاست؟
هريس: من خداي شما هستم! شما آزاديد ... هركار كه ميخواهيد در سرزمينم انجام دهيد
ققيس: بچه ها بريم فرهنگ ليبريال دموكراسي رو ترويج بديم!
سيژيس: ولي قرار بود بريم يه شهر مظلوم ديگه ...
ققيس: ما بايد اين نعمت رو به همه عرضه كنيم تا جهاني بشه!


اين شيش نفر به يه مسافر خونه در حاشيه شهر ميرن! آب خوردنيه مسافرخونه مقطر بود و هيچگونه طعمي نداشت‌ كه اين موضوع براي سوسكا آزار دهنده بود! غداي اونجا هم تازه نبود و خوردنش مشكل! اونا اينكارو كردن تا قناعتشونو نشون بدن ...
بعد از چند روز تحقيق راجع به خدايگان، وضع پيشين و كنوني شهر ... ققيس، فگيس، سژيس، هديس و آويس توي يه روز گرم مهتابي كه آب و هوا شرايط مناسبي داشت و غذا به اندازه كافي در شهر پراكنده شده بود؛ به ميدون اصلي شهر ميرن! جاييكه آبراها به هم ميرسيدند و خدايگان اونجا سكني ميگزيدند!
ققيس از يه تخته سنگ بالا ميره و شروع به صحبت ميكنه: آهاي اي اهالي شهر ... جمع شويد كه رستگاريتان در پيش ماست! شما حق داريد كه بدانيد چه كساني برشما خدايي ميكنند و حق داريد تا خود؛ خداي خود باشيد ...
-اين يه آزادي خواهه
-بيا بريم ... اگه اينجا ببيننمون يه هفته تبعيد ميشيم

ملت از اونجا متفرق ميشن و دو سه نفر علاف جمع ميشن دور تخته سنگ!
ققيس ادامه ميده: فرصت رو از دست نديد ... اين داستان فقط همين يه بار تعريف ميشه تا شما خدايگانتان را بشناسيد ... اهم اهم! اين خدايان به شما جفا كرده اند ...
ققيس از تخته سنگ ميياد پايين و در گوش فگيس ميگه: گلوم خشك شد ... تو برو بقيشو بگو!
فگيس نميتونسته از بلندي بالا بره! ميره و يه چاله ميكنه! ملت رو ميكنه توي اون و ميياد بالاي چاله؛ تا از اون بالا بقيه جريان رو تعريف كنه!
اديس كه از شستن جورابا فارغ شده بود خودشو به ميدون ميرسونه و فگيس شروع به صحبت ميكنه!
فگيس: اين خدايگان علاوه بر جفا، به شما ستم نيز روا ميدارند ...
فگيس مياد پايين و جاشو ميده به آويس! آويس براي جلب توجه ميره بالاي تخته سنگ وايميسته و نميزاره ملت از چاله بيان بيرون! ناگهان همه افراد توي ميدون جمع ميشن توي چاله و از اون پايين با دقت به سخنان آويس گوش ميدن!
آويس: بله ... يك روز كوييس داشته ميرفته كه ناخن كوچيكه پاي چپش ميخوره به آجر ِ سوم ِ خونهِ هشتم از سمت چپ! اين خيلي ظلم بزرگيه ...
آويس پايين ميياد و ملت هم سرشونو ميارن پايين و همچنان به آويس خيره شدن!
ققيس: چند بار بگم دامن كوتاه نپوش؟ ... سژيس، نوبت توئه!
سژيس ميياد بالاي چاله مي ايسته و ريششو ميزاره روي تخته سنگ و ميگه: اي مردم ... ميدانيد چرا اين خدايگان منبع آب را در اين شهر تحريم كرده اند؟ ... چون چيز مفيديست و آنها ميدانند كه بدرد شما ميخورد ...
ققيس سريع ميدوه و در گوش سژيس ميگه: هيــــــس ... تا وقتي كه اين شركته پول تبليغشو نداده، براشون تبليغ نكن ...
سژيس ريششو جمع ميكنه و اديس ميره و بالاي چاله وايميسته! ققيس دست اديس رو ميگيره، ميارتش عقب و ميگه: چند بار بگم بهت؟ تو هنوز براي اين كارا كوچيكي! بزار چند سال ديگه ميتوني براي مردم سخنراني كني ... آفرين كوچولو! بيا اين آبنبات موزي رو بگير ...
هديس ميره بالاي چاله و شروع به صحبت ميكنه: بر حذر باشيد اي اهالي شهر ... اين خدايگان پر از حيله و نيرنگند ... ميفهميد؟ نيرنگ ... حيله ...
هديس ميياد پايين و اديس ميره جاش! چون شكلاتاي ققيس تموم شده بودن اون نتونست اديس رو از كارش منصرف كنه و اديس زبان به دهان گشود: ...

-آهاي نويسنده ... اينجا غلط داره، بيا درستش كن!

... و اديس لب به سخن گشود: آهاي خونه دار بچه دار ... بوقتو بردارو بيار ... داستان دارم، داستاناي قشنگ قشنگ ... از فرغون گرفته تا فشنگ ...

يك ساعت بعد چاله پر از آب شده بود و سوسكا داشتن توش دست و پا ميزدن و اديس ادامه ميداد: آره ديگه ... اينجوري شد كه اين خدايگان صاحب بچه شدند! بچه نگو بلا بگو ... خوشگل قصه ها بگو ... تپل مپل ... سيفيد ميفيد ...
-توهين؟ حرفاي زشت؟ سجده كنيد! زبونتونو گاز بگيرين! ... يالا به همشون دستبند بزنين، سوار يه استر كنين و اونارو توي بيابون خارج شهر رها كنيد! بعد از سه روز بريد بيارينشون ...
اين صدا، غاره كرميس، يكي از خدايگان بود كه ميان سخن اديس جهيده بود و چنين ميگفت! (اين طرز نوشتن برا اين بود كه كلاس فيلم بياد بالا )

آنها در غل و زنجير به بيرون شهر رانده شدند! اديس كه كوچك بود، توان نداشت تا پا به پاي ديگران راه بپيمايد؛ پس به زمين افتاد و ديگران رفتند ...
اديس با نااميدي، سينه خير بر روي زمين خشك و بيرحم ميغلتيد؛ و در جست و جوي آب بود! ناگهان نوري تابيد و مردي او را در برگرفت و اديس كه به دنبال آب ميگشت، به شيرموز رسيد ... با خود گفت: ايكاش آرزوي ديگري كرده بودم ...

صداي اديس اكو ميشه و فيلم به پايان ميرسه


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
بعد از ساليان سال انتظار بلاخره فيلمي جالب

با مضمون:ارزشي ها

بازيگر و كارگردان و نويسنده:ادوارد جك
بازيگران:
ارشي ملقب به جفنگ
اناكين ملقب به اني موني
ايگور كاركاروف در نقش جارو برقي
و در نهايت چهره اي اشنا چهره اي فوق ستاره با نام
ولدي در نقش كارنامه
_____________

كمك!!
شما نميتونين با من اين كارو بكنين!!
دارم خفه ميشم بوي گند همه جا رو گرفته!!
بابا يكي كمك كنه..درو باز كنين من رفوزه نيستم!!
چرا كسي به حرفم گوش نميده بابا من رفوزه نيستم!!
اين يه توطئه كثيفه كه دست همه توشه..بله!!
استادا باهام لجن..گناه من چيه!!
كمك!!

باب اخه امروزم روز رسيدن نتيجه امتحانات سمج بود..
اره تقصير خودمونه...منو و ارشام همش ارزشي بازي در يمورديم تو چت باكس به جا گوش دادن به حرفا انايكنم كه به ما ارزشي بازي درس ميداد
همه فكر و كارمون اين شده بود اخرشم همين شد ديگه همين شد..!!
ببايد تو دستشويي افسوس بخوريم!@!
اي يكي كمك كنه!!

صداي بلبلان و چه چه جيرجيركها توي بوي گند مضطراح غرق شدن هيچ چيز نميشه حس كرد جز يه بوي...!!
خداي من خداي من!!!
كمك!!

بايد يكي منو نتاج بده من مستحق نجات هستم!!
خدايا من چه گناهي كردم !!
بلاخره فرشته نجات رسيد
نه پراش سفيد بود نه زيبا بلكه سياه و اكپيري بود اون يه جغد زشت بود كه يه دعوت نامه همراش بود!!

دعتنامه ماله وزارت سحرو جادو بود كه كاركنانشو دعوت به يه اردو كرده بود!!

بلاخره از حبس خلاص شدم !!
خيلي كيف داشت خيلي خوشم بود!!
اما اين خوشي يهو زياد شد اونم وقتي كه!!
فهميدم ارشام و اناكينم راهي اين سفر هستن!!
و دو باره ارزشي ها!!
بار بنديل بستن با جادو كاري نداره!!
اما من هنوز اينو ياد نگرفته بودم!!
مجبور شدم بار خودم رو خودم ببندم بلاخره راهي شديم!!
سر يه دو راهي با انكين و ارشام اينا قرار داشتيم!!
به دوراهي رسيديم كه
پايان قسمت اول


روح جنمار قديم ميكند:

[url=http://ww


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
فیلمی دیگر از کمپانی آول کست در ژانر وحشت
ادامه ای بر فیلم "بودن یا نبودن" یا همان "می خواهم زنده بمانم" ، اثر قبلی همین کمپانی


روح سرگردان


با هنرنمایی :
ولدی در نقش ولدی
عله در نقش عله پاتر
حادل در نقش امپراطور
گیلدی در نقش گیلدی
لرد مملی در نقش لرد مملی
هگرید در نقش هگرید قدیمی

کارگردان : هدویگ
تهیه کننده : خرچال
فیملبردار : ارول

با تشکر از تمامی خانواده های محله جغد نشین جادوگران که در تهیه این فیلم با ما همکاری کردند .



خلاصه : عله و دراکو (؟) رو پیش دکتر ققنوس بردن ... ققنوس هم یه لیست چهار نفره از جراحا رو به عله داد که اینا رو دور هم دیگه جمع کنه ...حادل و گیلدی و هگر قدیمی و لرد مملی !

و حالا ادامه داستان :



عله سراسیمه داشت توی لیتل هنگلتون راه می رفت ... قبرا رو یکی یکی پشت سر می گذاشت ... نگاهش به کلبه ای بود که اونور قبرستون چراغش روشن بود .

----

در کلبه با صدای بلندی باز شد ... ولدی رو صندلیش تکون کوچیکی خورد و نگاهشو به سمت در اتاق دوخت ... در باز شد و عله سراسیمه و نگران وارد شد و بدون سلام ، هر چی اتفاق افتاد بود رو گفت .

----

عله : ولدی تو باید بتونی اینا رو جمع کنی ... وگرنه (؟) می میره .
ولدمورت : سعیمو می کنم ... ولی باید تنها باشم .
عله : باهام در تماس باش .
عله اینو گفت و از در اتاق خارج شد .
ولدی روی زمین چهارزانو نشست ... چشماشو بست و دستاشو روی زانوهاش گذاشت... چند لحظه بعد بدنش رها شد و روی زمین افتاد .

--ذهن حادل—

روح ولدی : تو باید بیای حادل ... به تو نیاز داریم ... حضورت حیاتیه ...باید بیای
حادل (با ناله) : نه...نه...نیروهای نوشابه ای ... نه .. کمک...بگیریدش...نیروهای نوشابه ای ... نه ...

--ذهن گیلدی—

روح ولدی : گیلدی برگرد ... به تو نیاز داریم گیلدی
گیلدی (با ناله) : نمی شه ... بی ناموسی ... بیل ویزلی ... نه ... نمی شه ...

--ذهن هگرید—

روح ولدی : هگرید قدرتت همیشه مورد ستایش بوده ... برگرد ... بهت نیاز داریم
هگرید (با ناله) : نه ... گراوپی تنهاست ... نه ... من نمی تونم ...

--ذهن مملی—

روح ولدی : سلام مملی ... مملی بهت نیاز داریم ... بیاد بیای کمک
لرد مملی (با ناله) : هرگز ... دیگه اونجا برنمیگردم ... امکان نداره ... با وجود یه سری خائن ؟ ... امکان نداره ...

----

بدن ولدی یهو جون می گیره ... از رو زمین بلند می شه و رداشو می تکونه ... چوب دستیشو تو هوا تکون می ده و نوری نقره ای از دیوار خونه خارج می شه .

----

عله توی خوابگاه نشسته و سرشو میون دستاش گرفته ... نوری نقره ای از دیوار داخل می شه درست به داخل مغز هری می ره ... هری لحظه ای بی حرکت می شه و بعد چیزی رو زیر لب زمزمه می کنه :
_باید خودمون عملش کنیم ... اینجوری فایده نداره .....................................




Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۳۸ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
اعلام نتايج برترين فيلم هاي دو هفته اول شهريور:

كابوس از مك بون پشمالو

بودن يا نبودن از هدويك( نام فيلم اول ميخواهم زنده بمانم هست ولي چون قبلا اوريل عزيز فيلمي با اين نام ساخته هدويك نام فيلم را تغيير داد تا مشكلي پيش نيايد)
با تشكر...سرژ تانكيان-حزب ليبرال دموكرات جادوگرياليستي


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۸ ۱۵:۴۰:۱۶


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵

توماس جانسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۲ سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۲۱ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
از قصر كرنوال
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 332
آفلاین
چتر باکسچر با همکاری 5 از 5 تقدیم میکند

تریلوژی چکش انتقام:تصمیم تاریک(اپیزود اول)

نویسنده: اصغر پاتر
کارگردان: جوراب دامبلدور
تهیه کننده: میترا گرنجر

همه در نقش خودشون

دوربین چهره 5 از 5 یک کاربر ارزشی رو نشون میده که خیلی به دوربین نزدیکه.یه کم میره عقب...

سلام...من تومیم!!خوشتیپپم نه؟میدونم
خب ماجرا از وقتی شروع شدش که من هنوز شهردار هاگزمید بودم و دوران خوبی رو میگذروندم...بذارین کامل نشونتون بدم.
میره پشت دوربین و فیلمو میبره عقب...بعد چوبدستیشو میگیره رو فیلمو داد میزنه: فلش بکیوس

==== فلش بک ====

یه گزارشگر وایساده جلوی در شلوغ شهرداری و داره گزارش میکنه!!

- امروز یه جلسه پشت در های بسته و با چزاغای خاموش و پرده ها کشیده(!!!!!) تشکیل شده و هم اکنون نیروهای آسلام با خبر شدن که یک عدد مموحود از شاخه حمیدان و چند عدد ساحره سیفید در جلسه دارن.با اصغر باناموسیان، یکی از افراد جنبش آسلام مصابحه ای داریم!

اصغر در حالی که زیر فشار بی ناموسی کمر خم کرده و نفس نفس میزنه جلوی دوربین وایساده و داره حرف میزنه(پشت اصغر برادر حمید داره با حرکات مشکوکی خودشو به اصغر نزدیک میکنه...)
- ما امروز رکورد بزرگترین آمپول ب.ک رو به ثبت رسوندیم و امیدواریم بتونیم این آمپول رو با موفقیت به شهرداران هاگزمید تزریق کنیم....
دوربین روی برادر حمید زوم میکنه که در چهرش شور و شعف زیادی نمایانه.

در همین لحظه پرده ها کشیده میشه و چراغا روشن میشه و درا باز میشه.ملت هجوم میارن رو کله توماس
- به چه نتایجی رسیدین
- چی تصویب شد
- آیا مساله تجارت ب.ک درسته؟
- سرژ ریش داره؟
- سوپر قق شایعست؟

سوپر ققی میاد و تومی و رو زیر بالش میگیره و میره...در لحظات آخر تومی داد میزنه: میخوایم خوابگاه مدیران رو خراب کنیم

صدای تومی میاد رو متن فیلم: بله...من اغفال شده بودم و بعدها فهمیدم یدونه از اون ساحره های سیفید آوریل بوده!! یه روز رفتم خوابگاه مدیران تا بگم قراره اینجا رو خراب کنیم و در جادوگران دموکراسی برقرار کنیم، اما اون باعث شد که من این فیلمو بسازم...

- تپ تپ تپ تپ(صدای مشکوکیه نه؟صدای در خوابگاهه مدیرانه دیگه)

در خوابگاه:

صدای عله میپیچه:یکی بره درو باز کنه
بیل بیلش رو ور میداره و با سرعت میره دم در و بیلش درو باز میکنه و وقتی توماس رو اینشکلی پشت در میبینه( ) با بیل میزنه تو سر توماس و دور سر توماس بیل میچرخه و اینا....
صدای آرشام از پشت پنرجه میاد که روی کول ادوارد و آنی مونی وایساده و داد میزنه: زدن کاربرا اونم توی ازادی فروم؟؟

عله خودش پا میشه و تومی رو میاره تو
صدا تومی رو متن: اولین بار بود که خوابگاه میدیدم...چه جایی بود...تک تک آجراش بوی قدرت های خام و نپخته و پوچ میداد...انگار به یه بالون نگاه کنی که 300 کیلو رو برده هوا اما با یه سوزن کوچولو پنچر میشه!!اما ون وسط بر عکس همه چیزایی که توی خوابگاه زشت کریه بود،یه چیز خوشکل و ناز قرار داشت.یه گوی بلورینه نارنجی که وسطش چهارتا گزینه توی کادر آبی میدرخشید و چندتا منوی نقره ای توش باز بود...منوی روی گورهای کاربران زوم کرده بود و منتظر بود همه رو بلاک کنه...تازه روش عکس یدونه پرتقال هم بود!!!
یه صدای کچل توی اتاق میپیچه: بگو چیکار داری؟یالا بگو...سریع تر بگو!!
تومی:
کوییرل: کریچ به نظرت بهتر نیست بلاکش کنیم؟
تومی: من اومدم بگم که قراره خوابگاه رو...چیزه...خراب کنیم!!!
بیل: اومدی بیل منو قرض بگیری؟نه خیر...بیل هیچ وقت از بیلش جدا نمیشه!کوییرل،بهتر نیست جای همر بیل بسازیم؟
همه مدیرا محو تیکه آخر حرف تومی شدن و تومی هم محو ایکیوی زیاد بیل!!
دوربین به سختی رو عله زوم میکنه...قرمز شده و تیکه ها گدازه تیکه تیکه میپاشن تو محیط...کوییرل دستارشو میندازه رو خودش...ولدی میره زیر تخت قایم میشه...بیل بیلشو میگیره جلوی صورتش...کریچر میره تو تابلوی مونا لیزا...مونالیزا هم میره تو تابلو بقلی...باک بیکم رفته بود قورباغه شکار کنه...میلادم رفته بود مرخصی
گدازه ها لحظه به لحظه بیشتر میشن
تومی: میگم من برم بهتره
عله: ای آن که خشم من،عله کبیر،محافظ ابدی زوپس قهرمان، سازنده فروم و مخترع مبتکر منوی مدیریت را برانگیخت بداند که خواهد سوخت و بلاک را به اون نشان میدهیم....
تومی: نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

صدای تومی رو متن: و من از اون روز به بعد بلاک شدم...اما همونجا متوقف نشد...من با جادوهای سیاه برگشتم و و انتقامم رو از مدیران میگیرمم!!!!تو ها ها ها ها ها

پایان اپیوزد اول...این داستان ادامه دارد


کاهنان مصری سه هزار سال قبل از میلاد این کتیبه قدرت و قهرمانی را پیدا کردند و برای آن محافظانی گذاشتند.تا 3 سال پیش کسی آخرین محافظ ر�


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
کمپانی آول کست تقدیم می کند


می خواهم زنده بمانم


نویسنده : سرژ تانکیان
تهیه کننده : عله پاتر
کارگردان : حادل
بازیگران :
گیلدی در نقش گیلدی
حادل در نقش امپراطور
عله در نقش هری پاتر
هگرید قدیم در نقش هگرید قدیم
دراکو در نقش دراکو
و با بازی افتخاری لرد مملی در نقش آبرفورث


؟ : دارم می میرم ... دارم می میرم ... یکی کمک کنه
هری پاتر : بهش انسولین تزریق کن ... فعلا یه چند ساعت دیگه زنده می مونه
دراکو : بابا چقدر ؟ ... هر روز دارم سه وعده بهش انسولین تزریق می کنم ... مگه چقدر می شه با انسولین زنده نگهش داشت ؟ ... باید عملش کنیم
هری پاتر : من اسم چند تا دکترو پرسیدم ... مثل اینکه دکتر ققنوس از همشون متخصص تره تو این امر ... بهتره ؟ رو ببریم پیشش
دراکو : بزار من یه زنگ بهش بزنم بعد ببریمش پیشش

بیب...بیب...بیب...بیب(صدای شماره گرفتن)

دراکو : الو دکتر ققنوس ؟
ققی : بله بفرمایید
دراکو : دکتر یه مریض بدحال داریم که به دلیل بیماری ***** داره می میره ... باید سریعتر معاینش کنید
ققی : من تا ده دقیقه دیگه مطبم ... بیاریدش اونجا


مطب دکتر ققنوس ، بعد از معاینه-----


ققی: من با استاد خودم آقای تانکیان مشورت کردم ... ایشون نظری دادن که من کاملا باهاشون موافقم ... الان براتون توضیح می دم .
ققی یه نفس عمیق می کشه و شروع می کنه .
ققی : من باید یه کادر مجرب از جراحا رو جمع کنم ... برای عمل کردن این مریض یه سری مقدمات لازمه ... باید امکانات کامل بهم بدید با یه کادر که خودم لیست افرادشو بهتون می دم و آقای پاتر باید زحمت تشکیلشو بکشه ... چون من قدرت گردهم آوردن این گروهو در این فرصت کم ندارم
ققی یه کاغذ و خودکار برمیداره و یه لیست می نویسه می ده دست هری .
هری لیستو بلند می خونه :

حادل ، گیلدی ، هگر قدیمی و لرد مملی

هری : امکان نداره ... غیرممکنه
ققی : غیرممکن نیست ... شاید شما نمی خواید
هری : باید روش فکر کنم ... چیز خیلی سنگینی ازم می خواید ... باید یه کم بهم وقت بدید .
...........................................
این فیلم از روی یک داستان واقعی ساخته شده و به دلیل اینکه پایان آن معلوم نیست ، فیلم نیمه تمام گذاشته شد









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.