هوا گرم بود ، عرق از سر و صورت جاري ميشد! شومينه تا آخرش
روشن بود! با اينكه هواي بيرون حال و هواي بهار رو به خودش گرفته بود ولي پنجرهاي تالار مه گرفته بودند!!!!!!!!
وااااااااااي بابا من جزغاله شدم!!!!..... آآآآآيييييي چه بوي بدي؟؟؟
صداي داد و بيداد بچه هاي اندكي كه در آنجا بودند بلند شده بود : يكي آب يخ ميخورد ، ديگري در حال باد زدن خود بود !!!!
جسي بعد از تمرين كوييديچ يك راست وارد خوابگاه شد و وقتي در را باز كرد باد گرم شديدي بر صورتش خورد!
جسي كمي از در فاصله گرفت و به سمت راهروي وروديه تالار رفت و منتظر شد تا بقيه بچه ها هم بيايند و با آنها برود! در تنيجه كنار پله ها نشست و پاهايش را بغل كرد و سرش را روي آن گذاشت.
جسي....جسيكا!!!!! مثل اينكه حالش خوب نيست؟؟؟ميخواي بريم درمانگاه؟؟؟
ليلي رو به بقيه ميكنه و ميگه: اين چرا جواب نميده؟؟
اندرو : شايد خوابش برده؟؟
رون كه لبخندش تا بناگوش باز بود گفت: به اين زودي خوابيده؟؟؟؟؟؟
كتي رو به استرجس ميكنه و ميگه: نكنه اثرات طلسمي كه زدي اينطوريش كرده؟؟؟؟؟؟؟
استرجس كه حول شده بود ، سريع تغيير رنگ داد و گفت: اوووه..نه.نه.... من ديگه نميخوام بازيكن از دست بدم؟؟ جسيكا...جسيكا.....
ليلي كنار جسي ميشينه و تكونش ميده ولي به محض اينكه به اون دست ميزنه جسي روي ليلي مي افته و بيهوش ميشه!!!!!
جييييييييييييييييييييييييييييييييييييييغ............واااااااااااااي
اندرو ، كتي و آلي همگي جيغ زدند!
استرجس و رون رنگي به صورت نداشتند و با دهان باز به جسي نگاه ميكردند!!
ليلي كه شوكه شده بود تته پته كنان گفت: بياين كمك كنين ببريمش درمانگاه!!!!!!!!!
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-** داخل درمانگاه *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-**
همگي دوره تخت جسي جمع شده بودند و نگاه ميكردند و در حال خوردن معجوني سبز رنگ توسط مادام پامفري بود !
اهم..اهممممممم {مثلا صداي سرفه بود}!
پووووووووووووف.......اين ديگه چه زهرماريه؟؟؟؟؟
كتي اشك تو چشاش جمع شده بود گفت: حالت خوبه جسي؟؟
جسي در حالي كه سعي ميكرد بنشينه گفت: گمون كنم خوب بودم ولي تا وقتي اينو خوردم بدتر شدم!!!!!
رون در حالي كه ميخنديد گفت: ميخواي برم حالشو بگيرم؟
استرجس به رون چشم غره اي ميده ، ولي رون در كمال ناباوري ميگه: اون جاي خواهره دينيمه!!!!!!!!
استرجس خودشو كنترل ميكنه و ميگه: ميشه بگي براي چي حالت اينطوري شدي جسيكا؟؟؟؟؟
جسيكا آخرين قطرات معجونو هم ميخوره و ميگه: من بعد از كوييديچ داشتم ميرفتم سمت خوابگاه كه يهو وقتي درو باز كردم حس كردم سرم داره گيج ميره واسه همين اينجا اومدم تا شما هم بياين!!! بعدشم كه ميدونين ديگه!!!!!
استرجس كمي مكث ميكنه و ميگه: يعني چي وقتي در و باز كردي؟؟ حالت عوض شد؟؟
جسي كه اصلا تمايلي به گفتن اين موضوع بود گفت:يعني وقتي در باز شد يه نسيم گرمي به من خورد....خيلي بد جوري بود! گمون كنم كساني كه توي تالار بودن مرده باشن!!!!!!!
همگي:
ليلي كه خيلي مشكوك شده يود گفت: كتي تو ميتوني اينجا بموني منو بچه ها ميريم ببينيم موضوع از چه قراره!!!!!
كتي سرشو تكون داد
!ليلي و بقيه با سرعت از در مانگاه خارج شدند
رون در حالي كه به سقف نگاه ميكرد گفت: بچه ها يه بويي نمياد؟؟
اندرو با ترديد گفت: درسته!!!
ليلي در حالي كه دستگيره ي در رو چسبيده بود در رو باز كرد.
ولي.....
ادامه دارد...