پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
ارسال شده در: جمعه 22 آذر 1398 22:34
تاریخ عضویت: 1397/04/06
تولد نقش: 1398/09/09
آخرین ورود: پنجشنبه 9 فروردین 1403 04:59
از: توی دیوار
خلاصه:
مرگخوارا علائم افسردگی رو در اربابشون دیدن و سعی دارن حالش رو عوض کنن. لرد سیاه تحت تاثیر رفیق ناباب(اگلانتاین پافت که حالا بیهوشه) غرق در دود و دم شده و چون همه مواد های خانه ریدل ها دود شده، الان موادی برای لرد سیاه نیست و ایشون نشئه یه گوشه ای افتادن. مروپ از سمتی سعی در تزریق سرنگی از انواع میوه جات به لرد داره و اشتباها به رودولف تزریق میکنه و الان رودولف به خرمالو معتاد شده! مرگخواران نیز سعی در جمع و جور کردن ماجرا و دور کردن مروپ از اربابشان هستند.
....................
لرد سیاه نگاهی به مرگخوارانش انداخت. از شدت نشئگی، قدرت بینایی چشمانش کمتر شده بود و یارانش را در هاله ای از ابهام می دید. حتی مطمئن نبود که آیا آن ها واقعی هستند یا فقط زاییده تخیلات او. سعی کرد کمی از جایش تکان بخورد و بنشیند. اما هیچ کدام از اعصاب بدنش در این راه به او کمک نمی کردند. خواست از دست عصب هایش عصبانی شود، اما حتی در این کار نیز ناموفق شده بود. در نهایت دست از تلاش برداشت و در ذهنش گفت:
- حالا دیگه به دستور ما گوش نمیدین؟ ما ارباب هستیم! نه تنها ارباب مرگخواران، که ارباب خودمون و اعضای بدنمون هم هستیم. وقتی اراده می کنیم که کاری رو انجام بدیم، دیگه نمی خوام و نمیشه و نمی تونم نداریم!
از عصبانیت درون ذهنی لرد، عصب هایش به خود لرزیدند. بالاخره لرد سیاه کسی نبود که حتی عصب هایش بخواهند با او در بیفتند. به همین دلیل باقی مانده نیرو و موادی را که در گوشه کنار بدن خسته لرد مانده بود را جمع کردند و با مصرف آن ها، لرد سیاه توانست از جایش برخیزد و بنشیند. لرد لبخندی از سر پیروزی زد و گفت:
- به خاطر همکاری تون با من، در اولین فرصتی که مواد به دستمون اومد، خودمون رو می سازیم و شما هم از این دست و دلبازی ما سود می برید!
لرد سیاه مرگخوارانش را تماشا کرد. هنوز نتوانسته بودند که آگلانتاین و رودولف را از سر جای خود حرکت دهند. مرگخواران در گروه های یک، دو، سه نفره و حتی بیشتر تمام سعی و تلاششان را کرده بودند، ولی دریغ از میلی متری حرکت! لرد با دیدن وضعیت مرگخوارانش، فهمید که کار از کار گذشته است... . گلویش را صاف کرد، انرژی باقی مانده ی بدنش را جمع کرد و گفت:
- یارانمان... می دانیم که شما نیز همانند ما... دچار این بیماری خانمان سوز... شدید... . اما نگران نباشید... اربابتان شما را نجات خواهد داد... . ما بر خود وظیفه می بینیم که مواد پیدا... کنیم و خودمان و شما را از این... وضعیت برهانیم... .
- ایولا ارباب.
- ارباب بر سر ما منت گذاشتن شدن.
- شما خیلی خوبین ارباب.
- آفرین پسرم! بیا این میوه رو هم بخور تا جون بگیری!
لرد سیاه بعد از کمی مکث گفت:
- خب... حالا به شما کمک می کنیم... کمک ما این است که به شما... کمک کنیم تا به ما کمک کنین و ... برامون مواد پیدا کنین... خودمون هم با شما میاییم... تا اولین نفر همه شو تست کنیم و ... مطمئن باشیم که یارانمان سالم می مانند...