در حالی که آلکتو مدام پشت حباب بپر بپر میکرد، سایر مرگخوارا از پشت بلاتریکس کلهها رو جلو آورده بودن و معرفی پاتریشیا رو میخوندن.
- نوشته زبون تند و تیزی داره! بیاین شیرین و کندش کنیم!
بلاتریکس که با تمرکز زیادی سرش تو معرفی شخصیت پاتریشیا بود، با شنیدن این حرف سرشو بالا میاره و رو به گویندهی دیالوگ چنان چهرهای نشون میده که نویسنده از بیانش قاصره.
اما نتیجهی این نگاه قابل بیانه. گویندهی دیالوگ بعد از آغشته کردن وجودش به رنگ مبارک قهوهای، خودش سوتزنان از همونجایی که اومده بود خارج میشه و حتی تا سالیان درازی دیگه تو خونه ریدلها دیده نمیشه.
- ولی ما راه حلو داریم! کافیه بذاری بیایم داخل. ما گرهگشای هر مشکلی هستیم.
باز هم سر و کلهی آلکتو پیدا شده بود. بلاتریکس اینبار به سمت آلکتو برمیگرده.
- باشه، تو راه حلو بگو بعدش من میذارم بیای تو.
ناگهان آلکتو دیگه صداش نمیاد و فقط دهنش به نشونهی حرف زدن تکون میخوره.
- این چرا فقط تصویر داره؟ صداش کجا رفت؟
بلاتریکس که میدونست آلکتو از قصد خودشو زده به کوچه هری چپ تا مجوز ورودو بگیره، ناچارا معرفی پاتریشیا رو کنار میذاره و به درخواست مرگخواری آلکتو نگاهی میندازه.
آلکتو به قدری سرگرم این بود که نشون بده مثلا صداش از حباب عبور نمیکنه که حتی متوجه تایید شدن درخواستش و حتی محو شدن حباب هم نمیشه! بلاتریکس که حالا دیگه مانعی بین خودش و آلکتو نمیبینه، آلکتو رو از یقه بلند میکنه و درست جلوی پاتریشیا میشونه.
- یا همین الان میگی چطور شکنجهش کنیم یا به جاش خودتو شکنجه میکنم.