هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

اگبرت انگشت نما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۵۲ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 48
آفلاین
لینی با خودش: بعید میدونم از این قضیه جون سالم به در ببرم، اخرین باری که یه نفر به ارباب گفت تولد نجینی رو توی پاتیل درزدار برگذار کنه برمیگرده به سال 1946 که بعد از 10 سال شکنجه به ضرب اواداکداورا کشته شد و خانواده اشم قتل عام شدن، بهتره بیخیال این قضیه بشم، اما نه، اگه نور چشمی لرد بشم روزی یه اب نبات بهم میده، این حتی ارزش مردنم داره ... (با لحنی حماسی) .. آآآآرررررررهههههه

لینی چند تا نفس عمیق میکشه ...

_بهتره قبلش چند تا کروشیو روی خودم پیاده کنم، تا بدنم برای کروشیو های ارباب اماده بشه ... کروشیوووو ... آخخخخ .. نههههههههه ... کروشیووووو .... اخخخخ نهههه خدایا منو بکش ... کروشیوووووو ... اخخخخخخ من به خاطر هدفم ایستادگی میکنم .... کروشیوووو ... دیگه نمیتونم تحمل کنم بسهه ... کروشیوووو ... اخخخخ .. خودمو غافل گیر کردم ...

لینی اشفته و درمونده ...
لینی بدبخت و بیچاره ...
لینی مصیبت زده و درد کشیده ...
وسط راهروی خانه ریدل ها ولو شده ...
صدای قدمهایی به به گوش میاد و ارباب وارد راهرو میشه ...

لردولد مورت: لینی در نظر دارم تولد نجینی رو پس فردا تو میخونه پاتیل درزدار برگذار کنم، تدارکات لازمو ببین ...
لینی: :vay:


ویرایش شده توسط اگبرت انگشت نما در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱ ۱۴:۴۰:۲۶



پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
روفوس انگشتش رو فرو میکنه توی چشم لودو و لودو که از سر درد، دادش در اومده لیوان نوشیدنی رو روی میز میگذاره و روفوس هم از فرصت استفاده میکنه و سریع لیوان رو قاپ میزنه. اما لینی که از بی توجهی به سوالش عصبانی شده بود لیوان از دست روفوس در میاره و سیلی محکمی توی گوشش میزنه و میگه: اوهوی...کری؟گفتم تولد نجینی کیه؟!

در اون طرف سیریوس با انگشت سیخونکی به ریموس میزنه و میگه: این لینی چقدر قاطیه، ببین چه محکم زد! اینقدر مسخره بازی در نیار اینا اعصاب ندارن میزنن یه بلایی سرمون میارن ها!
ریموس که هنوز صدای تو گوشی اصابت کرده به صورت روفوس توی سرش میپیچید گفت: آره...موافقم!

روفوس با ناباوری دستی به صورتش کشید و گفت: این چه حرکتی بود لینی؟اینطوری با مشتری برخورد میکنن؟ این بود آرمان های ما؟!
لینی با عصبانیت به روفوس و لودو چشم غره میره و میگه: سوالمو دوباره تکرار نمیکنم ها. گفته باشم!

لودو که اصلا نمیخواست هدف بعدی لینی باشه با عجله گفت: معلومه دیگه، تولد نجینی پس فرداس!
لینی زیر لب فکر میکنه و با عبارت «هوم، چه خوب» لودو و روفوس رو ترک میکنه. بعد به طرف اماندا میره و بازوی اون رو میگیره و همراه خودش به طرف میز ریموس و سیریوس میبرتش.

لینی بشنکی میزنه و میگه: پیدا کردم باید چیکار کنیم. خوب گوش کنین. تولد نجینی پس فرداس. ما باید ارباب رو راضی کنیم که تولد نجینی رو اینجا بگیره. اون وقت شما دوتا بوقی نجینی رو میدزدین و یه جایی توی کافه مخفیش میکنین. بعد هم ما نجینی رو از دست شما نجات میدیم و اون وقت تبدیل به قهرمان میشیم. کسی سوالی نداره؟

ریموس و سیریوس که چاره دیگه ای جز اطاعت کردن نداشتن با بی میلی سر تکون دادن. چون به خوبی میدونستن دزدیدن مار لرد سیاه یعنی چی!
اما اماندا بازوی لینی رو کشید و گفت: خب ببینم، حالا چطوری ارباب رو راضی کنیم که جشن تولد نجینی رو اینجا بگیره؟
لینی چانه اش را خاراند و گفت: باید هر طوری شده ارباب رو راضی کنیم. ارباب کجا رفت؟ خونه ریدل؟ گمونم بهتره من برم و با ارباب صحبت کنم تا راضیش کنم.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱ ۱۳:۴۹:۱۱

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱

آماندا بروکل هرستold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۳۵ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 497
آفلاین
لینی از سر میز میره تا یه فکری راجع به مشکلش بکنه. ماری هم همینجور دورو برو نگاه می کنه تا شاید یه فکری به ذهنش برسه.

- اهــــــــــــــــــــــم!!

دو ساحره به خودشون میان و لودو رو میبینن که با چهره بهشون میگه که سریع تر بیان و از ارباب بپرسن چی میل داره چون ممکنه لرد تا چند لحظه دیگه از شدت عصبانیت کافه رو رو سرشون خراب کنه و اینکه چقدر لودو چهره پر مفهومی داره!

ماری سریع به سمت میز اربابش میره و میپرسه: ارباب، چی میل دارین؟

و همونطور که داره سفارش میگیره یه نگاهم به میز سیریوس و ریموس میندازه و بهشون علامت میده. بعد هم میره سر وقت میزشون.

سیریوس: به کجا رسیدین؟ میدونین با چه بدبختی تونستیم دامبلدورو بپیچونیم؟

ماری: خب اول باید چوبدستی رو بگیریم. هنوزم به نتیجه ای نرسیدیم!

ریموس: دلتونو خوش نکنین. موفق نمیشین. انگار فقط بادمجون واکس میزنین!!

ماری چند لحظه به ریموس زل میزنه تا معنی جمله آخرشو درک کنه. و بعد قیافش چنان عوض میشه که انگار از ارباب ترفیع مقام گرفته و بدون هیچ عکس العمل اضافی به طرف لینی، پشت پیشخون میدوه.

- لینی! لـــینــی!

لینی با بغض جواب میده: چیــــــــه؟

- نظرت چیه به بهونه واکس زدن چوب ارباب، چوبشو ازش بگیریم؟

- آره...فکر خیلی خوبیه! ولی...بزار ببینم اون دوتا بهت گفتن؟

ماری چهرش رو در هم میکشه و میگه: نه بابا! اونا یه چیزی راجع به چوب زدن بادمجون یا... یه همچین چیزی گفتن.

لینی سینی نوشیدنی رو برمیداره و با خوشحالی به سمت میز لرد میره. ماری هم پشت سرش حرکت می کنه.همونطور که روفوس نوشیدنی هارو از داخل سینی برمیداره لینی شروع می کنه به صحبت کردن: راستش ارباب، امروز تصمیم گرفتیم به افتخار اومدن شما چوبدستی های مشتریمانو واکس بزنیم. میشه شما هم چوبدستی تونو بدین تا اینکارو انجام بدیم؟

لردولدمورت به لینی یه چشم غره میره و میگه: اولا ارباب مشتریتون نیست. صاحب امتیاز اینجاست. دوما، ارباب خودش هر روز چوبدستیشو میده نجینی واکس بزنه.

- نجینی ارباب؟

- گوشات مشکل دارن؟ آره دیگه نجینی! نجینی مار با استعدادیه...

لینی بغض میکنه و تو گوش ماری میگه: حالا چیکار کنیم؟ اوه نقشمون بر باد رفت. من آبروی هرچی ریونیه بردم. من آبروی هر چی مرگخواره-

ماری بی توجه به حرف های لینی بلند گفت: خب ارباب، راستش ما تو این چند وقت یه سری ار مشتریامونو از دست دادیم، اونم بخاطر اینه که کافه محفل از امکانات رفاهی بیشتری برخوارداره. راستش تنها برتری اونجا نسبت به اینجا اینه که اونا چوبدستی مشتریاشونو واکس میزنن ولی ما نه. ارباب حالا اجازه میدین برای اینکه بهشون بفهمونیم که ازشون هیچی کم نداریم چوبدستیتونو واکس بزنیم؟

لرد نگاهی به ماری میندازه و میگه: امید وارم خوب بتونین برق بندازینش. ولی یادتوش باشه که این کارو فقط به خاطر حفظ آبروی کافه ام انجام دادم.

لینی: ماری، تو واقعا یه ریونی اصیلی.

ماری همونطور که به چوب اربابش نگاه میکنه میگه: خودم میدونم... ارباب مطمئنین این چوب الدره؟

- حرف نباشه؟ دارین کم کم اوقات اربابو تلخ می کنین!

ماری بعد از اینکه چوبدستیای روفوس و لودو رو میگیره به سمت سیریوس و ریموس میره و بهشون میگه بعد از اینکه دستشو پایین آورد به سمت لرد حمله کنن. بعد هم به سمت پیشخون میره تا چوبدستیارو یه جا قایم کنه.

ماری به همراه یه سینی نوشیدنی دیگه بر می گرده، به لینی میگه که آماده دفاع از ارباب باشه و سینی رو روی میز میزاره. بعد بصورتی که برای ارباب و مرگخوارا نامحسوس باشه، دستشو بالا میبره.سیریوس و ریموس چوبدستیاشونو آماده می کنن.

ماری میاد تا دستشو پایین بیاره ولی یه دفعه رز خودشو داخل کافه میندازه و می گه: ارباااااااب! ارباب نجینی! ارباب نجینی حالش بد شده!

لرد ولدمورت از جاش بلند میشه و به سمت در میره تا به همراه رز به خونه ریدل بره.ماری در حالی که دستش بالا رفته از تعجب خشکش زده اما لینی جلوی اربابش می پره و میگه: ولی ارباب چوبدستیتون چی؟ ارباب بیاین و بمونین تا چوبدستی رو براتون بیارم.
لرد ولدمورت دستشو داخل جیب رداش میبره و چوب الدرو در میاره و میگه:سکوووت! جون دختر ارباب در خطره. در ضمن، ارباب همیشه به فکر همه چی هست. و به راه خودش ادامه میده.

سیریوسو و ریموس شروع می کنن به خندیدن. ماری روی زمین میشینه و شروع به اشک ریختن می کنه. لینی دو تا کروشیو به سمت میز سیریوس و ریموس میفرسته و به سمت ماری میره و میگه: باز که تو شروع کردی! نگران نباش...حالا میریم سراغ نقشه دوم!

ماری گریشو قطع میکنه و میگه: چی؟ نقشه دوم؟

لینی با خوشحالی میگه: آره...دیگه هر چی ریونکلایی بازی در آوردی بسه. حالا نوبت منه. :zogh:

لینی به سمت روفوس و لودو که سر خوردن نوشیدنی ارباب دعواشون شده میره و میگه: ببینم...شما می دونین تولد نجینی کِیه؟


ویرایش شده توسط آماندا بروکل هرست در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۳۱ ۲۰:۰۲:۵۹


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
لینی با لبخندی چاپلوسانه جلو میره و میگه:ارباب لطفا شنلتونو بدین براتون آویزونش کنم.موقع رفتن میتونین بگیرینش.از رستورانای باکلاس ماگلی اینو یاد گرفتیم.

لرد شنلشو در میاره و به لینی میده.لودو و روفوس هم به تقلید از لرد همین کارو میکنن.
لینی:ارباب چوب دستیتونم بدین لطفا.موقع غذا خوردن مزاحتون نشه.:pretty:
لرد نگاه ترسناکی به لینی میندازه و میگه:چوب دستی ارباب؟چطور جرات میکنی چوب دستی ارباب رو ازش بگیری؟
لودو و روفوس به تقلید از لرد جمله آخر رو تکرار میکنن:چوب دستی ارباب؟چطور جرات میکنی چوب دستی ارباب رو ازشون بگیری؟
لینی دست و پاشو گم میکنه و جواب میده:
لینی:ارباب تو همون رستورانای باکلاس ماگلی دو قسمت وجود داره.قسمتی که سیگار کشیدن ممنوعه و قسمتی که سیگار کشیدن آزاده.ما که سیگار نداریم.خواستیم خلاقیت به خرج بدیم و رستورانو تبدیل کنیم به دو قسمتی که در یکی جادو کردن ممنوعه و در یکی آزاده.

لرد:چه ایده مزخرفی!جادو کردن همیشه و در هر حال باید آزاد باشه.روشن شد؟
لینی سرشو تکون میده.
ماری به همراه ریموس و سیریوس که کلاه رداشونو تا روی چشماشون پایین کشیدن وارد کافه میشه.دو محفلی جایی نزدیک لرد میشینن ولی لینی هنوز موفق نشده چوب دستی لرد رو ازش بگیره.



ویرایش شده توسط بانز در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۳۱ ۱۷:۵۳:۵۴

چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
لینی ابروشو بالا میندازه و میپرسه: امر دیگه؟ اونوقت نقش تو این وسط چیه؟

ماری با غرور جواب میده: من مهم ترین نقش، یعنی نظارت بر درستی انجام کارو بعهده میگیرم. :pretty:

لینی آهی میکشه و میگه: خسته نباشی!

- سلامت باشی! :d

لینی و ماری بعد از به اتمام رسیدن گفتگوی مهم و پربار از نتیجه شان به سمت لرد و لودو و روفوس که حالا دیگه وارد میخونه شدن میرن.

لینی لبخند گشادی میزنه و در حالیکه داره اونارو به سمت میز معین شده میبره میگه: خوش اومدین ارباب! خیلی وقته منتظرتونیم، خوبه که قدم رنجه فرمودین و تشریف فرما شدین.

لرد چشم غره ای به لینی میره و میگه: اصلا از این حرفت خوشم نیومد لینی! یعنی تو داری میگی ارباب دیر شرفیاب شدن؟ چطور وقت شناس بودن اربابو زیر سوال میبری؟

لینی که کاملا از حرفی که زده پشیمون شده، بعد از تبدیل شدن لبخندش به ، صندلی ای رو برای لرد بیرون میکشه تا روی اون جلوس فرماید.

ماری برای جمع کردن گندی که لینی زده لبخندی گشادتر از لبخند لینی میزنه و میگه:

- ارباب! به مناسبت ورود شما به اینجا، بهترین چیزارو آماده کردیم، متفاوت، متنوع، خوش بو، خوش رنگ، خوش طعم و اینا. چیزی که همیشه تو اینجا بی سابقه بوده!

لرد دوباره با بدخلقی میگه: من این میخونه رو به شما سپردم تا اون جادوگرا و ساحره های اردنگی رو به جای رفتن به کافه محفل، به اینجا جذب کنین. اونوقت میگین فقط برای همین دفعه بهترین چیزارو آماده کردین؟ پس چطور میخواین جذب مشتری کنین؟

ماری نیز همانند لینی به تبدیل میشه و با سردرگمی به لینی نگاه میکنه و هردو به این نتیجه میرسن که اگه حرف نزنن سنگین تره. پس دست از پا درازتر به پشت پیشخوان برمیگردن.

لینی آهسته با ناراحتی میگه: شانس در حد تسترال! هرچی میایم بهترش کنیم بدتر میشه. شت!

ماری با خوش حالی میگه: ولی تا چن دقیقه دیگه و با پا در عرصه نهادن سیریوس و ریموس، دنیا از این رو به اون رو میشه. حالا فهمیدی باید چطوری چوبدستیاشونو کش بریم؟

لینی با قیافه ای عبوس میگه: نه! تو برو هماهنگیای لازمو با اون دو تا محفلی بکن، منم میرم ببینم با این چوبدستیا چی کار میتونم بکنم.

و هرکدام به سمتی حرکت میکنن.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۳۱ ۱۴:۳۰:۴۲



پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۶:۳۱ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱

ماری مک دونالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۳ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
از اینجا تا آسمون... کرایه ش چقدره؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
ریموس نگاهی به سیریوس می کنه, هر دوشون به این نتیجه می رسن که چاره ی غیر از اینکه پیشنهاد ماری رو قبول کنند ندارند.
- همم... باشه قبول! پس ما فردا میایم همین جا!

لینی نگاهی بهشون می کنه.
-خوب دیگه, میتونین برین. فردا همین موقع همین جا باشین. در ضمن, اگه یه هو هوس کردین نیاین و غیبتون بزنه حتما عواقبشم در نظر بگیرین :evilsmile: !

سیریوس سری تکون میده و همراه با ریموس از کافه خارج می شن. ماری نگاهی به لینی می کنه.
-خوب چه طور بود؟ یه فرصت که میتونیم خودمونو پیش ارباب تثبیت کنیم!

لینی فنجونی روی میز محفلیا رو بر میداره و به پشت پیشخوان میبره.
- خوب باید تالار راون یه تأثیری روت گذاشته باشه دیگه! فقط یه چیزی، چی‌ جوری چوب دستی‌ ارباب رو برداریم؟ ارباب که همین جوری چوب دستیشو کنارش نمی‌ذاره که ما راحت بدزدیمش!
- ها؟ این دیگه وظیفه توئه! خودتم راجع بهش فکر کن دیگه!

لینی متوجه دو تا مشتری که تازه وارد شدند می‌شه و رو به ماری میکنه.
- . خوب همون فردا راجع بهش فکر می‌کنم، اربابو ببینم راه حل خودش خود به خود میاد! تو فعلا برو سر این میز سفارش مشتریا رو بگیر!
-

روز بعد

لینی که مشغول دستمال کشیدن پیشخوانه نگاهی‌ به ماری میندازه که خیلی‌ راحت لم داده رو یکی‌ از صندلی‌‌ها و داره پیام امروز میخونه.
- الان هیچ کاری نداری نشستی روزنامه میخونی؟ ارباب دیگه الان میرسه. همه چی‌ مرتبو آمادست؟ پس چرا ریموس و سیریوس نمی‌رسن؟ بعد ارباب بیان ممکنه ماجرا‌ بد بشه!

ماری روزنامه رو میبنده و پا می‌شه.
-همه چی‌ مرتبه، اونام الان دیگه می‌رسن. الان فعلا خودت یه فکری کردی که چی‌ جوری چوب دستی‌ ارباب رو برداری؟
- گفتم که اربابو ببینم همون لحظه یه راه حل پیدا می‌کنم! :d

چند لحظه بعد لرد سیاه، رفوس و لودو بیرون در کافه ظاهر میشن. ماری به لینی قبل از اینکه به بدرقه لرد سیاه برن آهسته میگه:
- اربابو که میبینی‌، روفوس و لودو هم خوب ببین و یه راه حلی‌ واسه برداشتن چوب دستی‌ اونا هم پیدا بکن!


ویرایش شده توسط ماری مکدونالد در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۳۱ ۷:۰۴:۰۲
ویرایش شده توسط ماری مکدونالد در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۳۱ ۲۳:۵۵:۵۷

Only Raven

"دلیل بی رقیب بودن ما، نبودن رقیب نیست...دلیل بی رقیب بودن ما، قدرتمند بودن ماست!"









پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۲:۰۰ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه جدید:


چقدر خوردم...دارم منفجر میشم.حتی از غذاهای مالی هم خوشمزه تر بود.
-درسته.گرچه هنوز نفهمیدم اون گوشت چی بود.یه چیزی شبیه کله خفاش هم تو سوپ دیدم.پاشو بریم که کلی کار داریم.

سیریوس بلک ریموس لوپین را که سرش روی میز افتاده بود تکان داد.ریموس چشمانش را به سختی باز کرد و خمیازه ای کشید.گارسون که ساحره ای بسیار لاغر با ردای مشکی رنگ بود به دو جادوگر نزدیک شد و صورتحساب را روی میز گذاشت.ریموس نگاهی به صورتحساب انداخت.
-اوه...این از کل درآمد سالیانه محفلم بیشتره.خب...ببین...تو که واقعا نمیخوای از ما پول بگیری؟ ما اعضای محفل شجاع و آزاد و...محفل ققنوسیم.ما کسایی هستیم که شماها رو از شر اسمشو نبر در امان نگه داشتیم.ما با اون مرگخوارای پست کثیف نامرد خونخوار...اوه...لینی وارنر؟

با فاش شدن هویت گارسون، سیریوس به سختی آب دهانش را قورت داد.
-خب...میدونی لینی؟...ما فکر اینجاشو نکرده بودیم...اممم...ریموس...تو چقدر پول داری؟

ریموس دست در جیبش کرد و دو نات روی میز انداخت. سیریوس ساعتش را از مچ دستش باز کرد و روی میز گذاشت ولی لینی با تاسف سری تکان داد.
-متاسفم.اینا یک پنجم صورتحساب شما هم نمیشه.واقعا تاسف میخورم.شما قهرمانانی که جامعه جادویی رو از شر جادوگرای پست و خبیث خونخواری مثل اسمشو نبر و افرادش در امان نگه داشتین پولی برای پرداخت صورتحسابتون ندارین.خب...وقتی وادارتون کردم همه ظرفهای مرگخوارا رو در ملاء عام بشورین جامعه جادوگری هم اعتمادش رو نسبت به شما از دست میده.حتی شاید از محفل اخراج بشین. :evilsmile:

ماری با لبخندی شیطانی به میز نزدیک شد.
-زیادی خشونت به خرج میدی لینی.به نظر من اگه اخراج نشن بهتره.ضربه جبران ناپذیری به محفل میزنن.شاید راه دیگه ای وجود داشته باشه.

سیریوس با امیدواری پرسید:مثلا چه راهی؟

لینی به ماری نگاه کرد.ماری سرش را به نشانه تایید تکان داد.
-خب...شما بایدبه جای صورتحساب یه کاری برای ما انجام بدین.بذارین فکر کنم...مثلا...اوممم... جسد دامبلدورو برامون بیارین.چطوره؟:pretty:
محفلیا:
لینی:هوم...خب راستش منم همین حدسو میزدم.فقط خواستم شانسمو امتحان کنم...نظرتون درباره دستور غذاهای مالی ویزلی چیه؟
سیریوس:گزینه اول آسونتر بود.

ماری وارد بحث شد.
-من یه راه حل بهتر دارم.ارباب فردا تشریف میارن اینجا.شما دو تا باید در فاصله کمی از ایشون بشینین و یه نمایش کوچولو ترتیب بدین.طوری که ارباب فکر کنن قصد حمله به ایشون رو دارین.ارباب میخوان از خودشون دفاع کنن ولی موفق نمیشن.چون لینی قبلا چوب دستشیونو برداشته.درست در همین موقعیت دو ساحره شجاع وفداکار-که من و لینی باشیم -وارد میشیم و جون ارباب رو نجات میدیم.ارباب به ما افتخار میکنه و مجازات شما رو به ما واگذار میکنه و ما شما رو آزاد میکنیم.کسی مخالفتی نداره؟

هیچکس مخالفتی نداشت!


ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۳۱ ۲:۰۱:۲۱



Re: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
[spoiler=خلاصه سوژه]لرد و مرگخوارا دیوار ورود به کوچه دیاگون رو طلسم کردن و از حالا به بعد اونا ورودی هاگوارتز و جامعه ی جادوگری رو کنترل میکنن. هیچکس نمیتونه به کوچه ی دیاگون وارد بشه مگر با اجازه ی اونا. محفل که متوجه این ماجرا شده سعی در حل این مشکل داره که میفهمن این طلسم در صورتی میتونه باطل بشه که شخصی که درون کوچه س این کارو انجام بده و از بیرون امکان پذیر نیس. از طرفی جیمز و تدی و جرج توی کوچه دیاگون هستن و محفلیا میخوان با اونا ارتباط برقرار کنن. اما این سه نفر که متوجه میشن نمیتونن از کوچه دیاگون آپارات کنن برن، تصمیم میگیرن از کوچه ناکترن خارج بشن. لرد که تازه به یاد کوچه ناکترن افتاده، سریعا مرگخواراشو میفرسته تا اونجارو هم طلسم کنن. قبل از اینکه طلسم های مرگخواران به طور کامل در ناکترن انجام بشه تدی و جرج از اونجا آپارات میکنن اما درست در لحظه ای که جیمز میخواد آپارات کنه طلسم ها کارشون به اتمام رسیده و جیمز همونجا گیر میفته. ریگولوس که در محفله بعد از برگشت تدی و جرج بدون جیمز، خبر جا موندن جیمز تو کوچه رو به لرد میرسونه لرد هم میگه اگه میخوای نکشمت برو و اونو خارجش کن تا نقشه هارو به هم نزنه. ریگولوس هم بوسیله ی جی پی اسش میفهمه جیمز توی کوچه ناکترنه و میره دنبالش. محفلی ها هم گوشه ای جمع شدن و دارن در مورد اینکه چرا جیمز برنگشته نظرات متفاوتی نظیر گیر کردن در ترافیک شبکه آپارات میدن.[/spoiler]

خانه شماره 12 گریمولد:

آلبوس دامبلدور بالاخره دست از بحث کردن با محفلی ها و آوردن توجیه های متفاوت بابت نرسیدن جیمز برداشت و چهره ی متفکرانه ای به خود گرفت.

- شایدم رفته این اطراف یه یویو نو بخره آخه دلش خیلی یه یویوی نو میـ...

تدی حرفش را قطع کرد و با تعجب به دامبلدور خیره شد. دست هایش را جلوی چشمان دامبلدور که مستقیم به جایی خیره شده بودند تکان داد و گفت:

- پروفسور؟

دامبلدور که در اثر تکان های دست تدی، تمرکزش را از دست داده بود، عینکش را صاف کرد و رو به ریموس پرسید:

- دلیل اینکه میخواستیم تدی و جرج و جیمزو سریعا پیدا کنیم چی بود؟

ریموس بدون فکر پاسخ داد: چون تدی پسرمه؟

دامبلدور آهی کشید و گفت: اون طلسم ... فقط کسانی که درون کوچه هستن میتونن اونو باطل کنن و این سه نفرم اونجا بودن. گرفتی؟

ریموس که تازه متوجه منظور دامبلدور شده بود بشکنی زد و گفت: شاید جیمز واقعا هنوز اون تو باشه!

دامبلدور لبخندی زد و گفت: زدی تو خال!

ریموس از روی مبل بلند شد و با دستپاچگی گفت: پس چرا منتظرین؟ یه سپر مدافع بفرستین جیمزو از جریان با خبر کنین!

جرج و تدی حیران به یکدیگر نگاه کردند و سعی کردند حرف های آن دو را تجزیه و تحلیل کنند. دامبلدور که متوجه آن ها شده بود گفت: بیاین تا واسه تون جریان شکستن طلسم توسط کسی که تو کوچه سو تعریف کنم!

سپس دوباره به سمت ریموس برگشت و گفت: باخبر کردن جیمز، کار خودته!

کوچه ناکترن:

ریگولوس تکانی به جی پی اس داد و گفت: ای بابا! این بچه چقدر تکون میخوره. تا همین دو دقیقه پیش جلو بورگین و برکز بود. دهه!

با بدخلقی جی پی اس را جلویش گرفت و همراه آن شروع به حرکت کرد. کوچه ی تنگ و تاریکی را رد کرد و به سمت راست پیچید.

ریگولوس که از این تعقیب و گریز خسته شده بود گفت: یه جا وایسا دیگه بچه. فکر کنم باید سرعتمو بیشتر کنـ...

جی پی اس اینبار توقف جیمز و تغییر نکردن مکان او را نشان میداد. بنابراین برقی در چشمان ریگولوس نمایان شد و گفت: بالاخره خسته شد!

آن طرف تر:

جیمز با شگفتی به هاله ای که از آسمان نازل شده بود و به آرامی به سمتش می آمد خیره شد. بالاخره سپر مداقع ریموس به او رسیده بود!


-------------------------------

* ببینم همین سپر مدافع بود که باش پیغام پسغام میفرستادن دیه؟ درسته؟


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۰ ۱۱:۵۹:۴۴
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۰ ۱۲:۰۶:۱۱



Re: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
ریگولوس همین که وارد اتاق خود شد و در را بست ، به خانه ی ریدل آپارات کرد.

خانه ی ریدل

ریگولوس به حمام خانه ی ریدل آپارات کرد آن هم زمانی که یکی از مرگخواران زن در حال حمام کردن بودن و از بردن نام او محرومیم.

مرگخوار زن در حال حمام کردن: «»

در این لحظه تمام مرگخواران به حمام هجوم آوردن و با دیدن صحنه ی تجاور اخلاقس ریگولوس به یک دختر مرگخوار ، غیرتی شدند و شروع به کتک زدن او شدند. بعد از مدتی ریگولوس را نزد ولدمورت آوردند تا ولدمورت جزای او را که مطمئنا" مرگ بود ، را بدهد.

ریگولوس: « قربان باور کنید من قصد تجاوز نداشتم ... من خودم زن دارم »

در این لحظه زن مرگخوار که چندی پیش در حمام بود و حالا فقط یک حوله دور خود پیچیده بود و در آنجا حاضر شده بود ، گفت: « مای لرد باور نکنید اون قصد تجاوز داشت »

ولدمورت چوب دستیش را درآورد تا ریگولوس را بکشد اما قبل از اینکه اشعه ی سبز رنگ از چوب ولدمورت خارج شود ، ریگولوس گفت: « قربان من خبر مهمی آوردم! »

ولدمورت: « خب به نال »

ریگولوس بلند شد و بعد از مرتب کردن لباس هایش و زبون در آوردن برای زنی که چندی پیش در حال حمام کردن بود ، گفت: « قربان پسر اون کله زخمی تو کوچه باقی مونده »

ولدمورت کمی اندیشید و گفت: « اگه نتونیم اونو از اونجا خارج کنیم ، نمی تونیم نقشه هامون رو پیاده کنیم ... ریگولوس تو موظفی اونو از کوچه خارج کنی ... اگر موفق بشی جونتو می بخشم »

ریگولوس: « باشه قربان »

ریگولوس بعد از گفتم این کلمات بار دیگر به همان زن زبون درآورد و به کافه ی کنار کوچه ی دیاگون آپارات کرد.

کافه ی کنار کوچه ی دیاگون

ریگولوس وارد کافه شد. کافه خالی از هر جادوگری بود و تنها کسی که در آنجا بود ، فروشنده بود که در حال خوابیدن بود. ریگولوس به آنکه توجهی به او بکند ، به طرف انباری رفت اما بجای اینکه به طرف دیوار مقابل در برود ، یک متر اینطرف تر رفت و با چوب دستیش بر دیوار زد.

دیوار باز شد و در آخر همانند یک در شد و ریگولوس از آن رد شد. بعد از اینکه وارد کوچه شد ، از جیبش چیز مربعی شکلی در آورد و دکمه ی آن را زد و بعد با انگشتانش چند ضربه ی دیگر به آن زد و در آخر آن را در جیبش گذاشت و با خود گفت: « جی پی ار اس می گه که تو کوچه ی ناکترنه! »

ریگولوس این را گفت و به راه افتاد.


تصویر کوچک شده


میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ سه شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۰

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۰ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۰۱ شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 304
آفلاین
در خانه ریدل

ارباب لرد ولدمورت کبیر با کمال حیرت به رز ویزلی نگاه کرد که در میان حمامی از خون شناور بود و تنها کله اش از کل پیکرش باقیمانده و اضافات () بدنش در طرح هایی زیبا به در و دیوار پذیرایی با شکوه خانه ریدل پاشیده و نقشیده و نگاریده و دمیده و لمیده از این چرندیات کلا !

لینی: «ارباب ؟ آخه چرا رز رو کشتین ؟ چرا تکه تکه اش کردین ؟ مگه چیکار کرده بود ؟ »

لرد سیاه همچنان که حیرانی داشت و مسکو می زد، با چشمانی ریز شده به چوبدستی خودش خیره مانده بود. با تعجب و صدایی بی روح و کاملا بی تفاوت گفت:

«نمیدونم لینی. خودمم نفهمیدم چی شد. دیدم چوبدستیم سنگینی میکنه. گفتم باز بارتی باهاش بازی کرده و افسون توی سرش گیر کرده، بیرون نمیاد. یه تکونی دادم. بعد یکی هم از توی آشپزخونه گفت آوادا...یه دفعه اخگر سبز پرید بیرون از چوبدستی من. »

لینی: «ارباب. اون که من و آنی مونی بودیم داشتیم توی آشپزخونه سوسک هارو می کشتیم با آوادا ! رزززز ! »

لرد: «نیگاش کن دختره وراجو. در حین جیغ زدن هم تموم کرده. فکش بازه اما سایلنته. خب تو هم اشک نریز لینی. الان روحشو پیدا می کنم، زنده میشه. »

لرد چوبدستیشو در هوا تکانی داد و روح 21 گرمی رز را در هوا شکار کرد و به درون کله رز فرستاد. سپس به کمک تعدادی نخ که از ناکجا ظاهر شدند، اعضای مختلف و تکه تکه شده رز را از روی دیوار جمع کرد و با فاصله های دوری به کله رز گره زد. رز کله ای بود که جوارح و سایر پیکر تکه تکه اش با نخ از کله اش آویزون شده بودند.

رز: «جیغ ! لن ! فکر کنم نخ حامل قلبم افتاده دست نجینی. فک کنم قلبمو داره نیش می زنه. بوی دندون کرموشو حس میکنم. ببین کجا افتاده قلبم. کمک ! »

لرد: «دیگه وقت تنگه مجبور شدم جای رگ و استخوون از نخ استفاده کنم. تعمیرش با تو لینی ! »

در این حین ایوان، روفوس و آنتونین از ماموریتشان بازگشتند و در پذیرایی خانه ریدل، مقابل اربابشان ظاهر شدند...


در خانه شماره 12 گریمولد

آلبوس دامبلدور کبیر در مرلینگاه نشسته بود و به شدت فکر می کرد. ناگهان رشته افکارش پاره شد و به پیکر و شکم خودش خیره ماند. با خستگی و افسرگی تمام رو به دلش گفت:

« تا کی من کار کنم تو بخوری و آخرش منو بکشونی چندین ساعت به این مکان نحس ؟ هان؟ »

در این لحظه شکم دامبلدور جانی گرفت. همانند پشت کله پروف کوییرل چشم و چالی و دهانی یافت و از میان دهان سخنی آمد که:

« میخوای من کار کنم، تو بخوری ؟! هووم ؟»

پس از صحنه هایی چندشناک، دامبلدور از مرلینگاه خارج شد و در مقابلش جرج و تدی را دید که از کوچه ناکترن آپارات کرده بودند و برگشتند.

دامبلدور: «اوه برگشتید. نگرانتون بودیم. میخواستیم هر طور شده باهاتون تماس بگیریم. جیمز کجاست ؟»

جرج: «نمیدونم چی شده بود. گیر کرده بودیم توی دیاگون. از ناکترن تونستیم بیام اینجا فقط. جیمز هم اومد دیگه. »

هری با عجله خود را به جلوی راه پله ها، جایی که دامبلدور و جرج صحبت می کردند، رساند.

هری: «کو نمی بینم جیمز رو ؟ کجاست ؟ »

جرج جورابش را از ساق پایش پایین کشید اما جیمز را نیافت. به سمت مرلینگاه رفت. با نیت جیمز وضو کرد و برگشت. دوباره درون جورابش و حتی کفشش را هم نگاه کرد و باز هم جیمز را نیافت. با ناامیدی گفت:

«نیستش. فکر کنم افتاده خونه همسایه.»

تدی: «شایدم اصلا نیومده. چون یویوش نیست. قبل از هر آپارات اول یویوش رو میفرسته. بعدش خودش. »

جرج: « چیزی نشده دیگه. نهایتش میریم ناکترن دنبالش. »

تدی: «قطعا ناکترن هم بسته شده. وگرنه تا حالا می اومد. »

جرج زوری زد اما به سمت ناکترن غیب نشد و با نا امیدی سری تکان داد و حرف تدی را تایید کرد.

ریگولوس بلک بود که همه چیز را شنیده بود. حالا یک محفلی بزرگ و جیغول در کوچه ناکترن به دام افتاده بود. ریگول بدون توجه به محفلی ها با نفرت از کنارشان گذاشت و به سمت درب خانه می رفت. سعی می کرد طوری نشان دهد که مشکوک نباشد.

دامبلدور: «های ! ریگول ! شب دیر نیا که ما از ساعت 9 در رو قفل می کنیم و اتاق تو در صورت نبودنت میشه برای من ! »

ریگولوس در حالی که به لرد سیاه و خانه ریدل می اندیشد، در را کشید و در حین خروج و بستن آن رو به دامبلدور گفت:

«اتاق من و کریچر از اصیل های خائن مشنگ دوست و دورگه های کثیف و ماگل زاده ها پذیرایی نمی کنه. مرتیکه بستنی قیفی. عصر بخیر.»

و محفلی ها بی آن که از شغل شریف ریگول و ذهن زیبایش با خبر باشند، به بحث خودشان در مورد موقعیت فعلی جیمز ادامه دادند و یکی پس از دیگری تزهای خرسند و سرافراز می دادند دوست داشتن با امیدواری بگن که جیمز در شبکه آپارات به ترافیک خورده و به زودی پیداش میشه و صبر را ترجیح می دادند...


ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۶:۲۶:۲۱
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۶:۲۸:۵۷
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۶:۴۹:۵۸
ویرایش شده توسط ریگولوس بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۸ ۱۶:۵۱:۴۷







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.