ــ یادش به خیر اون قدیما ! جام آتش فقط سه نفرو انتخاب می کرد اونم با تشخیص خودش !
ــ آره ... الان که ناظرای 4 تا گروه هر کدوم 4 نفر رو واسه خودشون انتخاب می کنن و اسمشونو میندازن تو جام آتش و جام آتش هم هیچ نقشی نداره .
دو دانش آموز هاگوارتز در حالی که به 16 نفر منتصب شده از سوی ناظرین ! نگاه می کنن و فحش می دن از کنار جام آتش عبور می کنن .
پرسی رو به 16 نفر منتصب شده : امم ، برین تو کتابخونه تا مرحله اول براتون توضیح داده بشه .
کتابخانهقفسه های کتابخانه کاملا خالی شده و تنها مقداری کتاب درون یک کیسه ریخته شده ، مینروا وزیر سحر و جادو ، جلوی ملت واستاده و داره قوانین و غیره ی مرحله اول رو به شرکت کنندگان توضیح میده .
مگی : ما چند تا کتاب با داستان های کوتاه برای شما انتخاب کردیم ، بعضی هاش از کتاب های مشنگی و بعضی جادوگری ، شما همتون میاید دستتون رو می کنید تو این کیسه و یه کتاب درمیارید و وقتی که کتاب رو باز می کنین وارد کتاب می شین و به جای شخصیت اول کتاب باید بازی می کنید ، شما باید هر چه بیشتر با جریانات کتابتون همراه بشین و با مشکلات کنار بیاین ، هر وقت داستان تموم بشه دوباره به کتابخونه بر می گردین و خب کسی که بتونه سریع تر از همه کتباش رو تموم کنه برنده میشه !
پرسی هم واسه این که به عنوان مدیر یه نقشی داشته میگه : امم ، توی داستان ها تغییراتی داده شده و طول همه داستان ها یکی شده تا بعدا ملت نیان بگن نامردی شد و داستان من طولانی بود و این حرفا ... کتاب هایی از قبیل شنل قرمزی ، شنگول و منگول ، یک روز در حمام مختلط ، حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت ! ، سیندرلا ، جومونگ
، قلعه مدیران ، خوابگاه مدیران ، خاطرات پسر سیفیت میفیت و دامبلدور ...
تره ور : بیچاره اونی که کتاب خاطرات پسر سیفیت میفیت و دامبلدور میفته بهش ، باید در نقش پسر سیفیت میفیت جلوی دامبل بازی کنه !
مگی : خب ! حالا میاین جلو و دست میکنین تو کیسه و یه کتاب رو ورمیدارین .
ملت میان جلو و هر کدوم یه کتاب ورمیدارن ، کتاب سیندرلا میفته به تره ور !
تره ور با عصبانیت : آقا یعنی چی ؟ من الان باید نقش سیندرلا رو بازی کنم ؟ یعنی چی ؟
...الان گابریل کتاب حسنی بهش افتاده ، می شه کتابمو باهاش عوض کنم ؟
مگی : نه دیگه ... شانسه دیگه !
پرسی :
تره ور :
مگی : با شمارش من کتاباتونو باز کنید !... یک...دو ... سه !
کتابخونه پر از نور و اینا میشه وبعد از چند لحظه شونزده نفر شرکت کننده ناپدید می شن .
اندرون کتابتره ور در حالی که به شکل سیندرلا در اومده !! وسط خونه واستاده و ننه و خواهر ناتنیش هم کنارش هستن .
صدای راوی : سیندرلا خیلی بدبخت و بیچاره بود ، پدر و مادرش در یک سانحه هوایی ! جان سپردند و سیندرلا با خواهر و مادر ناتنی و پلید خود زندگی می کرد ، او مجبور بود هر روز تمام در و دیوار را بشوید و بسابد و غذا درست کند و... آن خواهر و مادر ناتنی مرتبا او را به باد کتک و اهانت و فحش خارج از چهارچوب می گرفتند ، تنها دوستان سیندرلا موش و گربه و پرنده هایی بودند که در آن خانه یا بعضا در حومه آن خانه زندگی می کردند ، روزی از روزها ...
ننه ناتنی : هوی سیندرلا ! بعد از این که فرشا رو شامپو فرش زدی و قشنگ شستی می ری ظرفا رو می شوری ، بعدش هم در و دیوار و تمیز می کنی و بعدشم دستشویی رو میشوری ! اگه تا قبل از ساعت 6 کاراتو تموم نکنی یا ببینم یه جایی کثیف مونده هنوز ، توی غذات مرگ موش می ریزم ! موهاهاهاها !
تره ور :
-- ساعت 6 --
تره ور درحالی که شدیدا دهنش سرویس شده داره دستشویی رو میشوره که ننه ناتنیش میاد جلوش و میگه : اون گوشه دیوار که هنوز کثیفه ؟ چرا جاش انداختی ؟
تره ور : نهههههههههه ! جون مادرت منو نکش ! من میخوام زن بگیرم !
ننه ناتنی : چرا بکشمت خب ؟ اون وقت فردا کدوم بوقی میخواد کار کنه تو خونه ؟ نمی کشمت ولی یه کاری میکنم که یاد بگیری فردا دیگه درست کار کنی !
و بعد کمربندشو درمیاره و شروع میکنه به زدن تره ور !
تره ور : تو کمربند داشتی مگه ؟ ... آخ نزن ! نامرد ! آاااااااااااای !
اتاق تره ورتره ور رو تختش نشسته و روی زخم کمربند ها کیسه یخ گذاشه ! ، سه تا موش ، دو تا پرنده و یه گربه ( دوستاش !) جلوش جمع شدن .
گربه میاد با تره ور همدردی کنه و میگه : میاااااو !
تره ور : نههههههههه ! منو نخور !
فلش بک ، خاطرات شخصی تره ور تره ور وسط چمنا داره واسه خودش بوق چرخ میزنه که یهو یه گربه ای میاد جلوش .
گربه : میاااااو ! میخورمت !
تره ور : نههههههههه ! منو نخور ! من جوونم آرزو دارم ! من میخوام زن بگیرم !
و بعد گربه به سمت وزغ شیرجه میزنه و تره ور هم به سرعت میپره تو آب .
پایان فلش بکگربه جلوتر میاد و باز میگه: میاااااو !
تره ور با وحشت : هیچ راه فراری نیست ! چی کار کنم ... هوم ؟
... اصن من مگه یه وزغ ارزشیم الان ؟... من که سیندرلام ...
گربهه باز جلوتر میاد ، تره ور یه لگد میزنه به گربه و شوتش میکنه و گربهه میخوره به دیوار و سرش از بدنش جدا میشه !!!
موش شماره 1 : چرا کشتیش ؟ اون مگه دوستت نبود ؟
موش شماره 2 : ای سیندرلای بوقی ! از کجا معلوم تو همین بلا رو سر ما درنیاری ؟ من که دیگه دوستت نیستم !
پرنده شماره 2 : گربه که وفادارترین یارت بود !!
تره ور واسه این که طبیعی کنه قضیه رو میگه : نه ، اون گربه خیانت کرده بود به من ، اون جاسوس خواهر ناتنیم بود و یه سری اطلاعات سری از من می گرفت و برای اون می برد ، منم برای همین کشتمش !
موش شماره 3 : اوه سیندرلا .
پرنده شماره 1 : ایول ! حالا از کجا فهمیدی گربهه خیانت کرده ؟
تره ور : هوووم... در پس چهره ش خیانت دیدم !!
ملت : آو !
-- فردای آن روز--
خواهر ناتنی که تو اتاقش پشت کامپیوتر نشسته میگه : ههههههه... یه ایمیل از سمت پادشاه برام اومده ! واو !
ننه ناتنی : جدی ؟ ایول بخون ببینم .
تره ور هم که مشغول دستمال کشیدن شیشه ها بود گوشاشو تیز میکنه تا ایمیل پادشاه رو بشنوه .
خواهر ناتنی : تو ایمیل نوشته که... اینجانب پادشاه کشور ! تصمیم گرفتم که تمامی دختران بین 18 تا 25 سال رو به جشن بزرگی که توی قصر انجام میشه دعوت کنم ! در ضمن جیگر ترین دختر با پسر من عروسی خواهد کرد!
ننه ناتنی رو به خواهر ناتنی : آناستازیا ! این یه فرصت طلایی برای توئه تا بتونی مخ شاهزاده رو بزنی .
خواهر ناتنی : اوه حتما .
بعد روشو میکنه به سمت تره ور و میگه : تو غلط کردی ! میمونی تو اتاقت ! من و آناستازیا جون می ریم فقط .
تره ور : ایول...من که چیزی نگفتم !!
-- نیم ساعت بعد --
ننه و خواهر ناتنی سیندرلا میرن جشن و تره ور توی اتاقش زندانی میشه و همون جا توی خونه میمونه .
تره ور : حالا چی کار کنم ؟ منو نبردن ، این طوری که داستان پیش نمی ره و یکی دیگه ممکنه زودتر از من داستانشو تموم کنه ، من باید یه کاری کنم...
سه تا موشا از زیر در میان تو اتاق و پرنده ها هم از پنجره میان تو .
تره ور : خب ، کسی میدونه که کلید این اتاق کجاست ؟
موش شماره 1 : من نمیدونم .
تره ور پاشو میذاره رو موش شماره 1 و اونو له می کنه !
تره ور : یه خائن بوقی دیگه ! خب دوباره میگم ! کسی میدونه کلید این اتاق کجاست ؟
من حتما باید برم به اون جشن .
ملت :
پرنده شماره 1 : ننه ناتنی بهمون گفت که بهت نگیم کلیدا کجاست ... اصلا بیا این فلش بکو ببین تا همه چی رو بفمی !
فلش بک ، نیم ساعت قبلننه ناتنی موش ها و پرنده ها رو دورش جمع کرده و داره باهاشون صحبت میکنه .
ننه ناتنی : گوش کنید ببینید چی میگم ! جون مادراتون دست منه !! من پیشنهاد می کنم که دیگه با سیندرلا همکاری نکنین و بیاین جاسوس من بشین . من علاوه بر این با مادراتون اون کاری که نباید بکنم رو نمی کنم ، آرزوهای شما رو هم برآورده میکنم و مثلا برای شما موش ها هر روز یخ در بهشت فراهم میکنم تا بزنین به بدن و برای شما پرنده ها هم برنج محسن می خرم که بخورین ! شنیدم خیلی درازه گفتم حتما خوشتون میاد ازش !! دیگه میل خودتونه ...
ملت : ما با شما همکاری میکنیم .
پایان فلش بکسیندرلا : پس شما همتون به من خیانت کردین ؟
پرنده شماره 1 : نه دیگه ... اگه ما خیانت کرده بودیم تو در پس چهره ما خیانت رو می دیدی و ما رو می کشتی اما فقط موش شماره 1 رو کشتی که این نشون میده که فقط اون خیانت کرده .
پرنده شماره 2 : آره پرنده شماره 1 راست میگه ! ما واسه این به ننه ناتنی گفتیم باهات همکاری میکنیم که بتونیم اعتمادشو جلب کنیم و اون جای کلیدا رو بهمون بگه که یه وقت ما بهت نگیم !!
تره ور : بنالین دیگه ! کجاست کلیدا ؟
موش شاره 2 : توی یکی از کابینت های آشپرخونه ، میدونیم دقیقا کجاست .
پرنده شماره 1 : باید حساب شده عمل کنیم ! من دم در وایمیستم و شماها برین و کلید رو بیارین ، من این جا نگهبانی میدم !
و بعد موش شماره 2 و 3 و پرنده شماره 2 ! به سمت کابینت مذکور راه میفتن .
بوم !تره ور : این صدای بوم دیگه چی بود ؟ شبیه صدای انفجار بود ... چه اتفاقی افتاده ؟
پرنده شماره 1 که دم در واستاده میگه : اه ! یه تله بود ! توی کابینت بمب کار گذاشته شده بود ، حتما کار ننه ناتنی بوده که میخواسته با فریب دادن ما ، ما رو از بین ببره !!! کلیدا هم حتما دست خودشه دیگه .
تره ور : شت !
یهو یه صدای کلفت و رویا گونه شنیده میشه : یوهاهاهاهاها !
تره ور به سمت صدا بر می گرده و یه فرشته دافی و جیگر رو می بینه که درحالی که تو هوا معلقه داره به تره ور نگاه می کنه .
فرشته با همون صدای کلفت : سیندرلا !من فرشته نجات تو هستم ! از ایستگاه کینگز کراس اومدم !! تو باید...
ــ عووووو! ار ار !عررررررررر !
تره ور : صدای گریه بچه از کجا میاد ؟
فرشته دست می کنه تو جیبش و یک عدد نوزاد درمیاره و بغلش میکنه و همون جا درمیاره شروع میکنه به شیر دادن !!
تره ور : ایول !... بچه توئه ؟
بچه : آره دیگه !
تره ور : ایول بچه سه ماهه داره حرف میزنه !
فرشته : بچه دامبل هم هست البته ... یه بار تو ایستگاه کینگز کراس همدیگه رو دیدیم و...
بچه : و بعدش یه جریاناتی بینشون اتفاق افتاد مثل فیلم دعوت ساخته ابراهیم حاتمی کیا !!!
تره ور : بچه حرف می زنه که هیچ... سینما هم رفته !
فرشته همون طور که داره بچه رو شیر میده میگه : خب دیگه میگفتم ! تو باید به اون جشن بری و مخ شاهزاده رو بزنی !
و بعد چوبشو تکون میده و یه لباس ظاهر میشه و تره ور میپوشتش .
فرشته : یه لیموزین همراه با راننده شخصی هم دم در منتظره تا تو رو به قصر برسونه .
تره ور : این در رو چی کارش کنم ؟
فرشته چوبشو به سمت در میگیره و میگه : آلاهومورا !!!
و قفل در باز میشه !
تره ور : این فرد رو شما هم بلدی ؟
آقا دمت گرم ... ایشالا جبران کنم یه روزی .
فرشته : ما بیشتر !
بچه :
تره ور از اتاق بیرون میره و رو به پرنده شماره 1 میگه : در پس چهره ت دارم خیانت میبینم !
و بعد جفت پا میره تو دهن پرنده شماره 1 و در نتیجه آخرین دوست سیندرلا هم می میره !
تره ور به سمت لیموزین حرکت میکنه و فرشته هم برمی گرده به ایستگاه کینگز کراس .
قصر پادشاهجمعیت میلیونی تو قصر جمع شده و همه دخترا سعی میکنن خودشونو به شاهزاده نشون بدن ، تره ور هم یه گوشه دور از جمعیت واستاده و یه مشت مگس گرفته دستش و داره میزنه به بدن !
ملت هم که کفشون از دیدن این سیندرلای فوق جیگر بریده مرتبا دارن راجع بهش با هم حرف میزنن .
ــ عجب جگریه ! حتما همین با شاهزاده ازدواج میکنه .
ــ آره یه سر و گردن از همه سره .
ــ اما اونا چیه دیگه داره میخوره ؟ چقدر شبیه مگسه !
ــ نه بابا این حرفا چیه ... دختر به اون باکلاسی که مگس نمیخوره ... حتما... حتما داره تخمه میخوره !
ــ تخمه میخوره یا میشکنه ؟ پوستاشو چرا تف نمیکنه ؟
ــ ملت نگاه کنین ! داره میاد پیش ما ...من باید باهاش آشنا بشم !
تره ور که از دور از دیدن این همه دختر جیگر که دارن بهش نگاه میکنن به وجد اومده بیخیال جام آتش و اینا میشه و به سمت دخترا میره !
تره ور : سلام .
ملت :
و بعد تره ور جلو میره و یکی یکی دخترا رو شدیدا بغل میکنه و شروع میکنه به روبوسی و غیره !!
یکی از دخترا : اوه چقدر رفتارت گرمه عزیزم .
تره ور :
یهو شاهزاده تره ور رو از دور میبینه و میاد طرفش .
شاهزاده : سلام جیگر ! خوبی ؟ ای اس ال میدی ؟
و دستشو دور کمر تره ور حلقه می کنه !
تره ور به سرعت در میره و داد میزنه : نهههههههههههه !
شاهزاده هم به سرعت دنبال تره ور میدوه !
تره ور : نههههههههههه ! ای شاهزاده بی ناموس ! نههههههههه !
شاهزاده : کجا در میری ؟!! باب من از دست همه دخترای این جا دارم در میرم ، حالا من افتادم دنبالشون اینا در میرن !... بیا یه دقه فقط میخوام ببرمت تو اتاقم و پتوی زربافتمو بهت نشون بدم !... همین دیگه به خدا کار دیگه ای ندارم باهات.
تره ور همچنان که داره در میره : نهههههههههههه !
تره ور همین طور که میدوید یهو یکی از کفشاش از پاش درمیاد و بعد میبینه که اگه بخواد وایسته کفششو ورداره شاهزاده بهش میرسه برای همین با سرعت فرار کردنو ادامه میده که یهو یه میخ میره پاش .
تره ور : آاااااااااااااااااای !
شاهزاده بهش نزدیک تر میشه .
تره ور : نهههههههههههههه !
و بعد در اوج نا امیدی یه گروه از ملت رو میبینه که دور هم جمع شدن ، سریع به اون سمت میدوه و بین ملت قایم میشه .
شاهزاده که سیندرلا رو گم کرده با ناراحتی به اطرافش نگاه میکنه و بعد کفش بلورینی که رو زمین افتاده رو ورمیداره .
تره ور داره به دنبال در خروجی می گرده که یهو همه درها بسته میشه و صدای شاهزاده که داره تو میکروفون حرف میزنه شنیده میشه : من دختری رو که می خواستم پیدا کردم ! اون کفش بلورین پاش کرده و یه لنگه ش هم ایناهاش ! دست منه ! هیچ کس از این جا بیرون نمیره تا این که من اون دختر مورد نظر رو پیدا کنم ! نگهبانا این کفشو به پای همه امتحان می کنن و هرکسی که پاش رفت تو کفش معلوم میشه همون فرده !
تره ور :
همهمه ای توی جمعیت به پا میشه .
ــ چقدر خز ! خب ممکنه صد تا دختر این جا پاشون بره تو اون کفش .
ــ آره باب خیلی خره این شاهزادهه .
ــ اه اه چقدر خاله بازی !
-- چند دقیقه بعد --
یکی از نگهیانا کفشو رو پای تره ور امتحان میکنه و میبینه که کفش دقیقا سایز پای تره وره .
تره ور : ماااااااااا ! تو این همه جمعیت فقط پای من میره تو این کفش ؟ عهه !
شاهزاده مشتاقانه به سمت تره ور میاد .
شاهزاده : دیدی بالاخره گرفتمت ؟
تره ور : نههههههههههه !
و بعد دور و ورشو نگاه میکنه و میبینه که شونصد تا نگهبان دورش جمع شدن و تمام ملت هم دارن نگاش میکنن و هیچ راه فراری نداره !
شاهزاده به تره ور نزدیک میشه .
تره ور : نههههههههههههه !
همه جا دور سر تره ور میچرخه و بعد یهو تره ور توی کتابخونه ظاهر میشه .
مگی : تبریک می گم ! تو اولین کسی بودی که داستانتو تموم کردی !
تره ور : به خیر گذشت ، داستان به موقع تموم شد !
پرسی : چقدر جیغ و داد می کردی سر این قضیه شاهزادهه ، اه ! من بودم وایمیستادم همون جا و تازه حالم می کردم !!
تره ور : خب دلیلش اینه که تو ( سانسور شد !)
پرسی :