میان کوچه پس کوچه های هاگزمید-
-
-بعدش چی شد؟
-ژونم واشت بگه که... لب مرژ مکژیک و ماداگاشکار بودیم. یه پراید وانت داشتیم و هیژده تُن چیژ ناب! داشتیم میرفتیم ژِنس رو تحویل بدیم به داوشای اونور آبمون که... دیدیم پلیش بین الملل افتاده دنبالمون! هِی ما گاژ میدادیم، هِی اونا نژدیکتر میشدن. هِی ما گاژ میدادیم هِی... من دیگه نمیتونم بگم... هوه هوه هوه هوه!
مجری برنامه،
امسان کورممدخانی یک نگاه به مهمان برنامه اش، مورفین گانت کرد، یک نگاه هم به کارگردانش کرد. دوباره یک نگاه به مورفین کرد، یک نگاه به
ژوزفین کارگردانش کرد. باز یک نگاه به مورفین کرد و اینجا بود که فهمید وقت برنامهاش رو به پایان است و روده ملت دراز! پس سریعا جلوی دوربین پرید و همینطور که اشک هایش را پاک کرد گفت:
-ممنونم که همراه ما بودین. ماجرای دوست عزیزمون، مورفین، هنوز تموم نشده. فردا همین موقع پیش ما برگردین تا ادامه این داستان تاثیرگذار رو از زبون خود مورفین عزیز بشنویم. ماهتون عسل! خدافس!
تیتراژ پایانی بر روی صفحه تلویزیون نقش بست و جادوگرانی که مشغول تماشای برنامه بودند، با دهانی پُر از افطاری بغض کردند و به نقطهای نامعلوم خیره شدند.
-چقدر تاثیرگذار!
-امسان کورممدخانی ازدواج کنه میره ماه رمضون؟
-از فردا میزنم تو کار چیژ!
در بین این همه تاثیرگذاری و بغض و گریه، ناگهان صفحه تلویزیون تغییر کرد و عبارت
گزارش فوری روی آن نقش بست. کم کم، عبارت بزرگ محو شد و جای خود را به تصویر یک جنِ گزارشگر داد که به این صورت به دوربین نگاه میکرد:
جن، صدایش را صاف کرد و گفت:
-وینکی سلام کرد به تموم ملت جادوگری و آرزوی افطار خوبی رو برای ملت داشت! وینکی جنِ آرزومندِ خووب؟
از پشت سر جن صدای ضعیفی به گوش رسید.
-آقا! مترجم بذار رو صدای این جن! مردم نمی فهمن چی میگه!
وینکی با صدایی که از حالت جیغ مانند به بَم و کلفت تغییر کرده بود، گفت:
-وینکی امروز اینجاس که یه نقد خوشگل بر صورت خوشگلترِ کاندیداهای وزارت بزنه و همه رو شادمان کنه و خودش جن خووب بشه! وینکی همه شما رو به سفری در تار و پود انتخابات دوازدهم وزارت سحر و جادو دعوت میکنه. وینکی جن نیکو؟
تصویر جن کنار رفت و جایش را به اولین کاندیدای وزارت دوازدهم داد. صدای مترجم جن در پس زمینه پخش شد...
***
کاندیدای اول
نام:
باروفیو، روستایی زحمتکشباروفیو، یک روستایی بسیار زحمتکشه که عمرشو وقف پرورش گاومیش و پاستوریزه کردن شیر گاومیش کرده. بعضی ها میگن این روستاییِ زحمتکش نقش زیادی در انقلاب فرانسه داشته. به این صورت که با فروش شیر گاومیش در اون دوران و جهانی کردن این محصول خوشمزه، مشت محکمی توی دهن بروسلی زده. بروسلی هم عصبانی شده و با سر دادنِ فریادِ
«من تو دهن فرانسه میزنم. من فرانسه تعیین میکنم! غوووداااا!» به این کشور غیرآسلامی حمله کرده و چندین کارخونه شیر گاومیش سازی هم به سفارش باروفیو در فرانسه بنا کرده.
همچنین در زندگینامه این روستایی زحمتکش اومده که ایشون علاقه بسیار زیادی به خدمت توی قسمت های مختلف کشور جادوگران داشتن و سررشته ای هم توی تعبیر خواب های وزیرا دارن.
شعارهای باروفیو:
مردمی نژاد فقط روستایی نژاد!
شیر گاومیش بِه از شیر گاو!
با شیر گاومیش به فکر استخوان هایتان باشید.
شیر گاومیش با 30% کلسیم فقط 9000 گالیون!
وینکی، جنِ باروفیو شناسِ خووب؟
کاندیدای دوم
نام:
حاجی تراورزتراورز، دقیقا صدتا مدرک فقه و فقه شناسی توی درجات مختلف داره. این مرجع تقلید بزرگ، کتب زیادی در زمینه های مرلین شناسی و فواید مرلین شناسی هم نوشته. یکی از کتاب های معروف این استاد، کتابیه به اسم:
مرلین ما، انفجار مرلین بود که در اون به نقد زیگیلیسم و فلسفه های ناپلئون در مورد فقه پرداخته.
این فقیه عالِم، برخلاف بقیه فُقها، استفاده از مسلسل رو حق قانونیِ وینکیها میدونه و به همین خاطر، قول یک جامعه مسلسل پرور رو به ملت جادوگر داده.
این فقیه، سالها در کنار بزرگانی مثل: ممد تشت فروش، عمو حلیم فروش، اکبر سلمونی و مامور پلیسِ بزرگ، سرهنگ علیفر، به یادگیری فقه، فلسفه و نخ دندون کشیدن مشغول بوده و چون دیوان سعدی رو حفظ کرده، به انگلیسی تکلم میکنه!
تراورز، کاندیدایی بسیار شایس... عخ... خلغفع...
اهالی خانه، با تعجب به صداهایی که از دهان جن بیرون میآمد و از خفه شدن او توسط افرادی ناشناس حکایت داشت، گوش دادند. پس از مدتی، جن به ادامه گزارشش پرداخت. و اما شعار های این کاندیدا رو با هم مرور میکنیم. تراورز میگه که:
برای ایده ها، محدودیتی نیست!
صلوات بفرست!
حاجی بودیم وقتی حج مُد نبود.
دوتا صلوات بفرست!
حاجیت بازی رو بلده.
سه تا صلوات بفرست.
کلا صلوات بفرست!
کاندیدای سوم
نام:
بلیز زابینیِ بذله گواز پشت کوههای سر به فلک کشیده هیمالیا، مردی پدیدار میشود... مردی که در هر دستش چندین سلاح سرد و گرم دارد... مردی که چندین بار با مرگ جنگیده و حتی یکی دوبار هم مرگ را خورده! مردی که دستانش به قدرت تبر است و تنش فولاد! مردی که خیلی خفن است...
اما او بلیز زابینی نیست!
بلیزِ ما، از پشت خاکروبه های حیاط پشتی سایت اومده. هیچکس حتی بهش کلید هم نداد و بلیز، خسته ولی خفن طور، به سبک revenant خودشو روی خاکروبه ها کشوند و اومد بالا تا یه بار دیگه بتونه خفانت و گولاخیت خودشو به مردم اثبات کنه و مردم طرفدارش شن و وزیر شه.
در مورد پیشینه یاروی گولاخمون هم بگم که... معاون و سوگلی لرد ولدمورتهای نسل اول بوده. در حدی که میگن لردهای قبلی لقمه میگرفتن میذاشتن دهنش! بلیز هم لقمه رو با big bear میزده بر بدن و طوری انرژی میگرفته که دو سه بار تا پاکستان میرفته و عملیات انتخاری میزده. گفته میشه علت غیبت طولانیش هم این بوده که پلیس پاکستان دستگیرش کرده و چندین بار هم اعدامش کردن. ولی گولاخه دیگه! نمُرده!
البته عده دیگه ای هم معتقدن که از عشق به فردی به اسم
ربکا جریکو سر به زوپسستان گذاشته.
بعضا هم دیده شده که توی افق با زوپسیا مشغول یه قُل دوقُل بازی کردن بوده.
شعارهای بلیز:
دوباره، دوباره، یه بار فایده نداره!
شعار دوم!
شعار سوم!
شعار بعدی!
شعار آخر!
کاندیدای چهارم
نام:
لوییس ویزلیِ موقشنگلوییس، خیلی خفنه! در خفن بودن لوییس شکی نیست! لوییس، معمار و برنامه ریز خانه گریمولد بوده. طوری که خودِ ریموس لوپین چندسالی پیش اون آموزشِ
چگونگی آموزش دادن به یک پاتر رو دیده.
لوییس به حدی خفنه که گفته میشه برای مدتی سرمربی تیم ملی کوییدیچ موزامبیک بوده. ولی تو یکی از بازیهای این تیم، بازیکنی به اسم
آرون ممد رمزی زاده گُل میزنه و لوییس می میره! اما از اونجایی که یک ویزلی هیچوقت نمی میره، لوییس به امر مرلین زنده میشه و به قصد خونخواهی به گروه گریفیندور میره و اونجا مکتبی به اسم
شلغم مغزی رو بنیانگذاری میکنه. این مکتب تا سالها رقیب اصلی ارسطو در محافل کوییدیچ بوده و حتی چندباری هم ارسطو رو شکست داده.
شعارهای لوییس:
انتخاب شدن من، به رای شما بستگی دارد.
رای شما، به انتخاب شدن من بستگی دارد.
منِ شما، به رای انتخاب شدن بستگی دارد.
دارد، به بستگی داشتن انتخاب رای منِ شما!
کاندیدای پنجم
نام:
ادی کارِ مایکل!ادی کارمایکل، بیماری مبتلا به همریسم و خفنیسم است. او با همین بیماری ساده توانست ارتش نازیها را در حمله به قطب جنوب ناکام بگذارد. داستان چگونگی مقاومت یکتنه او در برابر هیتلر را از زبان خودش میشنویم:
والا من که شک دارم تأیید صلاحیت شم، ولی خب قول میدم هر هفته جمعه به همه کیک و ساندیس بدم، سه شنبهها هم بیاین سینمای نزدیک خونهمون، بلیطاش نیمبها میشه. بعد اینکه... یارانه دوس دارین؟ او، استادی بلامنازع در تکرار کردن است. در زمانی که رئیس جادوگر تی وی بود، هر تبلیغِ
رب گوجه فرنگی چین چین را 34 بار در 34 ثانیه تبلیغ میکرد و با همین شگرد ساده موجب ورشکست شدن دشمن قسمخورده اش، یعنی
کارخانه چین چین و برادران ژاپن ژاپن شد! عده ای معتقدند دشمنی با او به معنی مرگ حتمی است!
شعارهای ادی:
به من رأی بدین. تَکرار میکنم، به من رأی بدین.
هنوزم تکرار میکنم، به من رای بدین.
دوباره تکرار کنم؟ به من رای بدین!
هنوزم تکرار میکنم، به من رای بده داداش!
به من رای بده آبجی!
اگه رای ندین بازم تکرار میکنم ها!
کاندیدای ششم
نام:
ایرما پینس کتابداراشاره میکنن وقت کمه پس بریم سر اصل مطلب!
ایشون کتابداره! کتاب زیاد داره. خودشم کتاب نوشته. خیلی هم کتاباش معروفه. خلاصه اینکه اگه بهش رای ندین با کتاب میزنه تو سرتون یا هر جای دیگه ای مثل پانکراس یا کبدتون! ضربات x-ray با کتاب از خصوصیات بارز ایرما بود!
شعارهای ایشون:
کتابی که میخوانی نباید به جای تو فکر کند، بلکه باید تو را به اندیشیدن وادارد.
کتاب، جن خوبی است!
کتاب حتی میتواند وزارت هم بکند!
کتاب بخوانید تا کتابدان شوید.
کاندیدای هفتم
نام:
نیوت اسکمندر مقدونی!عده ای اعتقاد دارن که اون خود اسکندر مقدونیه که با تغییر چهره، خیال تصرف جهان رو تو سر داره. اما خب به نظر من، خود اون یاروهایی که این اعتقاد رو دارن هم میدونن چقدر اعتقادشون علمی-تخیلیــه و به اعتقادشون اعتقاد ندارن!
توی ویکیپدیای نیوت نوشته:
یه مدت علیه ساحره ها حرف میزدیم ولی غلط کردیم.و یهکم قبل از این جمله نوشته:
نیروی نظامی ما باید قوی تر شود! نیروی نظامی ضعیف خر است!ایشون واسه وزارت برنامههای زیادی داره و هدفش وزارت بر مردم هست! وینکی، جنِ هدفِ نیوت شناسِ خووب؟
شعارهای نیوت:
پرواز را بخاطر بسپار.
شیفته یا تشنه؟
تشنه یا گشنه؟
گشنه یا مگس کش؟
مگس کش یا چرخ گوشت؟
انواع لوازم خانگی با تخفیف 50 درصد یا با تخفیف 1 درصد؟
کاندیدای آخر
نام:
ماندانگاس فلچر، مُرده زنده!ماندانگاس زامبیه! هزاران سال پیش، عدهای از پیروان دالای لاما اون رو توی بیابون های مصر پیداش کردن و به خیال اینکه وزیرشون هست، بهش کلاه وزارت و دسترسی مدیریت دادن و مدیرش کردن و بعد هم ناظرش کردن و کلی کار ازش کشیدن. ماندانگاس خسته، در آخر از شدت کار، با یه پروازِ توپولوف -که قرار بود اون رو به اروپا برسونه- سقوط کرد و بین مرز کانادا و پاتایا افتاد! جدای از اینکه بازمانده ها رو کجا دفن کردن، ماندانگاس رو توی لندن دفن کردن و اون رو توی آرامش رها کردن.
هزاران سال گذشت و ملت دقیقا روی قبر ماندانگاس، ساختمون وزارت سحر و جادو رو ساختن و انتخابات برگزار کردن و از کاندیداها ثبت نام کردن تا اینکه ماندانگاسِ زامبی از قبرش بیرون اومد. مردمِ ترسیده به خیال اینکه ماندانگاس یه کاندیدای جدیده، اسمشو توی لیست گذاشتن و دانگ از همه جا بیخبر، کاندیدا شد!
شعارهای دانگ:
مُردگان بر می خیزند...!
مرگ چیز خوبی نیست. پیشنهاد می کنم هیچوقت نمیرین.
ماندانگاس، مُرده ی همیشه در صحنه!
ماندانگاس اینجا، ماندانگاس اونجا، ماندانگاس همه جا!
ماندانگاس، ریگولوس2!
***
-...و این بود نقد وینکی! وینکی نقاد خووب؟