تصویر شماره21
مکگاناگل با صدایی رسا اسمم رو صدا کرد.
با استرس جلو رفتم و روی چهار پایه نشستم که مکگاناگل اون کلاه مندرس رو روی سرم گذاشت.
به محذ اینکه دست مکگاناگل از کلاه جدا شد کلاه شروع به حرکت کرد و تا چشمام پایین اومد.
وقتی کاملاً پایین اومد و دیدم از سالن قطع کرد صدای توی ذهنم پیچید:«خوب خوب؛ اینجا چی داریم؟
به خاطر هوشت باید تو رو توی ریونکلاو بزارم؛ اما شجاعت هم توی وجودت هست که برای این باید بری توی گریفیندور؛ اما به جز شجاعت و باهوشی فرصت طلب هم هستی که باید واسه این بری توی اسلیترین؛ اما سختکوشم هستی که این انتخاب کردن را برام سخت میکنه؛ حالت چطوره از تو بپرسیم که میخوای توی کدوم گروه قرار بگیری؟»
من به محض اینکه حرف کلاه رو شنیدم نگاهم به میز گروه گریفیندور افتاد که جانی پشتش نشسته بود.
کلاه انگاری که ذهنم را خونده باشه گفت:« پس میخوای توی گریفیندوررررررر باشی؟»
کلاه یه خورده جابجا شد و دید من را به سالن باز کرد که با دیدن تشویق گروه گریفیندور فهمیدم که کلمه گریفیندور را واضح و بلند داد زده.
با خوشحالی کلاه را از سرم برداشتم و به مکگاناگل دادم و بعد از اون به سرعت به سمت جانی دویدم و کنارش روی صندلی خالی نشستم.
نگاهم به میز معلمین که درست روبروی میز ما بود افتاد که دوتا صندلی داخلش خالی بود.
مکگاناگل به محض تموم کردن گروهبندی اومد روی یکی از این صندلیهای خالی نشست؛ پس فقط یه صندلی خالی مونده بود.
بعد از چند دقیقه یهو همه دانش آموزان و معلمین چوب دستهاشون رو بالا بردن و جلوی صورتشون گرفتن.
نگاهم به در افتاد که یه مرد با قد بلند، موهای سیاه، چشمهایی سبز و یه زخم صاعقه شکل روی پیشونیش وارد سالن شد و آهسته آهسته به سمت صندلی معلمین رفت و روی اون نشست.
با تعجب به سمت جانی که چوب دستیش را پایین آورده بود خم شدم و گفتم:« هی؛ ببینم این کیه که همه اینجوری بهش احترام میذارن؟»
جانی با تعجب بهم نگاه کرد و گفت:« یعنی تو هری پاترو نمیشناسی؟»
با تعجب گفتم:« نه؛ چرا باید اونو بشناسم؟»
جانی به سمتم چرخید و گفت:« ببین؛ بعد از این ماجرای لرد سیاه که واست تعریف کردم؛ یه جادوگر سیاه دیگه که قبلاً مرده بود ظهور کرد به اسم گلرت گریندلوالد.
باورت نمیشه هری پاتر دوتاشون رو با هم شکست داد!»
با تعجبی بیشتر گفتم:« اون گریندلوالد که گفتی مرده چطور زنده شد؟»
جانی گفت:« اون قبل از ولدمورت یا همون لرد سیاه ظهور کرده بود اما یه جادوگر سفید به اسم آلبوس دامبلدور اونو شکست داد اما اونو نکشت؛ بلکه اونا توی پردهای انداخت که همه فکر میکردند پرده مرگه و هرکی به پشتش بره میمیره؛ اما هری پاتر وقتی لرد سیاه را شکست داد یه راه پیدا کرد تا پدر خوانده شو که به این پرده افتاده بود بیرون بیاره اما به اشتباه پدر خواندشو گریندلوالد رو با هم از اون پرده بیرون آورد.»
***
تایید شد.
مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیتهای گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.