پیام امروز به مناسبت دوئل حماسی سالازار اسلیترین و گلرت گریندل والد (برای مطالعه بیشتر:
پست دوئل سالازار اسلیترین -
پست دوئل گریندل والد) مصاحبهای ویژه تهیه کرده است که در ادامه میتوانید آن را مطالعه کنید.
مصاحبهای با سالازار اسلیترین: در سایههای ترس و قدرت - بررسی دوئل حماسی با گلرت گریندلوالد
مصاحبهگر، با دلی پر از ترس و هیجان، از پلههای مارپیچ و تاریک به سمت تالار اسرار پایین میرود. صدای قطرههای آب که به آرامی از دیوارهای سنگی میچکند و انعکاس قدمهایش در فضای ساکت و وهمانگیز، هر لحظه اضطرابش را بیشتر میکند. او باید با یکی از بزرگترین و خطرناکترین جادوگران تاریخ،
سالازار اسلیترین، مصاحبه کند. به آرامی درب بزرگ و سنگین تالار را باز میکند و وارد فضای تاریک و مرموز میشود.
در انتهای تالار، سالازار اسلیترین با قامتی بلند و چشمانی زردرنگ، نشسته است. کنار او، مروپ گانت ایستاده که حضورش به نوعی آرامشبخش است. باسیلیسک غولپیکر نیز در گوشهای از تالار به خواب فرو رفته و هر از گاهی نگاهی به مصاحبهگر میاندازد که باعث لرزش دستانش میشود. سالازار با لبخندی مرموز و چهرهای آرام اما ترسناک، به مصاحبهگر خوشآمد میگوید.
مصاحبهگر: سلام، سالازار. خیلی ممنون که وقت گذاشتید برای این مصاحبه. میخواستم درباره دوئل اخیر شما با گلرت گریندلوالد صحبت کنیم. میتوانید بگویید چطور این دوئل شروع شد؟
سالازار اسلیترین: این دوئل به دلیل خیانت گلرت آغاز شد. او با دزدیدن ابرچوبدستی و عدم حمایت از ولدمورت، نقش مستقیمی در نابودی نوادهام داشت. نمیتوانستم این موضوع را نادیده بگیرم. من احساس کردم که غرور و قدرت خاندان اسلیترین به چالش کشیده شده است و باید این خیانت را پاسخ دهم تا نشان دهم که هیچکس نمیتواند به ما خیانت کند و بیپاسخ بماند.
مصاحبهگر به اطراف تالار نگاه میکند. ستونهای بزرگ و سنگی با مارهایی که دور آنها پیچیدهاند، حال و هوای مخوفی به فضا میبخشند. او تلاش میکند سوال بعدی را با صدایی ثابت و بدون لرزش بپرسد.
مصاحبهگر: چه حسی داشتید وقتی فهمیدید گلرت خیانت کرده؟
سالازار اسلیترین: احساسی از خشم و انتقام در من زبانه میکشید و باید نشان میدادم که چنین خیانتی بیپاسخ نمیماند. من عمیقاً از خیانت او ناراحت و دلشکسته شدم، زیرا تصور میکردم که او میتواند یکی از نزدیکترین یارانم باشد. اما خیانتش نشان داد که حتی نزدیکترین افراد نیز میتوانند خطرناک باشند.
در همین حین، باسیلیسک چشمانش را باز میکند و نگاهی مرموز به مصاحبهگر میاندازد. مصاحبهگر با ترس نگاهش را به سمت سالازار برمیگرداند و تلاش میکند بر اضطرابش غلبه کند.
مصاحبهگر: در طول دوئل، چه چیزی در ذهن شما میگذشت؟
سالازار اسلیترین: تنها چیزی که در ذهنم بود، نابودی گلرت و بازپسگیری ابرچوبدستی بود. همچنین میخواستم قدرت بیپایان خود را به جهان نشان دهم و ثابت کنم که هیچکس نمیتواند در برابر من بایستد. در هر لحظه از دوئل، تمرکز کامل داشتم و از تمامی مهارتها و دانستههای جادوییام استفاده میکردم تا بتوانم او را شکست دهم. هر طلسم و هر نفرینی که میفرستادم، پر از نفرت و انتقام بود.
مصاحبهگر به آرامی از گوشه چشم نگاهی به باسیلیسک میاندازد که هنوز با چشمانی باز به او خیره شده است. احساس میکند که قلبش تندتر میزند، اما میداند که باید به سوالات ادامه دهد.
مصاحبهگر: چه زمانی متوجه شدید که این دوئل فقط یک برنده خواهد داشت؟
سالازار اسلیترین: از لحظهای که چوبدستیهایمان را به سمت هم نشانه گرفتیم و انرژیهای متضاد برخورد کردند، میدانستم که تنها یکی از ما زنده خواهد ماند. وقتی دیدم که نور سبزرنگ چوبدستی من و نور نقرهای ابرچوبدستی گلرت به هم برخورد کردند و موجی از نیروهای متضاد در هوا ایجاد شد، فهمیدم که این نبرد تا پایان ادامه خواهد داشت. هر دو میدانستیم که این دوئل تعیینکننده سرنوشت قدرت واقعی است و هیچکدام از ما حاضر نبودیم تسلیم شویم.
مصاحبهگر نفس عمیقی میکشد و نگاهی به مروپ گانت میاندازد که با آرامش کنار سالازار ایستاده است. احساس میکند که حضور مروپ کمی از ترسش کاسته است.
مصاحبهگر: احساس شما درباره ورود مروپ گانت به صحنه دوئل چه بود؟
سالازار اسلیترین: مروپ، نوادهام، با شجاعت وارد صحنه شد و از گلرت دفاع کرد. احساساتی بود که نمیتوانستم نادیده بگیرم. از طرفی غرورم اجازه نمیداد به سادگی کنار بکشم، اما اعتماد و محبت مروپ باعث شد که تجدید نظر کنم. او با تمام وجود سعی کرد تا بین من و گلرت صلح برقرار کند. حضور مروپ به من یادآوری کرد که گاهی اوقات باید برای هدفهای بزرگتر از خودمان گذشت کنیم.
مصاحبهگر: چه چیزی باعث شد که در نهایت تصمیم بگیرید با گلرت صلح کنید؟
سالازار اسلیترین: درخواست مروپ برای صلح و اتحاد باعث شد تا به آیندهای قدرتمندتر فکر کنم. غرورم زخمی شد، اما در نهایت تصمیم گرفتم که به خاطر نوادهام و برای آیندهای متفاوت، این صلح را بپذیرم. من فهمیدم که قدرت واقعی نه در جنگ و نزاع، بلکه در اتحاد و همکاری است. با پذیرش این صلح، میتوانیم به اهداف بزرگتری دست یابیم و جهان جادوگری را به شکل دلخواه خود تغییر دهیم.
پس از اینکه سالازار اسلیترین به آخرین سوال پاسخ داد، نگاه نافذ و ترسناک خود را به خبرنگار دوخت. سکوتی سنگین در فضا پخش شد، گویا دیوارهای اتاق نیز نفس نمیکشیدند. سالازار با صدایی آرام اما قاطع گفت: "حال وقت آن است که اینجا را ترک کنی."
خبرنگار با ترس و وحشت در چشمانش به اطراف نگاه کرد و شروع به جمع کردن وسایلش کرد. سالازار با حرکتی سریع دستش را بلند کرد و موجی از انرژی جادویی به سمت خبرنگار فرستاد. خبرنگار با نیرویی عظیم به دیوار کوبیده شد و سپس به زمین افتاد. مروپ که در کنار سالازار ایستاده بود، با صدای بلند و دلخراشی خندید.
خبرنگار با سختی از زمین بلند شد و به سمت در خروجی دوید. اما در مسیر خروج، ناگهان با کسی برخورد کرد و به عقب افتاد. وقتی نگاهش را بالا برد، چهره سرد و جدی گلرت گریندل والد را دید که به آرامی وارد تالار میشد. گریندل والد نگاهی سریع به خبرنگار انداخت و سپس به سالازار و مروپ که هنوز میخندید، نزدیک شد.
خبرنگار با نفسهای بریده و قلبی تپنده، از اتاق خارج شد. هنوز صدای خنده مروپ و نگاه تیز و تهدیدآمیز سالازار در ذهنش پیچیده بود. با عجله از تالار اسرار دور شد، در حالی که میدانست این تجربه هرگز از ذهنش پاک نخواهد شد. لحظاتی بعد، صدای بسته شدن در سنگین تالار را شنید و فهمید که ماجرای ترسناک او با این جادوگران قدرتمند برای همیشه در خاطرش باقی خواهد ماند.
ویرایش شده توسط سالازار اسلیترین در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۱ ۱۲:۱۷:۳۲
ویرایش شده توسط سالازار اسلیترین در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۱ ۱۲:۱۹:۳۷