هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲:۳۹:۱۳ شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۱:۳۶:۴۴ شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 115
آفلاین
جدیدترین شایعات:

شایعه قبلی مبنی بر فرار بانکداران گرینگوتز صرفا شایعه بوده و اونا حالا سُر و مُر و گُنده در محل بانک حاضر شدند و در حال پرداخت حقوق شاغلان هستند.

اما شایعه ای جدید در حال پخش شدن است با این مضمون که نیکلاس فلامل، بانکدار ارشد گرینگوتز، نصفه شبی رفته دم در دیوان جادوگران و همینجوری هی داد زده:
_ حسن! حســـــن! حســـــــن هووووووووی!

چند دقیقه بعد اما گابریل دلاکور، مدیر کل دیوان اومده دم در و با چشمان خواب آلود و پیژامه و لباس خواب گفته:
_ چیـــه؟ چته نصفه شبی؟! حسن نیستِش! حسن رفته گُل بگیره!

نیکلاس:
_ گُل بگیره یعنی چی؟

گابریل:
_ یعنی گُل بگیره که گُل بکشه دیگه!

نیکلاس:
_ جان؟!

گابریل:
_ اینارو ولش! کارِت چیه؟

نیکلاس:
_ با خود صاحابش کار دارم!

گابریل:
_ باشه پس وایسا تا زیر پات علف سبز شه!

و گابریل اومده بره تو دیوان و دَرو ببنده که ...

نیکلاس:
_ باشه بابا وایسا! میخواستم بگم کُلُهُم هَمَش چند؟

گابریل:
_ چی چی چند؟

نیکلاس:
_ دیوان جادوگران دیگه! میخوام کُلِشو بخرم!

گابریل:
_ برو بابا خدا روزیتو جای دیگه بده! فروشی نیست!

نیکلاس:
_ یعنی چی فروشی نیست؟ هر چیزی یه قیمتی داره! فقط بگو چند گالیون تا چِکِشو همین الان بکشم برات!

در همین لحظه حسن سر میرسه و میندازه دنبال نیکلاس نصفه شبی و دیگه فعلا گفته نشده که چی شده بقیه ماجرا... شاید تا هفته بعد روشن بشه.


تصویر کوچک شده



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۳:۲۴:۲۹ شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۱:۳۶:۴۴ شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 115
آفلاین
یکی از پرطرفدارترین بخش های روزنامه:
بخش شایعات:


آقا! میگن نیکلاس و هیزل، اژدهای گرینگوتز رو ورداشتن هر چی گالیونم بوده بارش کردن و اختلاس کردن و فرار کردن! کارآگاه هام که جرات نکردن دنبال اژدها بندازن رفتن از چارلی ویزلی کمک بگیرن ولی هر چی گشتن پیداش نکردن! آخرین نفری که دیدتش گفته برا شوخی سرشو کرده بوده تو دهن اژدها!

حالا وزارتخونه گفته چیکار کنم چیکار نکنم که در نهایت مجبور شده از روبیوس هاگرید کمک بگیره که در زمینه موجودات جادویی خطرناک خودش سابقه داره ولی گویا دیگه وزارتخونه چاره ای هم نداشته! خلاصه میگن هاگرید با خوشحالی قبول کرده و گنده ترین اژدهای مملکت رو ورداشته و رفته کرده دنبال نیکلاس و هیزل ولی خودشم دیگه برنگشته! بعضیا میگن هاگریدم با بانکدارای فراری توافق کرده و حالا سه تایی گالیون ها و اژدهاها رو ورداشتن و رفتن جزایر هاوایی مشنگی دارن عشق و حال میکنن!

از این طرف، جن های گرینگوتزم که دیگه قاطی کردن و رو گالیون ها خیلی حساسن گفتن که وزارتخونه اهمال کاری کرده و حالا جمع شدن و رفتن وزارتخونه رو بگیرن تا خودشون کارو بگیرن دستشون!


تصویر کوچک شده



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲:۵۶ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳

گریفیندور، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

سیریوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۷:۵۹:۳۵
از خونِ جوانان محفل لاله دمیده...
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
گریفیندور
شـاغـل
مشاور دیوان جادوگران
جـادوگـر
پیام: 265
آفلاین
تصویر کوچک شده


خبر فوری و بسیار مهم!


طبق آخرین خبرها، زلزله‌ای بسیار مهیب و وحشتناک دهکده هاگزمید را لرزاند. بسیاری از مردم با توجه به هشدار قبلی وزیر پانمدی به پناهگاه رفته بودند اما تاکنون اطلاعات بسیار اندکی از شرایط هاگزمید به دست ما رسیده است. طبق گفته‌های برخی از منابع آگاه، جعفر کدوالادر در پناهگاه حاضر نشده بود و در دفتر خود و زیر آوار ناشی از زلزله، گم شده است! وزیر پانمدی به همراه تیم حرفه‌ای نجات در حال اعزام به محل حادثه هستند. متاسفانه اطلاعات بیشتری تاکنون به دست ما نرسیده است. منتظر اخبار بیشتر باشید!





تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are




پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴:۰۳ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین

گلرت گریندلوالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
امروز ۷:۵۱:۰۰
از شیون آوارگان
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
مترجم
پیام: 1332 | خلاصه ها: 1
آفلاین
پیام امروز


صفحه‌ی حوادث


مرتبط با پست دوئل سالازار اسلیترین و پست دوئل گلرت گریندلوالد

تصویر کوچک شده


اقیانوس ناآرام!


هونگا تونگا جزیره‌ای آتشفشانی که سال 2014 سر از اقیانوس آرام بیرون آورده بود، در پی نبرد بزرگ سیاه‌ترین جادوگران تاریخ، سالازار اسلیترین و گلرت گریندلوالد، پس از گذشت حدود 25 روز هنوز در آتش می‌سوزد.

این جزیره در تاریخ 20 دسامبر 2021 مرکز تجمع مقدار عظیمی جادوی سیاه قرار گرفت و دوباره به آتشفشانی فعال تبدیل شد. به گزارش خبرگزاری‌های محلی ماگل‌ها، مساحت جزیره طبق تصاویر هوایی پس از چند روز افزایش یافته بود. با تلاش و همکاری شبانه‌روزی وزارتخانه‌های سحروجادوی استرالیا، نیوزیلند، انگلستان، آمریکا و حتی چند کشور از آمریکای جنوبی، بعد از حدود 15 روز، آتش در تاریخ 5 ژانویه 2022 فروکش کرد. متأسفانه این آتشفشان به دلیل شدت تجمع جادوی سیاه، دوباره در تاریخ 15 ژانویه 2022 فعال شد و این بار با قدرتی هفت برابر بیشتر از دفعه‌ی قبل خرابی به بار آورد. سونامی خشکی‌های منطقه را درنوردیده بود و گزارش‌های متعددی از صدای مهیب انفجاری در سراسر تونگا و کشورهای دیگر، مانند فیجی و تا نیوزلند و استرالیا وجود داشت. یک صدای مهیب نیز در آلاسکا هفت ساعت پس از فوران شنیده شد به این معنی که موج صوتی با سرعت ۸۳۰ مایل در ساعت حرکت کرده‌است. همچنین، این آتشفشان ابری از خاکستر را به ارتفاع 17 کیلومتر به جو زمین فرستاد. از تلفات این فاجعه‌ی زیست‌محیطی می‌توان به مرگ ماهیگیران در پرو و کالیفرنیا اشاره کرد.
دانشمندان ماگل‌ها از درک علت این پدیده عاجز مانده‌اند و آن را از سهمگین‌ترین "حوادث طبیعی" تاریخ معاصر می‌دانند.
متأسفانه باید بگوییم آن جزیره زیستگاه بوته‌های گل‌های صورتی رنگ و مرغ‌های دریایی و جغدهای شکاری بوده است. با توجه به اهمیت و کاربردی که جغدها برای ما جادوگرها دارند، انتظار می‌رود مدافعان محیط زیست دنیای جادوگری چاره‌ای برای این مشکل بیاندیشند و از انقراض احتمالی این پرندگان شگفت‌انگیز جلوگیری کنند.


تصویر کوچک شده

زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!

قابلیت‌های ویژه:
بازی با ذهن انسان‌ها و جذابیت ذاتی

دیدن آینده (به لطف کیلین)
سفر به گذشته (به لطف زمان‌برگردان)
جوانی جاودان (به لطف سنگ جادو)
قدرت بی‌انتها (به لطف ابرچوبدستی)


تصویر کوچک شده



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹:۳۵ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۳

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۱۸:۲۳
از تالار اسرار
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
پیام: 374
آفلاین
پیام امروز به مناسبت دوئل حماسی سالازار اسلیترین و گلرت گریندل والد (برای مطالعه بیشتر: پست دوئل سالازار اسلیترین - پست دوئل گریندل والد) مصاحبه‌ای ویژه تهیه کرده است که در ادامه می‌توانید آن را مطالعه کنید.


تصویر کوچک شده




مصاحبه‌ای با سالازار اسلیترین: در سایه‌های ترس و قدرت - بررسی دوئل حماسی با گلرت گریندلوالد


مصاحبه‌گر، با دلی پر از ترس و هیجان، از پله‌های مارپیچ و تاریک به سمت تالار اسرار پایین می‌رود. صدای قطره‌های آب که به آرامی از دیوارهای سنگی می‌چکند و انعکاس قدم‌هایش در فضای ساکت و وهم‌انگیز، هر لحظه اضطرابش را بیشتر می‌کند. او باید با یکی از بزرگ‌ترین و خطرناک‌ترین جادوگران تاریخ، سالازار اسلیترین، مصاحبه کند. به آرامی درب بزرگ و سنگین تالار را باز می‌کند و وارد فضای تاریک و مرموز می‌شود.

در انتهای تالار، سالازار اسلیترین با قامتی بلند و چشمانی زردرنگ، نشسته است. کنار او، مروپ گانت ایستاده که حضورش به نوعی آرامش‌بخش است. باسیلیسک غول‌پیکر نیز در گوشه‌ای از تالار به خواب فرو رفته و هر از گاهی نگاهی به مصاحبه‌گر می‌اندازد که باعث لرزش دستانش می‌شود. سالازار با لبخندی مرموز و چهره‌ای آرام اما ترسناک، به مصاحبه‌گر خوش‌آمد می‌گوید.

مصاحبه‌گر: سلام، سالازار. خیلی ممنون که وقت گذاشتید برای این مصاحبه. می‌خواستم درباره دوئل اخیر شما با گلرت گریندل‌والد صحبت کنیم. می‌توانید بگویید چطور این دوئل شروع شد؟

سالازار اسلیترین: این دوئل به دلیل خیانت گلرت آغاز شد. او با دزدیدن ابرچوبدستی و عدم حمایت از ولدمورت، نقش مستقیمی در نابودی نواده‌ام داشت. نمی‌توانستم این موضوع را نادیده بگیرم. من احساس کردم که غرور و قدرت خاندان اسلیترین به چالش کشیده شده است و باید این خیانت را پاسخ دهم تا نشان دهم که هیچ‌کس نمی‌تواند به ما خیانت کند و بی‌پاسخ بماند.

مصاحبه‌گر به اطراف تالار نگاه می‌کند. ستون‌های بزرگ و سنگی با مارهایی که دور آن‌ها پیچیده‌اند، حال و هوای مخوفی به فضا می‌بخشند. او تلاش می‌کند سوال بعدی را با صدایی ثابت و بدون لرزش بپرسد.

مصاحبه‌گر: چه حسی داشتید وقتی فهمیدید گلرت خیانت کرده؟

سالازار اسلیترین: احساسی از خشم و انتقام در من زبانه می‌کشید و باید نشان می‌دادم که چنین خیانتی بی‌پاسخ نمی‌ماند. من عمیقاً از خیانت او ناراحت و دلشکسته شدم، زیرا تصور می‌کردم که او می‌تواند یکی از نزدیک‌ترین یارانم باشد. اما خیانتش نشان داد که حتی نزدیک‌ترین افراد نیز می‌توانند خطرناک باشند.

در همین حین، باسیلیسک چشمانش را باز می‌کند و نگاهی مرموز به مصاحبه‌گر می‌اندازد. مصاحبه‌گر با ترس نگاهش را به سمت سالازار برمی‌گرداند و تلاش می‌کند بر اضطرابش غلبه کند.

مصاحبه‌گر: در طول دوئل، چه چیزی در ذهن شما می‌گذشت؟

سالازار اسلیترین: تنها چیزی که در ذهنم بود، نابودی گلرت و بازپس‌گیری ابرچوبدستی بود. همچنین می‌خواستم قدرت بی‌پایان خود را به جهان نشان دهم و ثابت کنم که هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر من بایستد. در هر لحظه از دوئل، تمرکز کامل داشتم و از تمامی مهارت‌ها و دانسته‌های جادویی‌ام استفاده می‌کردم تا بتوانم او را شکست دهم. هر طلسم و هر نفرینی که می‌فرستادم، پر از نفرت و انتقام بود.

مصاحبه‌گر به آرامی از گوشه چشم نگاهی به باسیلیسک می‌اندازد که هنوز با چشمانی باز به او خیره شده است. احساس می‌کند که قلبش تندتر می‌زند، اما می‌داند که باید به سوالات ادامه دهد.

مصاحبه‌گر: چه زمانی متوجه شدید که این دوئل فقط یک برنده خواهد داشت؟

سالازار اسلیترین: از لحظه‌ای که چوبدستی‌هایمان را به سمت هم نشانه گرفتیم و انرژی‌های متضاد برخورد کردند، می‌دانستم که تنها یکی از ما زنده خواهد ماند. وقتی دیدم که نور سبزرنگ چوبدستی من و نور نقره‌ای ابرچوبدستی گلرت به هم برخورد کردند و موجی از نیروهای متضاد در هوا ایجاد شد، فهمیدم که این نبرد تا پایان ادامه خواهد داشت. هر دو می‌دانستیم که این دوئل تعیین‌کننده سرنوشت قدرت واقعی است و هیچ‌کدام از ما حاضر نبودیم تسلیم شویم.

مصاحبه‌گر نفس عمیقی می‌کشد و نگاهی به مروپ گانت می‌اندازد که با آرامش کنار سالازار ایستاده است. احساس می‌کند که حضور مروپ کمی از ترسش کاسته است.

مصاحبه‌گر: احساس شما درباره ورود مروپ گانت به صحنه دوئل چه بود؟

سالازار اسلیترین: مروپ، نواده‌ام، با شجاعت وارد صحنه شد و از گلرت دفاع کرد. احساساتی بود که نمی‌توانستم نادیده بگیرم. از طرفی غرورم اجازه نمی‌داد به سادگی کنار بکشم، اما اعتماد و محبت مروپ باعث شد که تجدید نظر کنم. او با تمام وجود سعی کرد تا بین من و گلرت صلح برقرار کند. حضور مروپ به من یادآوری کرد که گاهی اوقات باید برای هدف‌های بزرگ‌تر از خودمان گذشت کنیم.

مصاحبه‌گر: چه چیزی باعث شد که در نهایت تصمیم بگیرید با گلرت صلح کنید؟

سالازار اسلیترین: درخواست مروپ برای صلح و اتحاد باعث شد تا به آینده‌ای قدرتمندتر فکر کنم. غرورم زخمی شد، اما در نهایت تصمیم گرفتم که به خاطر نواده‌ام و برای آینده‌ای متفاوت، این صلح را بپذیرم. من فهمیدم که قدرت واقعی نه در جنگ و نزاع، بلکه در اتحاد و همکاری است. با پذیرش این صلح، می‌توانیم به اهداف بزرگ‌تری دست یابیم و جهان جادوگری را به شکل دلخواه خود تغییر دهیم.


پس از اینکه سالازار اسلیترین به آخرین سوال پاسخ داد، نگاه نافذ و ترسناک خود را به خبرنگار دوخت. سکوتی سنگین در فضا پخش شد، گویا دیوارهای اتاق نیز نفس نمی‌کشیدند. سالازار با صدایی آرام اما قاطع گفت: "حال وقت آن است که اینجا را ترک کنی."

خبرنگار با ترس و وحشت در چشمانش به اطراف نگاه کرد و شروع به جمع کردن وسایلش کرد. سالازار با حرکتی سریع دستش را بلند کرد و موجی از انرژی جادویی به سمت خبرنگار فرستاد. خبرنگار با نیرویی عظیم به دیوار کوبیده شد و سپس به زمین افتاد. مروپ که در کنار سالازار ایستاده بود، با صدای بلند و دلخراشی خندید.

خبرنگار با سختی از زمین بلند شد و به سمت در خروجی دوید. اما در مسیر خروج، ناگهان با کسی برخورد کرد و به عقب افتاد. وقتی نگاهش را بالا برد، چهره سرد و جدی گلرت گریندل والد را دید که به آرامی وارد تالار می‌شد. گریندل والد نگاهی سریع به خبرنگار انداخت و سپس به سالازار و مروپ که هنوز می‌خندید، نزدیک شد.

خبرنگار با نفس‌های بریده و قلبی تپنده، از اتاق خارج شد. هنوز صدای خنده مروپ و نگاه تیز و تهدیدآمیز سالازار در ذهنش پیچیده بود. با عجله از تالار اسرار دور شد، در حالی که می‌دانست این تجربه هرگز از ذهنش پاک نخواهد شد. لحظاتی بعد، صدای بسته شدن در سنگین تالار را شنید و فهمید که ماجرای ترسناک او با این جادوگران قدرتمند برای همیشه در خاطرش باقی خواهد ماند.


ویرایش شده توسط سالازار اسلیترین در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۱ ۱۲:۱۷:۳۲
ویرایش شده توسط سالازار اسلیترین در تاریخ ۱۴۰۳/۴/۱۱ ۱۲:۱۹:۳۷

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده






پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰:۳۹ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۱:۳۶:۴۴ شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 115
آفلاین
نیازمندی ها

آیا با عمه خود مشکل دارید؟ آیا از زخم زبان های او به ستوه آمده اید؟ نگران نباشید! این، مشکلی فراگیر است. چاره شما در دستان جادویی ماست! فقط کافی است یک بار امتحان کنید!
یک عمه، چهار گالیون، دو عمه، با تخفیف: شش گالیون!

شرکت توسعه بادکنک سازان پاتر و شرکاء
زیر نظر رییس بازنشسته و سابق اداره کارآگاهان، کارآگاه پاتر

نمونه کار: (عمه مارج)

تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸:۴۵ پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳

کدوالادر جعفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۳:۵۲:۲۳ یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳
از وسط دشت
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
ستون اخبار انتخابات


کاندیدای اصلح هافلی-محفلی انتخابات، پاتریشیا وینتربورن، در اولین دوره‌ی انتخابات درک شده توسط خودش، با برنامه های متنوع، ایده های جدید و البته عزمی راسخ شرکت کرده است. وی با انجام این کار نشان داد که هیچ ترسی از نابودی بی‌تجربگی خویش، با روبرویی با اتفاقات بزرگ که برای انواع جادوگران، چالش برانگیز است عبایی ندارد. وی دارای رکورد 6 فن فیکشن به پایان رسیده و نرسیده ثبت شده در سایت است که در نوع خود قابل توجه و کم سابقه است. این تلاش وی نشان می‌دهد که اگر دست زمانه با وی یاری کند، می‌تواند به فردی ماهر، قدرتمند و فعال در عرصه‌ی جادوگران باشد. وی همچنین اشاره کرد که پیروزی در انتخابات و یا حتی شکست برای او مهم نیست؛ البته که پیروزی را برای خود لطف و موهبتی افتخار آمیز می‌داند، اما او متذکر شد که مهم تر از هرچیزی، تجربه کسب شده برای او از همه چیز مهم‌تر است و با تکیه بر همین تجربه خویش می‌تواند آینده ای بهتر و درخشان تر را رقم بزند.

اشتیاق او برای شرکت در برنامه‌ها، حضور دائمی‌اش در بخش‌های مختلف سایت و عطش خاموشی ناپذیری او برای یادگیری از وی فردی تلاشگر و نواده اصیل هافلپاف می‌سازد. از وی همچنین کارآگاهی همیشه فعال و در صحنه یاد می شود که بارها در زندگی‌اش، فن فیکشن هایش و حتی در میان افراد زندگی‌اش، پرونده های پیچیده، رازآلود و غیر قابل حل را بسته و به خیل انبوه پرونده های حل شده‌اش اضافه کرده است.

از اطلاعات زندگی که از او در دسترس است می‌توان به مواردی اشاره کرد. پاتریشیا در خاندان ماگل وینتربورن متولد شد. اجداد او ماگل هایی فرانسوی و در قرون وسطی، عاشق شکار ساحره ها و جادوگرها بودند. پدرش، ادوارد وینتربورن در جوانی عاشق یک ساحره به نام پنی دیپل شد و وقتی فهمید معشوقه اش ساحره است، به دروغ به خانواده اش گفت که او یک ماگل است تا بتواند با او ازدواج کند. اما وقتی پاتریشیا به دنیا آمد، چون او نمی توانست قدرت های جادویی اش را کنترل کند، پنی و ادوارد دستشان پیش خاندان وینتربورن رو شد و خاندان وینتربورن ادوارد را از خانواده شان راندند.

پنی و ادوارد بعد از آن اتفاق، در خانه ی قرمز ساکن شدند و بعد از شش سال، صاحب پسری به نام پیت هم شدند که مشخص شد یک فشفشه است. در یازده سالگی پاتریشیا، او به هاگوارتز رفت و مثل مادرش در هافلپاف افتاد. در سال ششم با معشوقه اش، ناتائیل پیترسون آشنا شد و وقتی از هاگوارتز فارغ التحصیل شد، دوره ی کارآگاهی را گذراند و کارآگاه شد. به دلیل دگرگون نما بودنش خیلی کارآگاه موفقی بود و در خانه ی قرمز ساکن شد.

همه اطلاعاتی که از کاندیدای هافلی-محفلی نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو، پاتریشیا وینتربورن ذکر شد، نشان می‌دهد که وی از پس سختی های زیادی برآمده است و با تمام بی‌تجرگی‌اش، که همه همچنین دوره‌هایی را گذرانده‌اند، پاتریشیا شایسته جایگاهی که درحال حاضر در آن ایستاده است را دارد.

تصویر کوچک شده


Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰:۵۰ پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳

گریفیندور، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

سیریوس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
امروز ۷:۵۹:۳۵
از خونِ جوانان محفل لاله دمیده...
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
گریفیندور
شـاغـل
مشاور دیوان جادوگران
جـادوگـر
پیام: 265
آفلاین
ستون اخبار انتخابات


... و اما اکنون اخبار کاندیدایی که مدعی افزایش دوپامین جامعه جادوگری هست را تحلیل خواهیم کرد. سیریوس بلک، مقلب به پانمدی، از همون ابتدا با آمادگی کامل و به عنوان اولین نفر در انتخابات وزارت سحر و جادو حاضر شد. تا به امروز تبلیغات زیادی از این کاندیدا را شاهد نبودیم چرا که به ادعای او هرگز اسپانسری را برای ستاد انتخاباتی‌اش قبول نکرده است. او معتقد است اسپانسرها بعد از مشخص شدن وزیر، خواهان رانت و امتیاز از دولت می‌شوند و درصورتی که وزیر به این خواسته‌ها تن ندهد، او را به زیر خواهند کشید. همچنین سیریوس در یک مصاحبه به این موضوع اشاره کرده است که مافیا و دست‌های پشت پرده بارها به او پیشنهاد همکاری و ائتلاف را داده‌اند اما او که مدعی است خواهان قدرت نیست، دست رد به سینه آن‌ها زده است. این کاندیدا حتی باور دارد که این پشت پرده چندبار قصد حذف و ترور او را داشته است که به یاری تقدیر، موفق به اینکار نشده‌اند.

حالا سیریوس، این کاندیداها تصمیم دارد تا آخرین لحظه، در صحنه انتخابات باقی بماند و شانس خود را برای به وجود آوردن دوباره آزادی، شادی و نشاط امتحان کند. گرچه فعالیت‌های کارخانه بلک چری همچنان مشکوک بنظر می‌رسد، اما به گفته سیریوس درب این کارخانه برای ورود و بررسی بازرسان دولتی باز است. طبق ادعای افراد نزدیک به این کاندیدا، امشب در آخرین لحظات فعالیت کاندیداها، مشاوران تبلیغاتی او از یک فیلم جدید رونمایی خواهند کرد.

آیا این فیلم، یک فیلم مستند از اتفاقات درون کارخانه او خواهد بود؟ آیا زندگی و اسرار سیریوس بلک برای اولین بار به طور کامل منتشر خواهد شد؟ آیا شاهد حقایقی از رقابت‌های انتخاباتی این دوره خواهیم بود؟ آیا میتوان امیدوار بود که در این فیلم روی سگ سیریوس را هم ببینیم؟

طبق شایعات، این فیلم مستند که کارگردانی آن را کوئنتین تارانتینو با همکاری فرانسیس فورد کاپولا برعهده گرفته‌اند، امشب در ساعتی نامعلوم از جادوگر تی‌وی پخش خواهد شد.


تصویر کوچک شده

We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are




پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶:۵۵ یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۶:۳۰:۳۹ جمعه ۱۶ شهریور ۱۴۰۳
از قـضــــاااا
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مدیر دیوان جادوگران
هیئت مدیره
پیام: 191
آفلاین
- عاشقان تازه به تازه از بهاران چه خبر؟
- سلامتـــــــــــــی! سلامتــــــــی! سلامتــــــــــــــــــــــــــــــــــی!

ستون اجتماعی

دهکده‌ یا چراگاه هاگزمید؟
نویسنده: اهورازوپسا زوپسیانی‌زاده زوپسستانی

چندی است که دهدار جدید دهکده‌ی سراسر جادویی هاگزمید دست به تحولات و اصلاحاتی بنیادین در ساختار و مدیریت این دهکده زده است. شاهدان معتقدند که این تحولات هم می‌توانند مفید و هم می‌توانند مضر باشند و زمان قابل توجهی نیاز است تا گند و گُل‌شان در بیاید. در حالی که اقتصاد جادویی به تبع اقتصادی ماگلی مدتی‌ست تا خرتناق؟ (خرتلاق؟) در باتلاق رکود فرو رفته است، دهدار محترم، آقای جعفری، اقدام به تعدیل نیروی سراسری کرده و ده‌ها نفر از کار بیکار شده‌اند. به جای آنها، گله‌ای از گوسفندان را با حقوق علوفه‌های اراضی حاصلخیز حومه‌ی هاگوارتز به کار گماشته است. خبرنگار پیام امروز گفتگوهایی پراکنده با اهالی دهکده داشته است تا نظرات آنها را جویا شود.

- تغییرات دهکده‌ چه تاثیرات مثبتی بر زندگی و حال شما داشته؟

- بعععععع! بععععع!

- بعععععع! بععععع!

- بعععععع! بععععع!

- همین دیروز رفتم مغازه دوک‌های عسلی برای پسرم یه آبنبات بخرم! بععععع! تنها چیزی که میفروختن علف بود! بععععع! گفتم علف به چه کارم میاد؟ بریزم تو آش بدم به پسرم بخوره؟ که البته گویا اشتباه میزدم! پسرم راهنمایی کرد. بععععع! باید رول میکردیم. هیچی دیگه دود کردم با پسرم الانم ما اینجا نیستیم مُردیم چند روزیه ولی نمیدونم چطوری داریم باهاتون حرف میزنیم! بععععع!

- چه جالب! شما چطور دوست عزیز؟ آیا از تغییرات تاثیری پذیرفتین؟

- از همون وقتی که آبرفورث بزغاله‌هاشو بیمه کرد باید شستمون خبردار میشد اینا میرن فک و فامیلاشون رو هم میارن اینجا!

- چی بگیم آقا جان! چی بگیم! هر جا میریم خرید کنیم با بعععع بعععع حرف میزنن باهامون. ما هم مجبور شدیم با بعععع بعععع حرف بزنیم که بتونیم بقیه پولمونو پس بگیریم که نمیدن. علف میدن به‌جاش. رسماً گالیون اینجا مفت نمی ارزه. همه چیز با علفه.

- آقا چشمت روز بد نبینه! ما گفتیم هاگوارتز ترکیده این ترم. استاد نداریم. معلوم نیست چه خبره! پا شدیم اومدم پایین اینجا یاد بگیریم از پیشکسوتان عرصه‌ی جادو و آقای جعفری یه کتابخونه افتتاح کرد اولش برامون ولی یه روز نشده درشو به روی همه بست و غیب شد کلاً اون کتابخونه. جاش مجسمه‌ی یه گوسفند دانا رو نصب کردن که داره کتاب میخونه. ما فکر می‌کنیم چیزای خوبو تو نسخه‌ی premium فقط برای گوسفندای خودش فعال کرده. ما دسترسی نداریم. آخه تبعیض تا چه حد! مگه پیش‌نیاز گوسفند بودن چیه؟ ما که گفتیم بعععععع! بععععع! دیگه چی میخواین؟

- فکر کنم به اندازه کافی پشمالو نیستیم هنوز!

- جدی می فرمایین؟! عجب! لطفاً برین کنار من نظر این خانم بزرگوار و مُسن رو هم بپرسم!

- مُسن ننه‌ته!

- جان؟

- گفتی مُسن. مسن ننه‌ته! من فقط صد و چهارده سالمه.

- آهان! عذرخواهی میکنم! نظر شما چیه دخترخانم؟

- به نظر بنده، ما خیلی شانس آوردیم که آقای دهدار محترم کلوپ ما رو از ما نگرفت. چیزی نمونده بود این مکان خاطره‌انگیز، جایی که ماگل‌ها هم حتی به زور نظیرشو دارن، تبدیل بشه به جایی بدون هویت و جدید! بلاخره ما باید سرگرم بشیم یا نه! خواستم تشکر کنم از دهدار محترم، آقای جعفری بابت جلوگیری از این طرح ناشایست! جعفری متشکریم! جعفری متشکریم!

خبرنگار ما همچنین موفق شد با پروفسور مصطفی، مدیر هاگوارتز، گفتگویی بسیار بسیار بسیار مفید اما کوتاه داشته باشد. پروفسور مصطفی که پس از مدت‌ها در حیاط مدرسه دیده شده بود، به تازگی تقدیرنامه و مدال افتخاری نیز برای دهدار جدید هاگزمید ارسال کرده‌اند.

- آقای پروفسور! شما اقدامات دهدار هاگزمید رو چطور ارزیابی می‌کنید؟ آیا پرسنل گوسفند ایشون اراضی دور مدرسه رو تخریب نکردن؟

- عاقو از شما چه پنهون، ما که این ترم بودجه نداشتیم، مجبور شدیم اجنه‌های خونگی آشپزخونه رو بفرستیم برن. از قضاااااااااااااا، دیگه دانش‌آموزای ما هم اومدن از هاگزمید تغذیه بخرن. رژیم غذایی پیشنهادی دهکده هم که وگن بود. در نتیجه برد برد شد. نه! اصلاً ناراحت نیستم. اراضی اطراف مدرسه اصلا لخت لخت بشن! مهم نیست. شکم بچه‌های مردم سیر بشه فقط. درس دارن میخونن. ووی ووی ووی!

- قضیه مدال چیه، آقای پروفسور؟ اینقدر از نظر شما مفیده اقدامات ایشون؟

- مدال چیه! من سند دهکده رو مادام‌العمر به نامش میزنم فقط از همین تریبون مجدداً بهش میگم: نذار این گوسفندات بیان سمت مدرسه‌ی من. همون تو اراضی پارکشون کن! همه قلعه رو nesquik balls ورداشت! ووی ووی ووی!

در مقابل، برخی از مفسران اجتماعی و سیاسی جامعه جادوگری، خلاقیت اقدامات دهدار جدید را ستوده و آن را عاملی برای پیشرفت دهکده‌ای می‌دانند که پیش از این تنها صدای بزغاله‌های آبرفورث یا نهایتاً گاومیش‌های باروفیو در آن شنیده می‌شد. نتیجه، فارغ از دیدگاه‌های شخصی، باید در آینده جستجو شود.


تصویر کوچک شده



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲:۵۴:۱۱ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۱:۳۶:۴۴ شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 115
آفلاین
گودریک کمپانی



حشره ای بال زنان در میان جمعیت عظیم به جلو پرواز می کرد و گاها جا خالی می داد. بالاخره به ابتدای جمعیت و روبروی در ورودی وزارتخانه سحر و جادو رسید. جمعیت فریاد میزدند:
" نه گال داریم، نه سیکل داریم نه نات داریم!... یه جیب خالی داریم!"
سپس عکس بزرگی را در میان جمعیت به اهتزاز درآوردند که همه با دیدن او شروع به هو کردن کردند و سیل تخم مرغ جادویی به سمت عکسش روان شد:
تصویر کوچک شده


ریتا اسکیتر که حالا از شکل حشره به ساحره تغییر شکل داده بود،موهایش را پشت سرش جمع کرد و به سمت لیدر اصلی اعتراضات رفت و بعد از کمی مقدمه، شروع کرد به مصاحبه کردن با او:

- سلام. چرا امروز اینجا جمع شدید؟ چه خبره؟ چقدر جمعیت زیاده!
- سلام ریتا. ممنون که برای مصاحبه اومدی. حقیقتش یه شرکتی به اسم "گودریک کمپانی" چند ماه قبل تو همین پیام امروز آگهی داد که "جغد رسمی" رو به قیمت 2 گالیون میفروشه، در حالی که قیمتش اونموقع تو کوچه دیاگون 5 گالیون بود. بنابراین من و بقیه وسوسه شدیم و رفتیم اونجا ثبت نام کردیم و گالیون هم واریز کردیم تا چند هفته بعد جغد ها رو بهمون بده. خلاصه اونا هم همینکارو کردند ولی نامردا به جای "جغد رسمی" به ما "جغد کارخونه ای" دادن که به مفت گرونه.

- چرا نرفتید جلوی دفتر همون شرکت؟
_ دفترشو بسته و فرار کرده لامصب!
_ مدیرش کی بوده؟
_ حسن المصطفی!

در همین لحظه، مانند اسمشونبر که روی اسمش حساس بود، صدای شترقی آمد و فردی در آنجا ظاهر شد و مستقیم به سمت ریتا آمد! از آن سمت، لیدر اعتراضات، انگشت اشاره اش را به سمت فرد تازه ظاهر شده گرفت و گفت:
_ خود شارلاتانشه!

ریتا رو به آن مرد کرد و گفت:
- شما حسن المصطفی هستید؟

آن مرد بادی به غبغب انداخت، هوایی از بینی خارج کرد و جواب داد:
_ المصطفی باباته! من ال ندارم!

ریتا ادامه داد:
_ اوکی! حالا بگو چرا پول اینارو بالا کشیدی؟
_ کدوم پول؟ کدوم کشک؟ کدوم مشک؟

لیدر اعتراضات:
- کدوم پول؟! مرتیکه همه حساب های ما خالیه! برو تو پروفایلمون ببین! گالیون، سیکل، نات، همه صفر!

حسن مصطفی:
- حساب منم خالیه! برو تو پروفایلم ببین!

لیدر:
- معلومه که حساب تو باید خالی باشه! شما گالیون هاتونو میبرید بانک گرینگوتز سوییس!

در همین لحظه جناب وزیر سحر و جادو که نامی بس سخت و پیچیده دارند، به همراه تنی چند از کارآگاهان زبده وزارتخانه، سراسیمه خودشان را به حسن مصطفی رساندند! و او را محاصره کردند. ریتا اما سعی میکرد دوباره به حسن برسد و مصاحبه اش را ادامه دهد که ناگهان وزیر، رو به یکی از کارآگاهان کرد و ادا و اصولی عجیب درآورد و چشمانش را قیچ کرد!
کارآگاه که دوزاریش نیفتاده بود با تعجب چانه اش را خاراند و از بغل دستیش پرسید:
- این چی میگه؟!

بغل دستیش پاسخ داد:
- بابا خنگه! این علامتمونه دیگه! میگه حسنو غیب کنید!
- آهــــان!

سپس آن کارآگاه به سمت حسن مصطفی رفت، دستی روی شانه اش گذاشت و فی الفور هر دو از آنجا ناپدید شدند!

از آن سو، کمی که گذشت، جمعیت معترضین متوجه شدند که وزیر و کارآگاهان در واقع فرد کلاهبردار را فراری داده اند، بنابراین به سمت آن ها و ورودی وزارتخانه هجوم آوردند!

در این میان، دوباره حشره ای بال زنان از میان جمعیت ناپدید شد...


تصویر کوچک شده








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.