خلاصه: تستی یه تستراله که از طرف لرد مامور شده بره محفل و جواب سوالات "ویزلی ها دقیقا چندتا بچه دارن؟ دامبلدور موقع خواب ریششو میکنه توی پیژامه و پتو، یا فقط زیر پتو یا کلا روی پتو، و شبا که کله زخمی میخوابه ملت دورش جمع میشن قربون صدقه زخمش بشن یا نه؟ " رو پیدا کنه. جواب سوال اولش رو وقتی گرفت که رز مجبورش کرده بود بارهای محفل و بچه ویزلی ها رو حمل کنه. جواب سوال می شد: خیلی خیلی زیاد. رز از خدمات تستی راضی نبود و تستی سعی می کرد بهش بفهمونه که برای کار به محفل نیومده.--------------
رز همچون کودک کوچکی که وقتی کسی اذیتش می کند، داد و بیداد راه میندازد و نام مادرش را فریاد می زند، دائما اسم مودی را فریاد می زد. اما از آنجایی که الستور مودی بسیار مودی بود، تند تند فازش عوض می شد و در نتیجه هر وقت دلش می خواست کاری را انجام میداد، به فریاد های رز پاسخی نداد.
در عوض آرتور ویزلی و تعدادی محفلی دیگر دور رز و تستی جمع شدند.
- موضوع چیه رز؟ چرا داد و هوار راه انداختی؟
- موضوع اینه!
رز با عصبانیت انگشتش را سمت تستی نشانه رفت و توجه محفلی ها را به تسترالی که سر خود را به در و دیوار می کوبید جلب کرد.
- تازه یه روز هم نشده که رسیده ولی اصلا درست کار نمی کنه!
تازه به منم میگه نفهم!
محفلی ها با شنیدن کلمه "نفهم" که برایشان توهینی بزرگ به حساب می آمد دستانشان را روی دهانشان گذاشتند و (بدین صورت:
) به تسترال خیره شدند. اما آرتور برعکس دیگران از میان جمعیت بیرون آمد، خود را به تستی رساند و مشغول بررسی شد.
- گفتی چند روز برات کار کرد؟
- یه نصفه روز هم نشد هیچ! اسم کارخونه ش رو هم نمیگه برش گردونیم یدونه نوش رو بگیریم.
- از دست تو رز! صدبار گفتم از سایتای معتبر خرید کن تا اینطوری جنس خراب بهمون نندازن و پولمون رو ندزدن.
تستی با شنیدن حرف های رز دست از کوبیدن سرش به دیوار برداشت. می خواست اعتراض کند و بگوید که بابت خدمات او هیچ پولی بهش پرداخت نشده است و کارخانه ای هم در کار نیست چون او جنس و کالا نیست که بشود خرید و فروشش کرد، اما قبل از اینکه بتواند حرفی بزند فکش اسیر دستان آرتور ویزلی شد.
آرتور با دو دست دهان تستی را باز کرد تا نگاهی به دندان هایش بیندازد.
- دندوناش که سالمه. بدنش هم قوی به نظر میاد. وضعیت جسمیش خوبه فقط گارانتی نداره و عقلش یه مقدار کمه که مشکلی نیست.
می تونیم ببریم بفروشیمش جاش یه تسترال نو بخریم.
بعد این حرف، اعضای محفل با صدای بلند شروع به مشورت کردند. نه تنها ایده بدی به نظر نمی رسید بلکه بسیار هم تحریک کننده بود! محفل همیشه از پول استقبال می کرد. در نتیجه همه با آرتور موافقت کردند.
- حالا برای تبلیغش چی کار کنیم؟
- معلومه دیگه! بزنینش تو دیوار!
تا این سخنان از دهان آرتور خارج شد، هاگرید فوری تستی متعجب را بلند کرد و به دیوار کوبید!
شترق! بووووووووووم!{افکت برخورد تسترال با دیوار و فرو ریختن نصف دیوار رویش}- خوب شد آرتور؟
هاگرید یک لنگ تسترال را گرفت و از زیر آوار دیوار بیرونش کشید. زبان تستی از دهانش بیرون افتاده و چشمانش ضربدری شکل شده بود. ستاره هایی هم دور کله اش می چرخیدند و تسترالچه هایی دور سرش با سرخوشی می دویدند.
آرتور فوری خود را به تسترال بدبخت رساند.
- یا مرلین! چه بلایی سرش آوردی؟
گفتمش بزن به دیوار ولی منظورم این دیوار نبود که! سایت دیوار رو گفتم!
محفلی ها نگاهی به یکدیگر انداختند و بعد با عصبانیت سمت آرتور برگشتند.
- گفتی سایت دیوار؟ یعنی داری می گی ما سایت جادوگرانو ول کنیم بریم سایت دیوار؟
- داری می گی به جادوگران خیانت کنیم؟ به علی نیلی که سایتو برامون ساخته؟
- به حسن مصطفی که وبمستر شده و حالا می خواد هیئت مدیره تشکیل بده؟
- به لرد که مرگخوارا رو هدایت کرده؟ به لینی که اینجا رو حفظ کرده؟ به هوریس که مافلدا مصنوعی شده یا حتی برعکس؟
- به مدیران باغیرت و وزیران باصلابت و ناظران با عنایت و کاربران با لطافت و...
و قبل از اینکه نفر آخر بتواند جمله اش را کامل کند، آرتور فریاد کشید:
-
نه! کسی قرار نیست جادوگرانو ترک کنه.
این سایت دیوار فقط برای تبلیغ و خرید و فروشه. مثل شیپور، دیجی کالا، ترب و با سلام!
-
سلااااااااام!جماعت محفلی که همزمان به آرتور سلام کرده و دست های خود را برایش تکان داده بودند، با این کارشان باعث شدند تا آرتور به سمت جایی که ما نشستیم بچرخد و همچو سیامک انصاری به ما خیره شود و دیوار چهارم را بشکند.(خب البته اگر قبل این نگاه نشکسته بود.)
- بچه ها ولی دیگه فکر کنم نتونیم بفروشیمش.
بیچاره داغون شده.