- بجنب!
رودولف دوباره به در کوبید و دوباره با واکنش "اهم" روبرو شد. یه ذره این پا و اون پا کرد و برای بار صدم در پنج دقیقه ی گذشته به در کوبید.
- ریخت!
- پشت ساق پا راستتو بخارون درست میشه.
رودولف که بازم انتظار داشت یه اهم دیگه بشنوه, مشکلات شخصیش یادش رفت و چند دقیقهای فقط به در زل زد! از اونور در دوباره صدا اومد:
- مرتیکه بی حیا به جای هیز بازی پشت پاتو بخارون!
مرتیکه بی حیا مطیعانه مشغول خاروندن ساق پاش شد. بعد یه دقیقه دوباره داشت عین اسپند رو آتیش ورجه وورجه میکرد.
- نشد که!
تدی از در دست به آب طبقهی دوم نزدیک به اتاق رودولف خارج شد و بدون اینکه سرشو از رو گوشیش بلند کنه, گفت:
- شاید پس پای چپ بود, یادم نیست درست. راستی بهت هشدار میدم فعلا از این دست به آب استفاده نکنی, سیفونش خرابه. نگی نگفتیا! آها! سه تا پوکمونم داشت که همه رو شکار کردم. دنبالشون نگرد!

و همینطوری سر تو گوشی از پله ها پایین رفت تا یه چیزی برای خوردن پیدا کنه.
توی آشپزخونه آریانا داشت ظرفا رو میشست.
- گوشنمه! :هاگرید:
آریانا بی توجه به نیازهای تدی, شروع کرد غر زدن:
- صب تا شب بشور, بساب, بپز, آخرشم میگن دختره ی فشفشه, همه جا رو به گند میکشه! من میگم اکسپلیارموس میزنم حالتون میاد سر جاش بعد میگن تو سابقهت خرابه, هر چی بسابی لکه ی سفیدی محفلت پاک نمیشه.. بیشتر بشور! بعد این پسره دو روزه اومده شده صابخونه..
تدی سرکی توی یخچال کشید و وقتی هیچ خوردنی به درد بخوری پیدا نکرد, گفت:
- چون من پسر برگزیده ام!

آریانا جیغ کشید و علامت شومشو فشار داد تا به اربابش خبر بده عنصر نامطلوب شماره ۱ با پای خودش اومده تو خونهی ریدل و وقتی فهمید دیالوگ دزد مورد نظر تدی بوده که دیگه خیلی دیر شده بود.
- تو؟ پسر برگزیده؟
ـ آره دیگه! بابا ولدک خودش تو دادگاه منو به پسری برگزید! عهه.. خودشم که اینجاست! دَدی!

و خودشو توی بغل ولدمورت پرتاب کرد.
ولدمورت که سعی میکرد خیلی آروم یه طوری که تدی گازش نگیره, با یه دست اونو از خودش دور کنه, با دست دیگه کروشیویی به آریانا زد و خواست برای تنبیه هم خونه ش رو مصادره کنه و هم چوبدستیش رو ولی یادش اومد هیچکدومو نداره, به خاطر همین یه کروشیوی دیگه نصیبش کرد.
- ولی ارباب

.. اون به خودش گفت پسر برگزیده!

- چون ما در دادگاه اراده کردیم به پسریمون برگزیده بشه!
تدی از پشت ولدمورت شکلکی در آورد و گفت:
- و وارث اسلیترین!
- و وارث اسل.... آخ قلبمان!
ولدمورت روی نزدیکترین کاناپه ولو شد.
- حواسمان نبود! تو باز گشنهت شده و وقتی گشنهت شده حالیت نیست چی میگی. بیا اینجا بشین...
تدی به سرعت روی مبل پرید و سرشو روی پای ولدمورت گذاشت.
-... آفرین پسر خوب! نجینی.. شام!
نجینی که از دور با خشمی فزاینده شاهد ماجرا بود, فیس فیسی کرد, پیشبندش رو بست و مشغول پختن شام برای ولدمورت و پسر برگزیده شد.
ریگولوس در اینجا مکثی کرد و تک تک اعضای محفل رو از نظر گذروند:
- اینایی که تا اینجا خوندین

تازه فقط درد دلای رودولف و آریانا و نجینی بود. نگم دیروز تو شامپو مشکین تاژ من وایتکس ریخت و کل موهای نازنینم سفید شد بعد تو خونه دور افتاده بود و میخوند: بچه قرتی پیر شده, موهاش دوغابی شده!

چطوری بچه هاتونو اینجا تربیت میکنین؟

هری و ریموس نگاهی رد و بدل کردن و همزمان انگشتاتوشو به سمت دیگری نشونه رفتن:
- این بزرگش کرده!
جیمز نگاه تندی به پاتر و لوپین انداخت و گفت:
- چی میگین واس خودتون؟ من بزرگش کردم, حرفیه؟

ریگولوس که خیالش راحت شده بود بالاخره یکی مسئولیت تدی رو داره قبول میکنه گفت:
- مال بد بیخ ریش صاحابش! من رایمو پس میگیرم و تدی رو بر میگردونم به جیمز.
ویولت با نگرانی دستشو روی بازوی ریگولوس گذاشت:
- اما لردک دوباره میندازدت ته دریاچه عشقم!
- بندازتم ته دریاچه بهتر از اینه که سقفم با لوپین یکی باشه!