نقل قول:
کپی رایت یه قانونه به معنای حق کپی کردن . چجوری محفلی ها یه قانون شدن ؟
خلاصه :سالازار برای پیدا کردن چند استاد آموزش کوییدیچ و شروع کلاس ها به لرد نامه میده که چند مرگخوار برای این کار بفرسته ، هری که ازا ین ماجرا آگاه بوده به محفل میره و خبر رو به اونها میده !
اما این لرد و آلبوس هستن که مشتاق معلم شدن هستن .مرگخوار ها از این قضیه زیاد راضی نیستن ! در این بین درگیری بین محفلی ها و مرگخوار ها به وجود میاد ! ایوان به عنوان مدیر ظاهر میشه و یک بازی بین دو گروه ترتیب میده که برنده معلم آموزشگاه بشه .
محفلی ها و مرگخواران به سمت زمین تمرین های مخصوصشون میرن تا برای بازی تمرین کنن . دامبلدور سعی میکنه تیمش رو مشخص کنه و نقش همرو مشخص کنه ولی متوجه میشه که برای بازی باید دو تا تیم داشته باشه در نتیجه یک تیم بدلی از تیم محفلی ها میسازه تا مقابل تیم اصلی بازی کنه .
------
ادامه داستان :محفلی ها نگاهی به بدل هاشون انداختن و بعد نگاهی به خودشون و در آخر به دامبلدور خیره شدن . دامبلدور که احساس کرد 7 نفر بهش خیره شدن روش رو برگردوند و برای جواب شونه ای تکون داد . بعد کمی جلو رفت و گفت :
-خب سریع سر جاهاتون وایستید . جسیکا هم که سر به بیابون گذاشته ، فعلا جاش رو مگان پر کنه تا بعدا ببینم کدومشون واقعا بهتر هستن .
الفیاس که کنجکاو شده بود ، به بدل خودش نزدیک شد و دستش رو به بدن بدلش کشید اما بدلش از این حرکت خوشش نیومد و دست الفیاس واقعی رو پس زد و گفت :
-چیکار میکنی مرتیکه پیری ؟ نکنه به من نظر داری ؟ من این کاره نیستم !
-
دامبلدور که میدونست سوال ها و مشکلات محفلی ها تمومی نداره ، سوار جادوش شد و به بالا رفت . دستی تکون داد و بقیه محفلی ها رو دعوت کرد که سر جاشون قرار بگیرن .
خانه ریدل : لرد عصبانی چند مرگخوار رو به شدت کریشیو میکرد . نجینی از ترس زیر صندلی لرد پنهان شده بود و بقیه مرگخواران گوشه ای با بدن لرزان وایستاده و به لرد خیره شده بودن .
بالاخره لرد کریشیو کردن رو قطع کرد و بلند شد . به سمت بقیه مرگخواران رفت و گفت :
-الان شما ها درس عبرت گرفتین که دیگه هیچوقت لرد سیاه رو دور نزنید و سعی نکنید توپ رو ازش رد کنید . دفعه بعدی ببینم کسی به تیمی که من توشم گل بزنه ، جوری کریشیوش میکنم که کل خانوادشم از درد روانی بشن !
-ولی ارباب اگر ما بازی نکنیم که نمیتونیم تمرین کنیم . :worry:
-آوداکداورا !
ارباب دوری زد و به سمت جاروش رفت . کمی مکث کرد و بعد ارتفاع کمی گرفت . با دست اشاره کرد که جنازه مرگخوار کشته شده رو به نجینی بدن تا گرسنگی مارش رفع بشه . کمی با جارو دور زد و ادامه داد :
-همه شما ها یادتون رفته که من اول کتاب هفت ، با چوب دستی دنبال پاتر افتادم و چند نفر هم کشتم ! به من میگید که من تو هاگوارتز نمیتونستم جارو سوار بشم ؟
لرد کمی مکث کرد و چوب دستیش رو از جیبش در آورد . نگاهی به مرگخوارانش انداخت و گفت :
-از الان من داور وایمیستم ، بقیه دو تیم بشید بازی کنید تا من 6 نفر از بینتون انتخاب کنم که با خودم یه تیم تشکیل بدیم . هر کی هم بد بازی کنه از همون بالا کریشیو میشه ، حواستون به خودتون باشه !
مرگخواران با بدنی لرزان سوار جاروهاشون شدن و به پرواز در اومدن !