چه جرأتی! سیریوس بلک، یک خائن به خون اصیل خودش، حالا فکر میکند که میتواند از من، سالازار اسلیترین، سؤال بپرسد؟ به نظر میرسد که ماجراهای زندگی در گریفیندور عقل او را تا حدی فرسوده کرده که حتی نمیداند، من هیچوقت به سؤالات پاسخ نمیدهم. من تنها کسی هستم که سؤال میپرسم، زیرا قدرت واقعی در پرسیدن است، نه در پاسخ دادن. کسانی که فکر میکنند میتوانند جوابهای من را دریافت کنند، باید اول جایگاه خود را در این جهان مشخص کنند. سیریوس، تو که حتی نمیتوانی بر وفاداری به خون خودت پایبند باشی، چطور انتظار داری من برایت پاسخی داشته باشم؟
و اما وزارتخانه... چه افتضاحی است این سازمان که دو ماگل میتوانند به راحتی از طریق کشیدن سیفون یا کیوسک تلفن وارد آن شوند. چه زمانی جادوگران اینقدر احمق و بیکفایت شدند؟ در زمان من، حتی نزدیک شدن ماگلها به چنین مکانی غیرممکن بود. و حالا، آنها نه تنها وارد میشوند، بلکه با ادعای "اختراعات" خود، جادوگران را فریب میدهند؟ این دیگر چه دنیایی است که ساختهاید؟ اگر من هنوز در رأس قدرت بودم، هر ماگلی که حتی کلمه "وزارتخانه" را بر زبان میآورد، تا ابد از حافظه جهان پاک میشد.
دو ماگل چگونه وارد شدند؟ با سوءاستفاده از همین سیستم ناکارآمدی که جادوگران مدرن ساختهاند. سیستمهایی که به قدری احمقانه هستند که حتی به ماگلها اجازه میدهند هویت خود را مخفی کنند و جادوگران را فریب دهند.
وزیر چه کسی بود؟ احتمالاً یکی از همین ماگلپرستهای بیکفایت که با سخنرانیهای بیمعنی درباره "همزیستی" و "برابری" خودش را به این مقام رسانده. هرکسی که اجازه میدهد ماگلها وارد وزارتخانه شوند، نه جادوگر است و نه شایسته هیچ مقامی.
آیا راه بهتری برای ورود به وزارتخانه وجود دارد؟ باید باشد! اما این راهها باید بهگونهای طراحی شوند که تنها جادوگران اصیل بتوانند از آن عبور کنند. سیفون؟ خجالتآور است. وزارتخانه باید به یک قلعه دستنیافتنی برای هر موجود غیرجادوگری تبدیل شود.
هوشنگ ویزلی؟ این نام خودش فریاد میزند که این شخص یک اشتباه است. نه، اینجا بحث نام کوچک یا کشوری که از آن آمده مطرح نیست. من سالازار اسلیترین به هیچ وجه چنین سطحی فکر نمیکنم. تبعیض من، برخلاف تصور برخی، هرگز بر اساس قومیت یا ملیت نیست. مسئله این است که خانواده ویزلی، با تمام مایل بودنشان به معاشرت با ماگلها، لکه ننگی بر دنیای جادوگری گذاشتهاند. علاقهشان به ماگلها و فرهنگشان، برای من تنها نشانهای از ضعف است. وقتی فردی از خانواده ویزلی در چنین مقامی قرار میگیرد، نمیتوان انتظار داشت که چیزی جز شرمساری برای دنیای جادوگری به بار بیاورد. پس مشکل هوشنگ ویزلی، نه نامش است و نه ریشهاش، بلکه تعلق او به خانوادهای است که تمام آرمانهای اصیل و برتری جادوگری را زیر پا گذاشته و برای همزیستی با ماگلها سر خم کرده است. این خیانتی است که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد.
کامپیوتر چیست؟ چیزی که ماگلها برای جبران ضعف ذاتی خود در درک جهان ساختهاند. جادوگران نیازی به این وسایل ندارند. اگر کسی در وزارتخانه فکر میکند این وسیله میتواند جای جادو را بگیرد، او هم باید به دنبال شغلی در دنیای ماگلها بگردد.
تصویر؟ اگر بخشی از این "کامپیوتر" باشد، پس تنها اثری از شکست جادوگران در حفظ اصالت خودشان است. هر چیزی که شبیه این ایدههای ماگلی باشد، نه ارزش دیدن دارد و نه ارزش بحث.
و حالا که این پاسخها را دادم، دوباره تأکید میکنم: سؤال پرسیدن از من بیهوده است. من کسی هستم که سؤال میپرسم، نه کسی که جواب میدهد. و اگر نمیتوانید این را درک کنید، شاید بهتر است به همان سیفون بازگردید و به دنیای خودتان برگردید.