های تو اِوری وان!خب، اول یه تشکر کنم از پرنس عزیز که این میتینگ رو برگذار کرد و جماعتی رو دور خودش جمع کرد و رستوران رو پُر کرد و خرج یه روز عمو نیکی و بروبکس بوف رو در آورد!
ماشاالله چه میتینگی بود! جماعت جادوگر رو دیدیم، اول لودر رو دیدیم اِگین. بعد با وزیر بلک آشنا شدیم و بعدش هم با بارتی کرواچ عزیز و دوست داشتنی. هکتور و وزیر اسنیپ هم زود تر رسیده بودند.
رفتیم داخل، بوف سوت و کور بود. روح پرنس داشت اونجا می پلکید ولی خودش نبود. رودولف اومد بعدش. بعد هم وزیر بلک، لودو رو فرستاد پی پرنس و بعله...
از دور یه جماعتی میومد. جلوی جلو اونا پرنس بود، بعد تام ریدل بود و لودو. سالازار هم بود راستی! بچه های طرفدار فانتزی هم پشت سر پرنس بودن. کلا یه ابهتی داشت این صحنه که نگو و نپرس.
میز ها رو به هم چسبوندیم و جا شدیم! [ یه چیزی بگم در حاشیه! اگه رفتین بوف، مراقب صندلی های لق باشید!
] پرنس هم شروع کرد به صحبت و ما هم شروع کردیم به معرفی. بعد از مدتی که همه معرفی کردن، لودو در یک حرکت انتحاری خواست پرنس رو بلاک کنه که با پیشگیری های پرنس، لودر از انجام این کار باز ماند و نشست مثل یه لودر خوب روی صندلی خودش!
نگهان، موجودی اومد از در داخل. پرنس که مونده بود چی بگه، گفت شما؟
و موجود جیغ جیغوی روی صندلی نشست و بعد از صاف کردن صدای خودش گفت: پیام هستم!
بعله، جینی ویزلی هم وارد جمع شد و پرنس با سوال " ببا هری پاتر چگونه آشنا شدید؟ " بحث رو شروع کرد...
جماعت دونه دونه تعریف کردن قضیه چیه و این حرفا. ناگهان خبر رسید دامبلدور داره میاد. با گفتن این حرف، مرگخوارا چوب دستی ها رو کشیدن ولی با دیدن قیافه ی سیریوس بیخیال ماجرا شدن.
دامبلدور و عده ای دیگه که من فقط فهمیدم یکی از اونا ریموس لوپین پدر بود، وارد سالن شدن و کلا یه دو سه تا میز دیگه به کاروان جادویی اضافه شد و اینا هم جا شدن.
دامبلدور اومد یه سلامی داد به محفلیا و نشستیم پای حرف های دامبلدور و اساتید سفید.
پروفسور اسنیپ و فکر کنم هکتور و دوست عزیزشون هم محل رو ترک کردن و اعلام سیر بودن کردن.
بعدش هم غذا سفارش دادیم و بعد از اینکه روده کوچیکه، بزرگه رو هضم کرد، غذا رو آوردن و ملت افتادن به جان غذا ها و کلا نابود شد اون یه تیکه!
بعد هم بیشتریا رفتن و ما موندیم با پرنس و رودلف و تام و دو تا از بچه های فانتزی و لودو که هم مسیر بودیم!
هیچی، شب تموم شد و خیلی هم خوش گذشت! ایشاالله توی تولد جادوگران میبینیم هم دیگه رو!
همین دیه! این بود گزارش ما از میتینگ رسمی جادوگران = آبان 93 =
با تشکر، شبستری!
ویرایش شده توسط ویلبرت اسلینکرد در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۹ ۱۹:۵۲:۰۱