کوچه دیاگون، خیلی شلوغ بود. همیشه چند روز مونده به شروع ترم جدید هاگوارتز، این میزان شلوغی به بیشترین حد خودش می رسید؛ اون قد که کسی هم قد آملیا، به راحتی میتونست زیر پای مردم، له بشه.
- ببخشید... معذرت میخوام... ببخشید... ببخشید...
زیر لب غر می زد و جلو میرفت. از مسئولیت جدیدی که بهش سپرده شده بود، به شدت ناراضی بود. هر قدمی که جلو میرفت، یه بار خشم ستاره ها رو بر کریس روا می داشت.
- خشم زحل بر تو باد کریس!
ببخشید... در گرمای زهره ذوب بشی کریس، به حق پروف!
آخ ببخشید... به کپلر 186f بپیوندی کر... آخ!
- آخ... ببخشید، چیزیتون نشد؟
- نه، فقط یه ذره کمرم خورد شد.
زن که دید آملیا اعصاب نداره، یه "مرلین به دور" گفت و دور شد. آملیا با عصبانیت بلند شد، خاک لباسش رو تکوند و دوباره قدم زدن و غر زدن رو از سر گرفت.
- اینم مسئولیته به من دادن؟! مدیریت هاگوارتز رو که دادن آلکتو، بهش میگن خانوم مدیر! شهر لندن رو دادن رابستن، بهش میگن جناب شهردار! دهکده هاگزمید رو دادن به هکتور، بهش میگن آقای دهدار! همشونم میخورن و میخوابن فقط! اما من چی؟ بهم یه کوچه دادن، کوچه نگو، کشور بگو. قد یه کشور مغازه داره، هر دقیقه هم باید از اول تا آخرشو برم و برگردم، مبادا خلافی توش صورت بگیره، کریس بهم غر بزنه. آخه کوچه؟! بهم حتی کوچه دارم نمیگن... ای مرلین، ای پروف!
دوتا اسم آخر رو با فریاد گفت. همه اطرافیان برگشتن و بهش خیره شدن. آملیا که با این داد آخر دیگه حسابی خالی شده بود، سرشو انداخت پایین، نفس عمیقی کشید، و وقتی سرشو آورد بالا...
- به کوچه دیاگون خوش اومدین! از خریدتون لذت ببرین!
کسایی که بعد از انتخاب ناظر جدید کوچه، اولین بار نبود به اونجا اومده بودن، شونه بالا انداختن و دوباره به خریدشون مشغول شدن؛ اما کسایی که اولین بار بود ناظر جدید کوچه رو می دیدن، حتی به فکرشون نمیرسید که ممکنه این کار هرروز خانوم کوچه دار باشه!