گري بك که از حرف لوسیوس به شدت ناراحت شده و حس تنفر وجودش را فرا میگرفت ... در ذهنش گاز گرفتن لوسیوس رو پرورش میداد . در این میان لوسیوس هیچ احساس خطری نکرده بود با تمرکز کامل به راهش ادامه میداد ...
در سمت دیگر لرد با سرعت معدن متروکه را ترک و به مقر اصلی خود بازگشته و منتظر خبر های عالی است ... در فکر این است که اگر مرگخوارانش موفق نشوند مجددا خود را به معدن برساند و کار را به پایان برساند !
مرگخواران بعد از طی کردن راهی طولانی از داخل تاسیسات مترو به خروجی اصلی مترو میرسند و این در حالی است که ریموس و گرگینه های دیگر در راه هستند ...
لوسیوس مالفوی به اطراف خود نگاه کرد و بعد از لحظاتی گفت :
اینجا برای کمین کردن مناسبه فقط باید کمی دکورشو تغییر داد ... نظرت چیه کراب؟
کراب که جزو نفرات آخر مرگخواران بود به آن محل رسیده بود کلاه سیاهشو که برای جلوگیری از جلب توجه زده بود برداشت و هماننده لوسیوس به آن محیط نیمه روشن نگاهی انداخت و چوب دستی خود را بالا برد ...
صداهای وحشت ناکی در ایستگاه مترو به گوش میرسید . آن دسته از افرادی که همچنان منتظر ورود قطار بودند با تعجب به تونل مترو نگاه میکردند زیر انتظار داشتند قطار با آن همه سر و صدا وارد شود ولی خبری از قطار نشد ...
ــ گری بک چی کار داری میکنی ؟؟
گري بك برای قورت دادن عصبانیتش شروع کرده با ناخن هایش به دیوار خط کشیدن و باعث شده بود صداهای زجر آوری به وجود آید ... او بعد از اینکه کمی با خود کلنجار رفت برگشت و رو به بلاتریکس کرد ...
ـ چیه ؟
گري بك از تعجب خشک شده بود ... محیطی که آنها ایستاده بودند تا لحظاتی پیش تغییرات زیادی کرده بود ... کراب چوب دستیش رو در جیب شنل سیاهش گذاشت و گفت :
میتونیم مخفی بشیم ...
لرزش تونل حاکی از آن بود که قطار تا لحظاتی دیگر وارد ایستگاه خواهد شد ... ولی قبل از ورود قطار افرادی از تونل مجاور بیرون آمدند ... قطار همچنان به سرعت در حال نزدیک شدن بود ...
ریموس و دیگر گرگینه ها وارد ایستگاه شده بودند و قصد داشتند به سمت خروجی و در واقع محل کمین مرگخواران حرکت کنند ...
کاترین دختر بچه ی ماگلی با دیدن یکی از پیرمرد ها به یاد پیرمرد وحشت ناکی افتاد که دقایقی پیش دیده بود و رویش را بگرداند و به مادرش چسبید ....
نقد شد در لينك مقابل: ساتورستان نقد
ویرایش شده توسط مینروا مکگونگال در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۲ ۸:۳۵:۲۷