خلاصه:
لاورن د مونتمورنسی، توی یه کتاب قدیمی که از پدرش به ارث برده، با معجونی روبرو میشه که نباید دست مرگخوارا بهش برسه. از طرفی هم مرگخوارا دنبال این معجونن تا ازش درمقابل محفلی ها استفاده کنند. لاورن که قصد داشت تا بیشتر درمورد این معجون بفهمه، به هاگزهد تله پورت میکنه اما درست همون موقع درگیری ای بین محفلی ها و مرگخواران توی هاگزهد بوجود میاد و حالا لاورن به محفلی ها اصرار داره تا اونو با خودش ببرن تا بتونه قصه ی معجون رو براشون تعریف کنه.***
سیریوس بعد از گفتن این جمله، دست دخترک رو گرفت و به خانه ی شماره 12گریمولد تله پورت کردند.
"در مقر محفل ققنوس"لاورن از دستشویی بیرون آمد. استرس زیادی داشت. نمیدانست اگر محفلیون به او اعتماد نکنند، دیگر چه میتواند بکند. از طرفی راه دیگری هم نداشت. یا باید با کمک محفل ققنوس، جلوی دست یابی مرگخواران به معجون و فاجعه گسترده ای که به بار میآورد را میگرفت؛ یا به تنهایی پا در این مسیر سخت میگذاشت که احتمال پیروز شدنش بسیار اندک بود. بعد از گذراندن پیچ راهرو به آشپزخانه، جایی که تمامی محفلی ها دور میز جمع شده بودند و منتظر او بودند تا ماجرا را تعریف کند، رسید. بر سر میز نشست و صحبتش را آغاز کرد.
- چند روز پیش، یه کتاب که پدرم از یه تاجر قدیمی خریده بود رو میخوندم و به یه معجونی برخوردم. معجون "نابودگر". اسمش اسم عجیبیه، ولی نحوه کارکردش از اسمشم عجیب تره. اینجوریه که وقتی مقداری از این معجون رو تو فاصله 5متری از یه نفر بریزی، باعث میشه مغزش از کار بیفته و کارهای عجیب غریبی بکنه. به همین دلیل هم چندین ساله که آموزش و فروشش ممنوع شده. اما چندوقت پیش این رو توی روزنامه دیدم.
لاورن دستش را درون جیب پشتی اش فرو برد و تکه ای از روزنامه ای را، که چندتا خورده بود درآورد و رو به محفلیون گرفت:
نقل قول:
مرگخواران در شرق آسیا!
طبق آخرین گزارش های مردمی به پیام امروز، حرکاتی از گروه مرگخواران در قسمت شرق و میانه آسیا دیده شده است که موجب وحشت جامعه جادویی شرق شده است.
محفلی ها چندثانیه ای به روزنامه خیره ماندند؛ سیریوس اول از همه شروع کرد.
- ببخشید خانم مونتمورنسی اما میشه بدونم ربطشون چیه؟
- بله بله حتما. این معجون ماده ی اصلی مورد نیازش، گیاهیه که توی منطقه استوا رشد میکنه و طبق چیزی که از مرگخواران دیده میشه... حس میکنم دارن مواد اولیه این معجون رو آماده میکنن.
سیریوس و باقی محفلی ها چندلحظه ای به فکر فرو رفتند. ریموس لوپین به سمت لاورن آمد.
- مرسی از اطلاعات خوبتون. حتما پیگیری میکنیم. شماهم بعد از شام باید به هاگوارتز برگردید. حتما تا همین الان هم حسابی دیر کردید.
- نه! خواهش میکنم! بذارین من هم همراهتون بیام. فقط برای تحقیقاتم داده جمعآوری میکنم. تازه، شماهم به یه شخصی که توی معجون ها خبره باشه نیاز دارین.
لاورن امیدوارانه به لوپین خیره شد.
- سخت نگیر ریموس! اون دختر تا همین الانشم خیلی شجاعت نشون داده. از پس این هم بر میاد.
آرتور ویزلی، این را خطاب به لوپین گفت و رو به لاورن کرد.
- حالا شاممون رو تا سرد نشده بخوریم. راه درازی در پیش داریم.
محفلیون و لاورن، بر سر میز نشسته و شروع به خوردن غذا کردند. ماموریتشان برای یافتن اطلاعات بیشتر درباره معجون و فعالیت مرگخواران. از فردا شروع میشد.