تام مرگ را که از همه نزدیک تر بود را انتخاب میکند.کسی که بیشتر ترس و اضطراب را غالب کرده بود.
- اول از همه تو!
- من؟
- تو نه تو یعنی بغلیت. جناب مرگ.
- من؟
- بله.
- چه کاری ازم برمیاد؟
- تاوان مرگ، مرگه.
-ولی من که نکشتمت نامرد.
- منم مرگ کاملتو نمیخوام. اسم خودتو توی لیستت بنویس ذکر کن تا ۲۴ ساعت کامل در اختیار جناب تام ریدل سینیور هستم هرچی امر کنن باید اطاعت کنم.
- خیلی پلیدی.
-میدونم.
-ازت بدم میاد.
- اونو که بیشتر میدونم نمیومد که واسه تهدیدم اسممو تو لیستت نمیبردی.
مرگ در چشمانش یک غلط کردم خاصی موج زد که باعث شد ذره ذره وجودش آرزو کند که ای کاش قدرتی داشت زمان را به عقب برمیگرداند و با همچین آدم کینه جویی در نمی افتاد.
- هی مرگ اینجوری نگاهم نکنا. میدونم توی ذهنت هزارتا بد و بیراه داری بهم میگی فقط به نفعته که به روت نیاری. میدونی که کل بیست و چهار ساعت رو در اختیارمی یعنی بگم بمیر باید بمیری.
- آخه مرگ که نمیمیره.
- کی گفته؟
- آخه منطقی نیست مرگ بمیره کی جون بقیه رو بگیره؟
- نگران نباش کائنات لنگ تو نمیمونه یکی دیگه رو پیدا میکنن.
- میخوای رقیب برام بیاری؟
- نگفتم من که! مگه من با کائنات دستم تو یه کاسته س؟
- نمیدونم اینجوری که اوضاع طبق میل تو پیش میره گمونم هست.
- به این میگن شانس حالا زود باش اسمتو بنویس.
- جناب مرگ...تاریخ اعتبار ۲۴ ساعت. شرایط اعتبار. دستور تام ریدل پدر و اتمام مهلت معین. هاااه...تق...اینم امضاء.
- مبارکه به امید مرلین که به خوبی ازت استفاده کنین و خیرشو ببینین.
تام ریدل آن تکه از لیست را که مانند قراردادی بین خودش و مرگ بود پاره کرد و تا کرد و در جیب لباسش گذاشت.
- خیر چیو ببینم؟ باقیه عمرمو.
- اونم میشه. حالا دنبالم بیا.