خب خب خب...اهم اهم
سخنرانی رو آغاز می کنم
ظاهرا زمانی این تاپیک زده شده که آلفرد بلکی در سایت نبوده...
ولی حالا که هست!چطوره از خودش بپرسیم
به عنوان دایی سیریوس عزیز...اعتراف می کنم یکم براش طلا گذاشتم!
و هنوزم به کارم افتخار می کنم،چرا؟
خب بچه خوبی بود!ذهنش کشش این رو نداشت که طبق سنت ها و کلیشه های بلک ها ادامه بده،*ببخشید خانواده*خلاق بود
ولی کسی پر پرواز بهش نداد.الانم که طلاهام هدر نرفته،وزیر سحر و جادو شده
ولی...بحث من فقط طلا برای برادرزادم نیست
از اول این خاندان قبولم نداشتند
خب...تعصب روی خون خالص باعث شد ذهنشون توی عهد مرلین گیر کنه و من از اول طرد بشم!
خلاصه که رفتم سراغ ریاضیات ماورایی...۱۷ سالم شد فرصت رو غنیمت شمردم و رفتم یه عمارت کوچک اجاره کردم
همون موقع پولوکس پدرم،دنبال این بود از استعداد ذاتی ای که در ریاضیات ماورایی و ستاره شناسی داشتم در راه شکنجه ماگل ها و حمایت از جادوی سیاه بکنه...چه کاریه؟اصلا چه فایده؟در راه آرمان های بزرگتر میشه استفادش کرد!الان خودم یه محقق شدم که سال هاست کسی در خونم رو نزده،کاری به کسی ندارم هر از چندگاهی هم میرم محفل تا اکتشاف هارو بگم و بعد دوباره تو ورقه ها غرق میشم...خیلی از طلسم ها و پیش بینی های محفل کار خودم بوده
البته کلی بگم...من بی طرفم!دنیا بهشت میشد مردم بزرگتر فکر میکردن
*پ ن:ولی در هر صورت من یه بلکم!کمی شرارت در خونم آمیخته شده.یکم خودم هم دنبال مرگخوار شدن رفتم بعد دامبلدور عقلم رو سر جاش آورد*
داشتم می گفتم...مخالفتم با پدر دوئل راه انداخت و با یکم ارث که داشتم از خونه رفتم...خواهرم والبورگا خیلی ازم نا امید شد
ولی با همسرش از کودکی دوست بودم...اونم حسرت خورد ولی هر از چندگاهی میتونستم بچه هاش رو ببینم و ببرمشون لندن
پس نتیجه می گیریم من پیش از سیریوس از شجره نامه ی
اصیل بلک ها حذف شدم