کلاه گروهبندی
کلاه گروهبندی
شاخه : مجموعه هری پاتر
انتشار یافته توسط دلوروس آمبریج در ۲۳-مهر-۱۳۹۲ ۲۱:۱۰
کلاه گروهبندی
مطلبی جدید از جانب جی.کی.رولینگ


کلاه گروهبندی معروف هاگوارتز اول هر ترم تحصیلی هاگوارتز با سر دادن آوازی قصه خلق شدن خودش را بیان می نماید. افسانه حاکی از آن است که دورانی این کلاه به یکی از چهار نفر موسس هاگوارتز یعنی گودریک گریفیندور تعلق داشته و بعد از آن به طور مشترک بدست هر چهار نفر موسس هاگوارتز جادو شد تا این موسسان مطمئن شوند که دانش آموزان در گروه شایسته تبار خودشان که بر پایه ویژگی های مخصوص هر یک از چهار موسس برگزیده می شد، گروه بندی گردند.

کلاه گروهبندی یکی از نابغه ترین اشیای جادویی است که بیشتر ساحره ها و جادوگران می توانستند تا به حال آن را ببینند. این کلاه در اصل هوش چهار موسس هاگوارتز را در خودش دارد، از طریق شکافی که در کنار حاشیه آن قرار دارد، قادر به سخن گفتن است، و در دفاع ذهنی و ذهن خوانی ماهر است که این ویژگی او را قادر می سازد تا داخل ذهن کسی را که آنرا بر سر می گذارد ببیند و قابلیت ها و خلق و خوی فرد را نیز پیش بینی نماید. کلاه گروهبندی حتی قادر است که نسبت به افکار درونی فردی که آنرا بر سرش میگذارد، واکنش و پاسخ دهد.

همچنین کلاه گروهبندی برای نپذیرفتن و قبول نکردن اشتباهش در مورد گروهبندی اشتباه دانش آموزان بدنام است. در آن حالت هایی که مثلا وقتی اسلیترینی ها هم نوع دوستانه یا رها از خود رفتار می کنند، وقتی راونکلاوی در تمام امتحاناتشان مردود می شوند، وقتی که هافلپافی ها که در عین حالیکه تنبل هستند همچنان در تحصیلاتشان مستعد و پیروزند و وقتی گریفیندوری ها ترس از خودشان بروز می دهند، کلاه گروهبندی به طور استواری نسبت به تصمیم قبلی و اولیه خود مبنی بر گروه بندی دانش آموز، اصرار دارد. در کل طی چندین قرنی که کلاه گروهبندی بر سر انجام کار گروهبندی بوده است، اشتباهات بسیار کمی را در گروهبندی ها مرتکب شد.


کلاه گروهبندی
افکار جی.کی.رولینگ

کلاه گروهبندی در میان طرح های نخستین من برای هاگوارتز، وجود نداشت. من پیش خودم روش های مختلف و متعددی را برای گروهبندی دانش آموزان مطرح کردم (چون من از قبل می دانستم که قرار است چهار گروه وجود داشته باشد و هر کدام از آنها با ویژگی هایی متفاوت). اولین ایده ام دستگاهی حرفه ای به سبک هیس رابینسون بود که انواع کارهای جادویی را پیش از گرفتن یک تصمیم نهایی، انجام می داد، اما از این روش خوشم نیامد.

از همان اول حس کردم این روش خیلی پیچیده و آسان است. در ایده بعدی ام، چهار مجسمه چهار موسس هاگوارتز را در سرسرای ورودی مدرسه قرار دادم، به طوری که این چهار مجسمه زنده می شدند و در حالتی که تمام مدرسه نظاره گر هستند، آنها دانش آموزان را از مقابل خودشان انتخاب می نمودند. این ایده بهتر بود اما باز هم به نظرم کاملا دقیق نبود. در نهایت، من لیست راه هایی که از طریق آنها افراد بتوانند انتخاب شوند را نوشتم: اینی مینی مینی مو – نی کوتوله – انتخاب توسط سرگروه ها – بیرون آمدن اسامی از یک کلاه – اسامی که کلاه می خواند – بر سر گذاشتن یک کلاه – کلاه گروهبندی !