آزکابان
شاخه : مجموعه هری پاتر
انتشار یافته توسط دورا ویلیامز در ۱۸-آذر-۱۳۹۶ ۱۹:۵۰
آزکابان از قرن پانزدهم وجود داشته است و در ابتدا، اصلا زندان نبوده است. جزیرهای در دریای شمال که قلعه در آن ساخته شد هرگز در هیچ نقشه مشنگی و یا جادوگری وجود نداشت، و اعتقاد بر این است که توسط جادو خلق شده و یا وسعت یافته است.
قلعهی برفراز جزیره، در اصل خانهی جادوگری نه چندان مشهور به نام اکریزدی بود. اکریریزدی به وضوح بسیار قدرتمند اما با ملیتی ناشناس بوده است. گمان بر این است که اکریزدی مجنون و پیروی سیاهترین انواع جادو بوده است. او که تنها در میان اقیانوس زندگی میکرده، ظاهراً تنها برای لذت بردن، دریانوردان مشنگ را فریفته، شکنجه داده و میکشته است. در نهایت وقتی او از درگذشت و طلسم پنهان کنندهی او از بین رفت، وزارت سحر وجادو از وجود آن ساختمان و جزیره با خبر شد. افرادی که برای تجسس وارد آزکابان شدند، پس از آن از صحبت دربارهی آنچه که یافته بودند سر باز میزدند، به جز اینکه کمترین چیز وحشتناک آن مکان این است مالامال از دیوانهساز است.
در آن زمان، مقامات مسئول بسیاری اعتقاد داشتند آزکابان مکانی اهریمنی است و بهترین راه، تخریب آن است. سایرین از واکنش دیوانهسازانی که این مکان را اشغال کرده بودند هنگامی که از خانهشان محروم شوند، میترسیدند؛ این موجودات در این مدت بسیار قوی شده بودند و کشتنشان غیر ممکن بود. این دسته از انتقام وحشتناکی که در ازای تخریب زیستگاه آنها که ظاهراً برای رشد و نمو آنها بسیار مناسب بود ممکن بود اتفاق بیافتد هراس داشتند. خود دیوارهای بنا، گویی با درد و مصیبت عجین شده بودند، و دیوانهسازان مصر بر آن بودند که به آن مکان متمسک شوند. کارشناسانی که در زمینهی ساختمانهای ساخته شده به وسیلهی و یا حول محور جادوی سیاه مطالعه میکردند، اصرار داشتند که خود آزکابان ممکن است انتقام خود را از هرکس که قصد تخریب آن را داشته باشد بگیرد. بنابراین قلعه به طور پیوسته برای چندین سال رها شد، در حالی که خانهای بود برای تولید مثل دیوانهسازهای بیشتر.
وقتی که قانون بین المللی رازداری ابلاغ شد، وزارت سحر و جادو متوجه شد که زندانهای کوچکی که در سرتاسر کشور در شهرها و روستاهای متعدد داشت، یک تهدید امنیتی برای قانون رازداری به حساب میآیند؛ زیرا که تلاشهای جادوگران و ساحرهگان بزهکار برای فرار غالباً به شلیک، بوها و رقص نورهای ناخواسته منجر میشد (و توجه مشنگها را جلب میکرد). ساخت یک زندان به طور خاص معماری شده، در مکانی دور و در جزیره هبریدن مناسب تشخیص داده شد، برنامهها تهیه و طرح ها کشیده شد، تا زمانی که دموکلس روول وزیر سحر و جادو شد.
دموکلس روول یک وزیر مستبد بود که به کمک حزب ضد مشنگی به قدرت رسیده بود، این حزب بر خشم جوامع جادوگری که به اجبار به خاطر قانون رازداری به حاشیه رانده شده و مخفی شده بودند تاکید داشت. خوی آزارگرانه روول باعث شد که در جا طرحهای ساخت زندان جدید را پاره و به استفاده از آزکابان برای این منظور اصرار بکند. او ادعا میکرد که دیوانهسازهایی که آنجا زندگی میکنند مزیتهایی هم دارند: آنها میتوانند همچون نگهبان زندانیان را مهار کنند، و این یعنی کم کردن زمان، زحمت و هزینه وزارتخانه!
بر خلاف اعتراض جادوگرهای فراوانی از جمله کارشناسان هم دمنتورها و هم ساختمانهایی با تاریخچههایی به سیاهی آزکابان، برنامهی روول به سرعت انجام شد و زندانیان به مرور در آزکابان مستقر شدند. هیچ زندانی پس از آن هرگز رویت نشد. اگر آنها قبل از مستقر شدن در آزکابان دیوانه و خطرناک نبودند، پس از آن در آزکابان حتماً اینگونه میشدند.
بعد از روول، پرسیوس پارکینسون جایگزین او شد، که وی نیز از استفاده از آزکابان حمایت میکرد. تا زمانی که الدریچ دیگوری به وزارت رسید، آزکابان پانزدهسالی میشد که به عنوان زندان استفاده میشد. هیچ فراری از زندان و هیچ نقصی در سیستم حفاظت از زندان پیش نیامده بود. به نظر میآمد زندان جدید به خوبی کار میکند. فقط وقتی که دیگوری برای برای بازدید به آنجا رفته بود به خوبی متوجه شرایط حقیقی در داخل زندان شد. اغلب زندانیان دیوانه شده بودند و قبرستانی تاسیس شده بود تا کسانی که از نا امیدی مرده بودند را در خود جای دهد.
پس از برگشت به لندن، دیگوری کمیتهای تاسیس کرد تا برای یافتن جایگزینی برای آزکابان جستجو کنند و یا حداقل دیوانهسازها را به عنوان نگهبان از آنجا خارج کنند. کارشناسان به او توضیح دادند که تنها دلیلی که باعث شده اغلب دیوانهسازها در آن جزیره ماندگار شوند این است که آنها به صورت دائمی به روحهایی که از آنها تغذیه کنند دسترسی دارند. اگر آنها از روح زندانی ها محروم بشوند به راحتی آزکابان را رها کرده و به سراغ بقیهی کشور میروند.
علی رغم مخالفت با پیشنهادش، آنچه در آزکابان دیده بود دیگوری را به وحشت میانداخت و به همین خاطر کمیته را در تنگنا یافتن جایگزینی برای آزکابان قرار داد. با این حال قبل از این که هیچگونه تصمیمی گرفته شود، دیگوری آبلهی اژدها گرفت و درگذشت. پس از آن تا زمان کنگزلی شکلبوت هیچ وزیری به طور جدی به منحل کردن آزکابان تمرکز نکرد. وزیران قبلی چشمانشان را بر روی شرایط غیر انسانی درون قلعه بستند، اجازه دادند تا قلعه به صورت جادویی گستردهتر و بزرگتر شود و به ندرت از آنجا بازدید کردند، چرا که ورود به آن ساختمان مملو شده از هزاران دیوانه ساز، تاثیر وحشتناکی روی هر کس میگذاشت. اغلب وزرا، اقدامات خود را با اشاره به رکورد بی نقص زندان در نگهداری زندانیان توجیه میکردند.
نزدیک سه قرن گذشت تا بلاخره این رکورد شکسته شد. مرد جوانی با جا به جا کردن خودش با مادرش که به ملاقاتش آمده بود موفق شد تا به صورت قاچاقی از زندان خارج شود، این همان چیزی بود که دیوانه سازهای نابینا و تهی از عشق نمیتوانستند متوجه شوند و هرگز انتظارش را هم نداشتند. این فرار از زندان با فراری دیگر دنبال شد، فراری خلاقانهتر و تاثیرگزارتر، آن زمان که سیریوس بلک یک تنه دیوانهسازان را فریب داد.
نقص بزرگ زندان دو سال بعد به طور وافر آشکار شد وقتی که دو فرار دسته جمعی از زندان اتفاق افتاد و هر دو به مرگخواران مرتبط بودند. در آن زمان دیوانه سازها با لرد ولدمورت متحد شده بودند، کسی که میتوانست به آنها قلمرو و آزادی را بدهد که تا به حال هرگز تجربه نکرده بودند. آلبوس دامبلدور کسی بود که همواره از استفادهی دیوانهسازانا به عنوان نگهبان نقد میکرد؛ نه تنها بخاطر رفتار غیر انسانی که با زندانیان زیر دستشان داشتند بلکه بخاطر این که پیش بینی میکرد که ممکن است به موجودات تاریک این چنینی (لرد ولدمورت و مرگخواران) بگرایند.
تحت نظر کینگزلی شکبولت، دیوانهسازان از آزکابان تخلیه شدند. پس از آن این ساختمان هنوز به عنوان زندان استفاده میشود و کارآگاهان، نگهبانان آن هستند. این کارآگاهان به صورت شیفت های مداوم چرخشی از سرزمین اصلی به زندان اعزام میشوند. پس از معرفی این سیستم جدید هیچ فراری از زندان رخ نداده است.
افکار جی. کی. رولینگ
اسم آزکابان بر گرفته است از ترکیب دو واژهی "آلکاتراس" که نزدیکترین معادل مشنگی این زندان واقع در جزیره است، و "آبادون" که در زبان عبری به معنای محل تخریب یا اعماق جهنم است.