هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

هری پاتر و ترایپاد عشق فصل هفتم


داستانی دراماتیک در ادامه کتاب ششم
فصل هفتم - اولین پیشگویی

بوی تند و زننده ی گوشت سوخته ازارش میداد نمی توانست باور کند که این همه بد شانس است اسکریمجور او تانکس شکلبوت و داولیش را مامور کرده بود تا هاگوارتز را برسی کنند . تمامی درختان اتش گرفته بودند با این که چندین و چند سال بود که انواع فجایع را دیده بود صحنه هایی که حتی فکر کردن در مورد انها هر انسانی را بیمار میکرد اما هرگز چیزی چنین چندشناک را تجربه نکرده بود با پای چوبیش به ارامی در جنگل پیش می رفت می توانست پشت سرش صداهای حاکی از تنفر و انزجار هم قطارانش را بشنود تانکس طی راه چندین بار استفراغ کرده بود خودش هم دست کمی از وی نداشت از دور توانست هیبتی عظیم و سیاه را ببیند هرچه بود مشخص بود که زمانی زنده بوده اما حرارت اتش اورا به بدترین نوع مرگ محکوم کرده بود بی شک این گراوپ برادر هاگرید بود هاگرید هم باید همین اطراف پیدایش میشد این مرگ شایسته ی انها نبود مرگ خوارها تمامی جنگل را به اتش کشیده بودند و تمامی حیواناتی را که در زندگی میکردند به مرگی دردناکتر از تصور هر کسی محکوم کرده بودند کنار تپه سیاه رنگ سوخته یا گراوپ میشد جسد هاگرید یا انچه را از ان باقیمانده بود مشاهده کرد صورتش در اثر حرارت اتش به کلی از بین رفته بود سرش تقریبا از بدنش جدا شده بود و به شکلی ترسناک و غیرعادی اویزان گوشت سوخته در جای جای بدنش از استخوان جدا شده بود وبه طرز اسفناکی از مرگ صاحبش خبر میداد .
حتی مودی هم نتوانست تحمل کند و لحظهای بعد زانوانش زمین را حس کرد وبی اختیار احساس استفراغ و چندش به او دست داد ولی او باید ادامه میداد با صدایی که گویی از ته چاه خارج می شد گفت:باید ادامه بدیم
پس از کمی راه پیمایی به منطقه ای رسیدند که تعداد درختان در ان بسیار کمتر بود از دور می توانست شکل عجیبی را ببیند دوباره شکمش پیچید سنتورها یک حلقه تشکیل داده بودند اتش همه اتها را به شکل دردناکی به کام مرگ فروبرده بود
لویتارتا با زمزمه کردن این طلسم به هوا خواست یکی از عجیب ترین مناظر عمرش را میدید سنتورها یک حلقه تشکیل داده بودند اما به نظر می رسید حلقه از وسط شکسته شده باشد در وسط حلقه اشکالی عجیب شبیه قطرات اب که مدتی چرخیده باشند و شکلی گرفته باشند مشهود بود شکستگی وسط حلقه تشابه غیر قابل اغماضی به مشهورترین نشانه مشهورترین فرد دنیای جادوگری داشت اثر زخم هری پاتر
اخرین پیشگویی انجام شده بود.
......................................................................................................

رون:باید اونو به سنت مانگو منتقل کنیم
هرمیون با گریه پاسخ داد: نه رون اون نمیتونه هاگوارتز رو ترک کنه خودت میدونی چرا
-
من ترجیح میدم اون هاگوارتز رو ترک کنه تا ما رو برای همیشه
-
مهم این نیست که تو چیو ترجیح میدی مهم اینه که اون چی رو ترجیح میده
ریموس در حالی که این دو نوجوان را می پایید به دنبال سرنخی بود که بداند انها در مورد چه چیزی یا در ذهنش تصحیح کرد چه کسی صحبت می کردند. هیچ کس نمیدانست هری پاتر کجاست وقتی که رون و هرمیون سراسیمه ظاهر شدند و محفل و وزارت خانه را به هاگوارتز فرا خواندند می شد از نگاه های نگران انها فهمید که هری در خطر است دو احتمال وجود داشت یا هری ترجیح داده بود که به تنهایی با صدها مرگخوار روبرو شود کاری که هرچند ابلهانه وبینهایت شجاعانه بود از پسر جیمز می شد انتظار ان را داشت یا تصمیم عاقلانه تر اینکه در هاگوارتز بماند و طلسم های اطراف ان را مستحکم سازد دومین پیشنهاد عاقلانه تر می نمود پس هری هنوز در هاگوارتز بود چرا که اگر مرگخوارها هری را به دست می اوردند بی درنگ انجا را ترک می کردند اما معنی این که هری در هاگوارتز باشد این بود که ..ولی هیچ انسانی نمی توانست به ققنوس تبدیل شود ققنوس جاودانه می زیست انسان فانی بود و حتی در این صورت فقط یک ققنوس می توانست به سرشتش تبدیل گردد افسانه میگفت اولین ققنوس که تمامی ققنوس ها از ان پدید امده بودند اولین جنگجوی روشنایی زمانی که جهان در تاریکی فرو رفته است باز خواهد گشت و به اتش سرشتش تمامی ناخالصی ها و پلیدی ها را خواهد زدود پس از ان جاودانگی اش را از دست خواهد داد شاه ققنوس کسی جز هری پاتر نبود کسی که هاگوارتز را نجات داده بود ریموس در طی اشناییش با البوس دامبلدور متوجه شده بود برای این مرد غیرممکن وجود ندارد اکنون همان حس را در مورد هری پاتر دوباره تجربه میکرد واقعا انچه این پسر انجام داده بود فوق العاده بود سنگ جادو را از چنگ ولدمورت رهانده بود باسیلیکی وحشی را کشته بود سیریوس را از چنگ صدها دیمنتور نجات داده بود و در سال سوم قوی ترین سپر دفاعی علیه انها را تشکیل داده بود در تورنمنت سه ساحر برنده شده بود و ولدمورت را دوباره ناکام گذاشته بود در وزارت خانه و سال ششم بارها مرگخوارها شکست داده بود و از همه مهمتر احترام البوس دامبلدور را کسب کرده بود.
به نظر میرسید هرمیون رون را راضی کرده باشد که هری در درمانگاه مدرسه بماند
ریموس به ارامی گفت: اگر امشب را زنده بمونه فکر کنم تا چند روز بعد بتونه دوباره به شکل انسانیش برگرده
رون با نگاهی خسته و متعجب استاد چندین سال پیشش را نظاره کرد او می دانست بی هیچ سخنی اجازه داد تا ققنوس را در بر گیرد ریموس قبلا از مادام پامفری خواسته بود تا به محفل بپیوندد او هم با خوشحالی قبول کرده بود اکنون به کمک او نیاز داشتند به اشاره او شفادهنده‌ی پیر فرا خوانده شد پمادهایی بر زخمهای بیشمار ققنوس مالید او هرگز در عمرش ققنوسی ندیده بود که زخمی شده باشد با وجود کنجکاوی زیاد میدانست نباید سوال های اضافی بپرسد از او خواسته شده بود ققنوس را مانند یک انسان معالجه کند هرچه بود ققنوس هنوز زنده بود
-
رون هرمیون لازمه با هم صحبتی داشته باشیم
انها وارد یک کلاس خالی شدند رون نگاهی به دوستش انداخت می دانست که دوستش دقیقا در مورد چه چیزی فکر می کند او می خواست همه چیز را به ریموس بگوید هری این تونایی را داشت که این جنگ را به پایان برساند اما ایا هری می توانست بعد از جنگ خود را نیز نجات دهد لازم بود دیگران هم به اوکمک کنند تمامی کمک ممکن.
-
چی می خواید بدونین پروفسور
-
هری اون چه طور میتونه به ققنوس تبدیل بشه؟
-
رون لطفا در رو ببند و اطمینان حاصل کن که هیچکس نمی تونه ما رو بشنوه
به اشاره چوبدستی رون در اتاق قفل شد و صدا دیگر نمی توانست اتاق را ترک کند
هرمیون نگاه دیگر به رون انداخت وقتی نگاه اگه مجبوری باشه رون رادید با لبخدی ادامه داد:پروفسور شما میدونین هورکراکس چیه؟
-
از نظر تئوری بله ولی اه نه یعنی اون پس برای اینه که نمرد ایا میدونین اونو کجا قایم کرده؟
-
رون لبخند تلخی سرداد بهتر بپرسین اونا رو کجاها قایم کرده
-
من حتی نمیدونستم ممکنه باشه بیشتر از یکی رو ایجاد کرد
-
خب میتونید مطمئن باشید چون لرد ولدمورت بیش از یک هورکراکس ایجاد کرده هری و دامبلدور هرکدومشون یکی رو نابود کردن اما در مورد بقیه هنوز نمیدونیم کجا هستن
ریموس تا چند ساعت یه توضیحات انها در مورد هورکراکس ها پیشگویی نامه دامبلدور و سرنوشت پیتر گوش داد سنگینی مسئولیت بر دوش هری غیر قابل باور بود
-
پروفسور شما نباید به هیچکس در مورد اونها چیزی بگین
ریموس به خوبی علت ان را درک میکرد و قصد نداشت ان را با هیچ کس دیگر در میان بگذازد مطمئنا ولدمورت متوجه شده بود که دامبلدور به راز جاودانه ساز ها پی برده این می توانست علت حمله سهمگین به هاگوارتز را توجیه کند اما ر.ا.ب اوکه بود ایا توانسته بود جاودانه ساز را نابود کند؟
سرانجام تصمیم گرفت به در خواست های مکرر محفل جواب دهد محفل به او نیاز داشت از اتاق خارج شد و به سمت محوطه حرکت کرد متوجه مردی شد که تمام صورت و بدنش باند پیچی شده یود قبلا این مرد را دیده بود وی در هاگزهد کار می کرد و بهترین دوست ابرفورث بود چند نفر از اعضای محفل مانع پیش روی او شده بودند
-
ریموس اون میگه میخواهد با هری پاتر صحبت کنه
-
میگه خیلی مهمه
لوپین او را به سمت تالار ورودی هاگوارتز رهنمون شد
-
چی کار میتونم براتون انجام بدم اقای....
-
بلایندوود
-
بله اقای بلایندوود
-
همان طور که به همکاراتون گفتم من باید فورا با اقای پاتر ملاقات داشته باشم اهمیت مساله خارج از تصور شماست
-
متاسفانه این امکان وجود نداره هری پاترالان بیهوشه و متاسفانه تا چند روز بیهوش خواهد ماند شما میتونید پیغامتون رو به من منتقل کننین اطمینان داشته باشید در اولین فرصت به اطلاعش خواهم رسوند
-
اگر بیهوشه اونو به هوش بیارین
-
متاسفم اقای....
باصدای جیغی جمله اش ناتمام ماند صدا بی شک از در مانگاه می امد هنگامی که خود را به در مانگاه رساند از انچه دید لحظه ای یکه خورد هری به هوش امده بود و به شکل انسانیش درامده بود تمام بدنش کوفته زخمی و خون الود بود سوختگی های فراوانی بدنش را پوشانده بود مشخص بود که از شدت خستگی حتی به سختی چشمانش را باز نگه میدارد با صدایی محکم و ارام که احتمال هرگونه مخالفت را از ریموس میگرفت گفت:بیارش اینجا
هری مطمئنا در مورد بلایند وود سخن میگفت اما وی چگونه متوجه حضورش شده بود اکنون جای فکر کردن روی اینها نبود
چند لحظه بعد بلایندوود وارد درمانگاه شد
هری دوباره با صدایی ارام و شمرده گفت:همه رو به جز رون و هرمیون از اتاق بیرون کن
در اتاق کسی جز بلایندوود هری رون وهرمیون البته ریموس باقی نمانده بود
-
اگر ممکنه خودت هم خارج شو
-
هری اون میدونه اون همه چیزو میدونه
نفس هری برای لحظه ای تند شد و مقداری خون با سرفه ای از دهانش خارج شد چندیدن لحظه بدین منوال گذشت دوباره وضعیت تنفس او به حالت عادی بازگشت هرمیون طوری بود که هر لحظه می توانست زیر گریه بزند اما با تمام قدرتش مانع از خروج قطرات اشک می شد
-
بسیار خوب ریموس تو هم میتونی بمونی اقا من میتونم اونو حس کنم ایا همراه خودتونه
-
بله اقای پاتر
از درون جیبش لاکت اسللایترین رو خارج کرد و روی میز قرار داد
-
هری لحظه ای در چشمان مرد خیره شد و سپس ادامه داد اقای بلایند وود من می خواهم بدونم شما چه طور به شیی با این قدرت جادویی دست پیدا کردین؟
-
در واقع من اونو پیدا نکردم ابرفورث اونو پیدا کرده بعد از مرگش اونو به من سپرد تا بعد از هفدهمین روز تولد هفده سالگی کسی که لرد سیاه به او حمله کرده بدم البته من در پیدا کردنش به ابرفورث کمک کردم اما معجون پس از مدتی ابرفورث را کشت
-
ابرفورث دامبلدور چگونه به راز هورکراکسهای ولد مورت پی برد
-
با شنیدن نام ولدمورت بلایندوود بر خود لرزید و ادامه داد:اقای پاتر من نمیدونم هورکراکس چیه اما سبیل تراوانی قبل از اینکه در هاگوارتز کار کنه در هاگزهد زندگی میکرد در حضور ابرفورث اولین پیشگویی انجام شد ابرفورث هیچگاه مرا از مضمون کل پیشگویی خبر دار نکرد اما اشاره کرد که در نهایت او یا برادرش منجر به مرگ اسمش را نبر خواهند شد پس از این که از غار خارج شدیم من باوی عهد ناگسستنی بستم تا این بسته را موعد مقرر به شما بسپارم و در این مورد به کسی سخنی نگویم
-
خیلی ممنون اقای بلایندوود پس باید فرض کنم که نام ر.ا.ب هم متعلق به شما هست؟
-
بله ابرفورث نمی خواست البوس را در خطر قرار دهد اسم هردوی انها باAشروع میشد به همیم جهت از من خواست تا اسمم رو اون جا قرار بدم
-
ابرفورث دامبلدور اشتباه کرد اقای بلایند وود کسی که منجر به مرگ ولدمورت خواهد شد او نیست بلکه برادرش البوس هست لازمه بامن هم ععد ناگسستنی ببندید تا این راز برای همیشه بین ما باقی بمونه
-
اینکه ابرفورث اشتباه کرد یا نه با شما بحث نخواهم کرد اما عهد ناگسستنی باید بگویم که انتظار ان را داشتم هروقت شما اماده باشید اقای پاتر
-
ران هرمیون شما لاکت را در اتاق ضروریات پنهان خواهید کرد امروز تام ریدل بیش از همیشه در این مدرسه حضور دارد و به انتها نزدیکتر ریموس تو شاهد پیوند ناگسستنی بین من و اقای بلایندوود خواهی شد در صورت نیاز برای وی مکانی در گریموالد در نظرخواهی گرفت او به محافظت نیاز دارد تو از اعضای محفل خواهی خواست حداقل تا زمانی که من سلامتی ام را باز یابم درهاگوارتز باقی بمانند
پس از ان ما بیشتر از هرکس به ورق زدن اخرین برگ های زندگی لرد ولدمورت نزدیک خواهیم شد
تمامی دستورات هری بی چون و چرا به اجرا گذاشته شد
به نظر میرسید تمام قدرت های دامبلدور جیمز و سیریوس در هری ازاد شده است.

قبلی « هری پاتر و ترایپاد عشق فصل ششم هری پاتر و ترایپاد عشق فصل هشتم » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.