هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کتاب‌ها :: کتاب 6

باز هم حدس هايمان غلط از آب درآمد!


باز هم حدسهايمان غلط از آب در آمد!
ما و كتاب ششم : از اين به بعد چه خواهد شد؟


بالاخره كتاب ششم منتشر شد.بعد از دوسال انتظار و دلشوره و حدس و گمان كتاب درآمد و روسفيدمان كرد، ما علاقه مندان هري پاتر را كه در اين دو سال كمي در موضع ضعف بوديم.
كتاب پنجم-هري پاتر و محفل ققنوس- به خوبي بقيه ي كتابها در نيامده بود و اين دستاويزي بود براي آنها كه به كل اين پديده با ديده ي شك مينگرند.اما هري پاتر و شاهزاده دورگه چه قدر خوب بود ،شايد حتي به اندازه كتاب چهارم.سر درآوردن از گذشته ي اسرارآمير لرد ولدمورت چه كيفي داشت و چه به موقع بود.ديگر وقتش رسيده بود كه درست و حسابي تام ريدل را بشناسيم تا بفهميم نيروي شر ماجرا چگونه به قدرت رسيد و اصلا اين قدرت چقدر است و ماهيتش چيست.
در واقع هري بايد ميفهميد كه دقيقا با چه چيزي طرف است و ما هم همراه با هري فهميديم و كشف كرديم و ترسيديم و لذت برديم.مرگ دامبلدور چقدر تاثيرگذار بود.چه كسي فكر ميكرد كه قرار است مالفوي بي دست و پا چنين نقشي در كتاب بازي كند؟اما حالا خيلي چيزها برمبلا شده.رمز و راز خيلي از شخصيتهاي اسرارآميز-مثل خود ولدمورت و اسنيپ- رو شده.در كتاب هفت بايد منتظر نبرد نهايي باشيم.

اما چه شد؟چرا هيچ كس در اين دو سال نتوانست حدس درستي درباره ي اتفاقات اين كتاب بزند؟البته بعضي ها مرگ دامبلدور را پيش بيني ميكردند اما اين طور كه اسنيپ او را بكشد؟....نه، حدس و گمان هيچ كس درست نبود.كه خب ، بايد هم چنين باشد.اگر قرار بود رولينگ روباز بازي كند كه تا به حال فاتحه ي كتابهايش خوانده شده بود.او كارش را بلد است.

ميدانيد قضيه چيست؟مشكل از ماست كه حرف خود رولينگ را باور نكرديم.او كه از قبل گفته بود خط اصلي كل قصه در ذهنش هست، از اول ميدانسته كه قرار است در هر جلد از كتابهاي چه اتفاقي بيفتد.ما جدي نگرفته بوديم.هيچ كدام از ما حواسمان نبود كه بايد در اطلاعاتي كه از خود رولينگ گرفته ايم شك كنيم و بعد حدس بزنيم.بايد به اين گفته ي ولدمورت كه ««من كه از همه به جودانگي نزديكتر بودم»» فكر كنيم، به اينكه چرا هيچ كس از دليل اعتماد دامبلدور به اسنيپ خبر ندارد ، به اين كه چرا دامبلدور در صحبتهايش با هري در پايان كتاب پنج اينقدر تاكيد ميكند كه من اشتباه كردم و در كتاب شش هم ميگويد:««چون من خيلي باهوش تر از اكثر مردم هستم، اشتباه هايم هم به همان نسبت عظيم تر است.»» بايد ميفهميديم كه اين يك نشانه است؛ و بايد منتظر اشتباه بزرگي از طرف دامبلدور مي بوديم.

اگر حالا برويد و كتاب ها را از اول بخوانيد-البته اين بار با تمركز بر روي اين نكته كه كاراكتر اسنيپ چگونه شخصيت پردازي شده است-متوجه خواهيد شد كه در هيچ كجا هيچ دليل منطقي و قابل قبولي براي اعتماد به او وجود ندارد.پس قضيه چيست؟چرا با اينكه در همان فصل دوم كتاب، با قول و قراري كه اسنيپ با مرگخواران ميگذارد مواجه ميشويم، آن را باور نميكنيم و كماكان منتظر ميمانيم ببينيم اين دفعه پيچيدگي ماجرا در كجاست؟كه در نهايت همچنين رودستي بخوريم و بفهميم كه اي بابا، اين اسنيپ نبوده كه مرگخواران را سر كار گذاشته؛ اينكه رولينگ بوده كه در شش جلد تمام مارا سر كار گذاشته!
رولينگ به ما باورانده بود كه هر چه پروفسور دامبلدور ميگويد قابل اعتماد است؛ و ما هم با خوش خيالي باور كرده بوديم.ولي هيچ وقت به اين نكته توجه نكرديم كه خود دامبلدور چند دفعه گفته است كه من هم ممكن است اشتباه كنم و گفته است كه اگر اشتباه كنم تاواني كه بايد پرداخت، خيلي سنگين است.همه فكر ميكرديم او شكسته نفسي ميكند.چرا كه دامبلدور در مقام مرد پيري كه داراي بصيرت است و دركش از اتفاقات اطراف و رويدادهاي عالم، وراي درك انسانهاي عادي است و در نتيجه، قرار نيست هميشه دليل اعتقادات و اعمالش را براي ديگران توضيح دهد.خيلي خوب شخصيت پردازي شده بود.حتي ديگر استادان هاگوارتز هم اعتقادي بي چون و چرا به او داشتند و بدون اما و اگر از دستوراتش پيروي ميكردند و با اينكه قهرمان اين داستان ها هري پاتر است، ما خوانندگان هم هميشه به آن نحوي كه دامبلدور مسائل را توضيح ميداد بيشتر اعتماد ميكرديم تا به آن شكلي كه هري توضيح ميداد.پس ما هم فكر ميكرديم كه اعتماد دامبلدور به اسنيپ كافي است تا ما هم به او اعتماد كنيم و دلايل دامبلدور براي بي اعتمادي هري به اسنيپ را هم ميپذيرفتيم و منتظر بوديم تا براي هري هم مسجل شود كه اسنيپ، از همراهان لرد سياه نيست.اما شايد از همان ابتدا، حق با هري بوده و در آن جلسات چفت شدگي هم اسنيپ سعي داشته ذهن هري را به روي ولدمورت بگشايد.شايد در روزي كه هري و دوستانش همراه با پروفسور آمبريج به جنگل ممنوعه ميروند تا مثلا محل اختفاي اسحله ي دامبلدور را به او نشان دهند، اسنيپ اصلا به دنبالشان نميرود تا هري را از امنيت سيريوس آگاه كند و جلوي رفتن آنها به وزارت سحر و جادو را بگيرد.شايد از همان روز اول، دليل نفرت اسنيپ از هري به اين برميگشته كه او باعث ناپديد شدن ولدمورت شده، نه اينكه چون از جيمز پاتر متنفر بوده، از پسرش هم متنفر است.حالا بايد كتابها را از اول خواند و شك كرد.

كتاب شش در حالي تمام شد كه مهمترين حامي و نگهدار هري كشته شد، هري تصميم گرفت كه ديگر به هاگوارتز بازنگردد، بلكه به سراغ هوركراسس ها(جان پيچ ها) برود و آنها را نابود كند، و البته در نهايت هم خود لرد ولدمورت را از پا در آورد.سوالي كه پيش مي آيد اين است آيا هري ميتواند همه ي اين كارها را انجام دهد؟
واقعيت اين است كه ما تا اين لحظه آنقدر توانايي هاي خارق العاده از هري نديده ايم كه باور كنيم بتواند به تنهايي از پس تمام اين كارها برآيد.در اولين كتاب، بدون كمكهاي رون و هرميون، او نميتوانست با كوئيرل، و در حقيقت با لرد سياه، روبرو شود.در اين رويارويي، نيروي عشق ورزي هري براي پيروز شدن بر ولدمورت كافي نبود؛ در همان جا هم دامبلدور سربزنگاه رسيد و هري را نجات داد.در هري پاتر و تالار اسرار ، ققنوس دامبلدور به كمكش آمد و ابزار لازم براي پيروزي را در اختيارش قرار داد.در كتاب چهارم، در روياروييش با ولدمورت، مادر و پدرش به كمكش آمدند و به او گفتند كه چه كاري انجام دهد و او هم موفق شد.در هري پاتر و محفل ققنوس، اگر اعضاي محفل نرسيده بودند، هري و دوستانش شكست ميخوردند و در مرحله ي بعد هم، وقتي هري با ولدمورت مواجه ميشود، باز هم دامبلدور به كمكش مي آيد و اوست كه با ولدمورت ميجنگد؛ البته اينبار هم نيروي عشق ورزي هري نميگذارد ولدمورت جسم و روحش را در اختيار بگيرد.در اين آخرين كتاب هم هري حتي نميتواند از يك طلسم عليه اسنيپ استفاده كند.پس حالا، بدون دامبلدور، چه بر سر هري خواهد آمد؟
دامبلدور بارها به هري گفته بود كه نيروي عشق را در اختيار دارد، اما تا همين جا اين نيرو براي پيروزي هري كافي نبوده.شايد به اين دليل كه او هنوز باور نكرده كه نيروي عشق در او توانايي هايي به وجود مي آورد كه لرد سياه به آنها دسترسي ندارد؛ و تا اين باور حاصل نشود، اين نيرو در هري كامل نميشود.اما حالا، خود دامبلدور است كه با مرگش، اين نيرو را در هري به تكامل ميرساند.وقتي هري خيلي كوچك بود، ولدمورت پدر و مادرش را از او گرفته.وقتي كمي بزرگتر شده، همراهان ولدمورت پدرخوانده اش را كشتند، اما حالا فرق ميكند.دامبلدور كسي هست كه هري به بودنش عادت كرده، به او تكيه كرده و دامبلدور هم از او حمايت كرده.از دست دادن دامبلدور براي هري خيلي گران تمام ميشود.دقيقا به همين دليل اين اتفاق بايد بيفتد تا هري جديد تر از هميشه به فكر مقابله با نيروي شر بيفتد.اين ضربه بايد به هري وارد شود تا باور كند كه ميتواند از پس ولدمورت برآيد.با اين اتفاق، نيروي عشق در هري آنقدر قدرت ميگيرد كه او تصميم ميگيرد خودخواسته و يك تنه به جنگ با ولدمورت برود.بدون اين نيرو هم كاري از هري ساخته نيست.چرا كه او، براي مقابله با نيروي شر، از ابزار خود آنها استفاده نميكند؛ هري خوبتر از آن است كه بتواند طلسمهاي آنها را ياد بگيرد و به كار بندد.هيچگاه در او تمايلي به سمت نيروي شر وجود نداشته؛ نيرويي كه به تام ريدل نوجوان توانايي كشتن تمام اعضاي خانواده اش و مجرم جلوه دادن پدرخوانده اش را ميدهد.هري اگر با تام ريدل 16 ساله هم موجه شود، از نظر توانايي هاي جادويي براي جنگيدن كم مي آورد.اما روح هري پاك مانده، و اين موضوع، توانايي هايي در او به وجود مي آورد كه ولدمورت قدرت پيش بيني و درك آنها را ندارد.هري بايد اين را باور و از همين جا، ضربه ي خود را وارد كند.
اين پاشنه ي آشيل ماجراست ؛ از همين ناحيه است كه ولدمورت ضربه ميخورد و دچار اشتباه ميشود، سعي در تسخير روح هري ميكند و شكست ميخورد، نيروي خير را دست كم ميگيرد و باور نميكند كه يكي ققنوس ميتواند در سرنوشت نقشي بازي كند.او از مرگ ميترسد و همين باعث ضعفش ميشود.او نميتواند كساني را درك كند كه براي رسيدن به هدف، آبايي از مردن ندارد.ولدمورت، پي در پي با اشتباهاتش، هري را به مهمترين دشمن خود تبديل ميكند.همان طور كه دامبلدور اشاره ميكند، اگر ولدمورت در پي شنيدن پيشگويي، آن را جدي نميگرفت و به سراغ هري نميرفت، هيچ كدام از اين اتفاقات بعدي روي نميداد.ترس از نابودي و فنا، او را به دنبال از بين بردن هري ميفرستد.پدر و مادر او را ميكشد و با اين كار، در هري حس انتقام جويي ميپرورد، باعث ميشود مادرش به او امنيت جادويي دهد و با آن زخم، برخي توانايي هاي خود را ناخواسته به هري منتقل ميكند و حالا هم براي رسيدن به هري، چند تن از نزديكان او را كشته است كه اين هم آتش انتقام را در هري سوزان تر ميكند.او نميتواند بفهمد كه با كشتن دامبلدور به هري نيرويي ميدهد كه در نهايت، باعث قدرتمندي او ميشود.ولدمورت فكر ميكند كه بايد دامبلدور را بكشد تا به هري دست پيدا كند، اما با اين كار ، هري را سرسخت ترين دشمن خود ميكند.حالا هري هم در زمره ي همانهايي است كه آبايي از مرگ ندارند.در حقيقت، دامبلدور با مرگش، حمايت هاي خود از هري را به نهايت ميرساند.

دو ، سه سالي بايد صبر كنيم تا ببينيم چه خواهد شد، تا بتوانيم سر و ته اين كلاف سردرگمي را كه رولينگ برايمان به وجود آورده پيدا كنيم.اينبار انتظار سخت تر است.از همين حالا جريان شيرين حدس زدن شروع شده.حدسهايي درباره ي هويت اين هوركراسس(جان پيچ) ناشخناخته، درباره ي اينكه هري چگونه ميخواهد آماده ي رويارويي با ولدمورت شود، چگونه ميخواهد توانايي هاي جادويي اش را افزايش دهد، و بفهمد اين ««ر.الف.ب»» كيست و با آن هوركراسس(جان پيچ) چه كار كرده.به نظر شما ممكن است سر و كله ي ويكتور كرام در جلد بعدي پيدا شود؟

منبع:مجله دنياي تصوير....شماره 153....ويژه نامه ي هري پاتر
قبلی « بهترین چیزها از نظر اما واتسون بررسی ترجمه ها: ویدا اسلامیه - ترجمه گروهی -سمیه گنجی » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
evans_le
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱ ۱۷:۱۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱ ۱۷:۱۶
عضویت از: ۱۳۸۳/۹/۵
از: اطراف کوچه ماگنوليا
پیام: 197
 خوب بود
جالب بود.

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.