هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: داستان‌های غیر هری پاتری

شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 4


فصل چهارم : آموزش
هارولد آن روز صبح حس خاصی داشت.وقتی لباسش را عوض می کرد هنوز به صحبت های دیروزشان فکر می کرد با هر زحمتی لباسش را پوشید از اتاق خارج شد به طرف اشپز خانه رفت.ماریان و هارولد مشغول خوردن صبحانه بودند وقتی هارولد را دیدند ماریان گفت:
دیر کردی هارولد عزیزم داشتم نگرانت می شدم بیا بشین و صبحانت را بخور که معلومه خیلی گرسنه ای.
هارولد نیز با کمال میل مشغول خوردن شد.
نیکلاس از کنار میز بلند شد و وقتی داشت می رفت گفت:
هارولد وقتی صبحانت تموم شد بیا بیرون کلبه من انجا منتظرتم و باهات کار دارم.
چه کاری نیکلاس؟
وقتی صبحانت را کامل خوردی و امدی می فهمی.من رفتم عزیزم کاری نداری؟
نه نیکلاس عزیز خدا پشت و پناهت.
نیکلاس از اشپز خانه خارج شد چند لحظه بعد صدای باز و بسته شده در خانه امد.هارولد همچنان مشغول خوردن بود. بعد از مدتی صبحانش تمام شد از ماریان تشکر و خدا حافظی کرد از خانه خارج شد.نیکلاس در کنار درختی روبرو خانه ایستاده بود چوبدستش نیز در دستش قرار داشت.هارولد به سوی او رفت
حاضری هارولد ؟
بله نیکلاس.
پس بزن بریم که امروز باهبت کارهای زیادی دارم.
هردو به سمت جنگل می رفتند.انها مدتی در جنگل پیش رفتند تا به یک فضای باز به شکل نیم دایره ای رسیدند.
رسیدیم هارولد اینجا جاییه که قبل از تو به پیتر اموزش می دادم.اینجا را اسمش را گذاشتم اتاق سکوت.
اتاق سکوت!!!
بله اتاق سکوت چون اینجا محل تمرینی از نوعی جادو است که احتیاج به سکوت داره.حالا بریم سر درسمون درس امروز درباره ی "انرژی سیال" است
انرژی سیال چیه ؟جادوست؟
نه انرژی سیال یه نوع انرژی درونی است که اگر شخصی ان را داشته باشه قدرت جادو هاش و نیز قدرت جنگاوری را زیاد می کنه و برای تمرین این مبحث به جایی ساکت احتیاج داریم.حالا فهمیدی چرا به این جا می گم اتاق سکوت.
بله.
حالا بریم سر در درسمو ولی یه مطلب دیگه را قبلش باید بهت بگم.انهم اینکه اگه دیشب یادت باشه من گفتم تو دو رگه هستی یادت هست که
بله یادم هست که گفتید من از نسل دو دسته جادوگرم.
خوبه این ویژگی تو چندین خوبی و چندین نقص داره.یکی از نقص هاش درباره ی انرژِی سیاله انهم اینه که در کالبد افراد دورگه دو نوع انرژی سیال وجود داره و این خود باعث می شه مدت اموزش طولانی بشه یعنی یکبار باید انرژِی سیال اتش اژدها را در درونت پیدا کنی ویکبار باید انرژی سیال آب روان را و در اخر باید بتونی از این دو انرژی به طور همزمان استفاده کنی یعنی ترکیبی.
نیکلاس شروع کنیم که من بی صبرانه لحظه شماری می کنم.
فقط یه مساله هست برای استفاده ازاین انرژی به به قدرت تمرکز بالایی احتیاج داری ونیز استفاده از این انرژی انرژی زیادی می طلبه و زود ادم را خسته می کنه
باشه مشکلی نیست من حاضرم.
خوب پس شروع می کنیم این انرژی سیال در بدن تو جریان داره و تو برای استفاده از اون باید انرژی را در یک نقطه از بدنت متمرکز کنی بعد از ان استفاده کنی حالا شروع می کنیم روی زمین بشین و چشمات را ببند وسعی کن مسیر حرکت جریان را در بدنت پیدا کنی.
ولی چطوری این کار را انجام بدم؟
سعی کن بینی در درون بدنت انرژی گرمابخش از کجا نشعت می گیره باشه.
باشه.
پس شروع کن.
هارولد چشمانش را بست و متمرکز کرد او باید جریان انرژی را حس می کرد تا بتواند انرا کنترل کند.او ساعتها در ان حالت بود تا زمانی که توانست گرمایی ضعیف را در بدنش حس کند.بله او توانست ان انرژی را بیابد.اما صدای نیکلاس او را از ان حالت خارج کرد.
هارولد هوا تاریک شده برای امروز کافیه الان ماریان نگران می شه.
نیکلاس من انرژی را پیدا کردم
خوبه خیلی از جادوگر ها برای بار اول نمی توانستن خوب بریم که از گشنگی دارم میمیرم یه رحمی به شکم من بکن که صداش درامده و میگه گشنمه.
باشه نیکلاس هر چی تو بگی بریم منم گشنمه.
هردو به سوی خانه روان شدند و وقتی به خانه رسیدند با چهرهی نگران ماریان روبرو شدند.
شما دوتا کجا بودین نگرانتون بودم.
نترس عزیزم با هارولد داشتم تمرین می کردیم.
باشه این بار اشکال نداره برین تو غذا امادست تا لباساتون را عوض کنید من هم غذا را میکشم.
هارولد بعد از خوردن غذا به اتاقش رفت لباسش را در اورد و روی تخت دراز کشید وبه خواب رفت.
روز ها در پی هم می رفتند.هارولد پیشرفت زیادی در ضمینه ی انرژی سیال داشت او تونسته بود انرژِی اتش اژدها را در درونش کنترل کند و حالا نوبت به آزمودن این انرژی بود.نیکلاس به هارولد گفت فردا را به نحوه ی استفاده از این انرژی اختصاص می دیم.
فردا روزی حساس برای هارولد بود او باید انرژی که در درونش یافته بود می آزمود.شب خوابش نمی برد کل شب را به فکر کردن درباره ی کارهایی که با این انرژی می توانست انجام دهد گذراند.نفهمید چه موقع به خواب رفته است ولی صبح را با صدای ماریان که او را صدا می زد صبحانه حاضر است بلند شد بعد از پوشیدن لباسش به اشپز خانه رفت فقط ماریان انجا بود.
ماریان نیکلاس کجاست؟
صبح زود رفت و به من گفت بعد از اینکه صبحانت را کامل خوردی به اتاق سکوت به روی.
باشه.هارولد صبحانش را خورد و بعد از آن از ماریان خداحافظی کرد ماریان نیز او را در اغوش گرفت و گونه اش را بوسید و برای او ارزوی موفقیت کرد. هارولد خوشحال از خانه خارج شد به طرف محل تمریناتش به راه افتاد احساس خوبی داشت.احساسی که به او قوت قلب می داد.او به اتاق سکوت رسید نیکلاس را در کنار اتشی دید.
نیکلاس این اتش برایه چیه؟
اوه سلام هارولد امدی.این آتش را برای ازمودن انرژی توئه.
چرا آتش.
من در کتابی خواندم که افراد قبیله ی اژدهای سرخ قدرت کنترل آتش را دارند و نیز می توانند از میان ان بگذرند. حالا نوبته توئه هارولد شروع کن اول تمرکز کن وسعی کن انرژی را به سمت دست هات بفرستی تا به تونی با کمک دست هات اتش را کنترل کنی پس شروع کن من منتظرم ببینم چی کار می کنی.
هارولد رو به روی اتش ایستاد و فکرش را متمرکز کرد انرژی را حس کرد بله انرژی در تمام بدنش جریان داشت حالا باید ان را در دستاش متمر کز می کرد. او برای این کار دوره دیده بوده پس می توانست اری او متوانست.او انرژی را دستاش متمرکز کرد به دستاش نگاه کرد دستاش در حاله ای از اتش قرار داشتند .
عالیه هارولد خیلی خوبه حالا سعی کن با حرکات دستت اتش را حرکت دهی باشه اصلا کاری نداره شروع کن پسر.
هارولد با شنیدن جملات نیکلاس شروع به حرکت دادن دستش کرد و در کمال ناباوری دید اتشی که جلوش قرار داشت در جهت دستانش حرکت میکند. او تونسته بود حال دستانش را به صورت دایره در جلوش حرکت داد اتش نیز به صورت دایره در امد.بعد با متمرکز انرژی را دوباره در بدنش جریان داد
واقعا عالی بود هارولد تو موفق شدی فقط یه مرحله دیگه مونده ولی قبلش یه چیز در مورد این مرحله بهت بگم تو علاوه بر دستات از چشمات نیز می تونی برای کنترل اتش استفاده کنی ولی اون کار انرژِی زیاد تری ازت میگیره پس سعی کن کمتر از چشمات استفاده کنی.حالا می رسیم سر مرحله اخر یعنی عبور از اتش تو در این مرحله به جای انکه انرژی را متمرکز کنی باید ان را به سطح بدنت بیاری مانند یه لباس فرضش کنی فهمیدی یا نه؟
فکر کنم فهمیدم.
پس شروع کن ببینم چی کار میکنی.
این کار نسبت به کار اول کمی مشکل ولی او می توانست او از پسش بر می امد او این بار می بایست انرژی را در سطح بدنش متمرکز کند.بعد از تمرکز حواس سعی کرد کرد انرژی را به سطح بدنش بفرستد ولی این کار به انرژی زیادی نیاز داشت اری او توانست انرژی را به سطح بدنش بفرستد حال نوبت عبور از اتش بود شعله های اتش روبروش زبانه می کشید اما او نباید ترسی به دل راه می داد یاد عهدی که با خودش گذاشته بود افتاد اری او قول داده بود برای نجات مادرش از هیچ چیزی ترس نداشته باشد و حالا وقت ازمایش شهامت بود پس نباید می ترسید.پس اعتماد با نفس راسخ به سوی اتش رفت.او حالا در یک قدمی اتش بود تصمیمش را گرفت و به درون اتش رفت احساسی جالب داشت اتش اصلا گرم و سوزان نبود انگار در هوای ازاد قدم بر می داشت وقتی از طرف دیگر اتش خارج شد با چهره ی شادمان نیکلاس روبرو شد نیکلاس به استقبالش امد.
میدونستم موفق می شی هارولد مطمئن بودم حالا وقتشه بریم خونه و یه جشن مفصل بگیریم.
انشب شبه به یاد ماندنی برای هارولد بود.شبی زیبا با خاطراتی زیباتر.بعد از جشن هارولد اجازه خواست که برود بخوابد که نیکلاس او را صدا زد
هارولد صبر کن باید باهات صبحت کنم درباره ی انرژی سیال دومته
نمیشه فردا دربارش صحبت کنیم.
نه الان موقشه مساله مهمیه.
قبول کرد و در کنار ماریان نشست.
امروز تو به راحتی توانستی انرژیت را کنترل کنی واین نشان از قدرت تو در تمرکز است و فکر من از بابت انرژی اول راحت شد ولی حالا یه مشکل اساسی داریم و ان درباره ی انرژی دومت است من تمام کتابهایی که در ضمینه ی انرژی سیال است را خوانده ام ولی در هیچ کدام از انها به قدرت قبیله ی رود طلایی اشاره ای نشده این میدونی یعنی چه؟
نه.
این یعنی تو خودت باید ان کشف کنی ولی دو مساله باقی مانده یکی اینکه من در یک کتاب خیلی قدیمی که از اجدادم به من رسیده خواندم که قبیله ی رود طلایی لباسی خاص دارند که انها را از صدمات غیر جادویی حفظ میکند و نیز فقط افراد قبیله ی رود طلایی می تونن اون را به تن کنند. .
غیر جادویی یعنی چه؟
یعنی صدماتی که جادو در انها دخیل نباشد مثل زخم شمشیر حالا فهمیدی.
کمی متوجه شدم
اگر تو ان لباس را به دست بیاری شاید بتوانی بفهمی قدرت منحصربه فرد ان قبیله چی بوده فهمیدی.
بله
اما مساله ی دوم درباره ی چوبدست توئه از بابت چوبش مشکل نداریم چون من چوبش را اماده کردم چوبش از جنس درخت نقره ایه درختی بسیارنایاب و بسیار قدیمی با خواص جادویی فراوان از قبیل طراوت همیشگی و نسوز بودن در مقابل اتش و مقاومت بسیار زیاد ان در برابر ضربه.
شما این همه اطلاعات را از کجا اوردید نیکلاس؟
من و ماریان جزو قبیله ی سرو نقره ای هستیم و ویژگی ما برقراری ارتباط با درختان است
پس شما میتونید با درختان حرف بزنید.
بله فکر کردی انروز چطوری پیدات کردم درختان به من گفتن حالا از این مساله بگذریم داشتیم درباره ی چوبدست تو صحبت می کردیم گفتم که چوبدست امادست ولی به سنگ درخشان احتیاج دارد.
سنگ درخشان چیه؟
هر قبیله سنگی را نماد افرادش میداند برای مثال سنگ قبیله ی سرو نقره ای سبز لجنی است.
خوب این سنگ را از کجا باید بدست بیارم.
مشکل همین جاست چون تو دو رگه هستی سنگت نیز باید دورگه باشد یعنی یه رگه از سنگ قبیله ی اژدهای سرخ و یه رگه از سنگ قبیله ی رود طلایی یعنی مخلوطی از سرخ ونیلی واین خود یه مشکل بزرگ است چون تا حالا همه ی سنگها کامل بودن و سنگ دورگه وجود نداشته ولی من در کتابی خوانده ام در کوهی به نام کوه خاموش سنگهای دورگه وجود دارن ولی یه مشکل وجود داره اون کوهستان دو محافظ داره یه اژدهای سیاه و یک تک شاخ سرخ که از در ورودی کوه مراقبت میکنند.تو برایه ورود به کوه باید ان ها را شکست بدی بعد از مشکلی نداری.
پس که اینطور پس مقصداول من کوه خاموشه وبعدش هم باید به دنبال محل زندگی قبیله ی رود طلایی بگردم تا ان لباس را پیدا کنم.
بله و این جزو سرنوش توئه و راه گریزی نیست
پس اگه اجازه بدید من فردا صبح سفرم را شروع کنم.
زود نیست تمرینات انرژی درونی تو را خسته کرده و تو احتیاج به استراحت داری
یه شب استراحت حال من را جا میاره پس اگه با من کار دیگه ای ندارید من می رم بخوابم شب بخیر
شب بخیر هارولد عزیزم.
قبلی « شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل3 هری پاتر و انتقام نهایی فصل - 29 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
لگولاس
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۳۱ ۲۰:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۳۱ ۲۰:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۳/۱۱/۲
از: سیاه بیشه شمالی
پیام: 176
 بازم گیر ندید...
امنیدوارم بقیه داستانتم سایت زودتر بزاره روی سایت...

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.