محفل ققنوس کتاب محبوب من در سری هری پاتر است. این کتاب دنیای جادوگری و شخصیت های مورد علاقه ما را به ژرفای جدیدی در تاریکی می برد، به طوری که هری تقلا می کند تا با بازگشت ولدمورت و قتل سدریک، و همچنین رویاهای عجیب و غریب و اضطراب رو به رشد و نگرانی اش مقابله کند. ما شاهد رشد قابل توجهی در هر شخصیت هستیم زیرا آنها با تاریکی که دنیای جادوگری را فراگرفته مقابله می کنند.
در اینجا برخی از عناصر داستان که معمولا ناشناخته هستند، وجود دارند.
1- جینی ویزلی
نقل قول:
جینی با عصبانیت گفت: " خب این کمی احمقانه بود. " دیدن اینکه تو کسی رو جز منی که مورد تصرف همونی که میدونی در اومدم نمیشناسی ... و من میتونم بهت بگم چه حسی داره. "
هری در تمام سال ها از دوستان و خانواده اش دوری می کند، زیرا فکر نمی کند که هیچ کدام از آنها واقعا بتواند درد او را درک کنند. او چنان مدت زیادی را در ذهن خود سپری می کند که این را که جینی ویزلی وقتی که یازده سالش بود برای چند ماه مورد تصرف ولدمورت در آمد به فراموشی می سپارد.جینی، هری را از درون چاهی که برای خودش کنده بود،بیرون کشید، با یاد آوری کردن این موضوع که در تحمل کردن بار این آسیب های آزاردهنده تنها نیست. هری برای اولین بار در طول این کتاب شروع به توجه به دلربایی، استعداد و روحیه جینی می کند و در این لحظه است که هری متوجه میشود که جینی می تواند چیزی بیشتر از خواهر کوچک رون ویزلی برایش باشد. آنها در طول این کتاب به هم نزدیک تر می شوند تا در نهایت احساسات هری در ششمین سال هاگوارتز بروز می کند.
2- مصاحبه با مجله طفره زن
نقل قول:
" برای هری آسان نبود که درباره شبی که ولدمورت بازگشت صحبت کند [...] او همه ی چیزی را که می توانست به خاطر بیاورد به او گفته بود، و متوجه شد که این یکی از فرصت های بزرگ او بود تا حقیقت را به جهان بگوید."
هری در طول این سال نتوانست واقعه بازگشت ولدمورت را با کسی به اشتراک بگذارد. دامبلدور از اینکه او را تصدیق کند، امتناع می ورزد. و بسیاری از همسالانش فکر می کنند که او دروغ می گوید تا مورد توجه قرار گیرد. هرمیون لطفی به هری می کند و او به او فرصتی می دهد برای اینکه هری همه چیز را از سینه اش بیرون بیاورد و داستانش را با دنیای جادوگری به اشتراک بگذارد. اگر چه برای او آسان نیست که درباره آن صحبت کند، قطعا آن یک تسکین است، و هنگامی که همسالانش رفتار خود را نسبت به او تغییر می دهند، برخی از بارهای بزرگ در سینه هری در نهایت برداشته می شود.
3- ارتش دامبلدور
" او گاهی اوقات احساس میکرد که برای ساعت هایی که در اتاق ضروریات سپری می کند زندگی می کرده است ... با غرور و افتخار به الف.دالی های کنارش نگاه کرد و دید که چه زیاد آمده اند. "
برای هری، ارتش دامبلدور بیش از هر چیز درمان بود. تنها نقطه درخشان که می توانست آنرا نگه دارد تا مثل هر چیزی که عاشقش بود، توسط آمبریج گرفته نشود. الف.دال به رون و هرمیون اجازه داد تا از هری که قبلا نمی توانستند او را مورد حمایت قرار دهند، حمایت کنند. نویل توانست خشم و محرومیتش را کنترل کند و در زمان فرار بلاتریکس استعداد جادویی خود را به طور موثری بهبود ببخشد. برای لونا، الف.دال به معنای پذیرش و شانس برای نشان دادن این که او بیشتر از آنچه هم سالانش فکر می کنند است ،بود. ارتش دامبلدور به تعداد زیادی از دانش آموزان هاگوارتز فرصتی عرضه کرد تا حقیقتی را که بزرگسالان تصمیم گرفته بودند که آن را از آنها پنهان کنند یاد بگیرند، مقاومت در برابر ظلم و ستم آمبریج بر آنها اعمال شده بود، و آنها باید با ترس و تاریکی که پشت دیوار های هاگوارتز جمع شده بود روبرو می شدند و با آن مقابله می کردند.
4- خانواده دوست داشتنی هری
نقل قول:
" هری به عقب برگشت، اما خانم ویزلی دستش را گرفت و او را به سمت در هل داد و گفت: "هری، احمق نباش، آرتور می خواد از تو تشکر کنه..."
مالی ویزلی، سیریوس بلک را برای نادیده گرفتن علایق هری سرزنش می کند و می گوید او مثل پسرش است. آرتور، هری را تا اتاق محاکمه اش در وزارتخانه بدرقه می کند. هنگامی که آرتور مورد حمله قرار می گیرد، هیچ سوالی مطرح نشد که آیا هری باید به ویزلی ها در خانه گریمولد بپیوندد تا منتظر اخبار سلامتی او باشد یا نه. زمانی که همه از آرتور در بیمارستان دیدن می کنند، ابتدا هری شروع به پا پس کشیدن می کند، زیرا باید خانواده اش باشد که برای اولین بار او را ببیند، اما خانم ویزلی او را به سمت در بدون لحظه ای فکر هل می دهد. هری بدون شک، بخشی از خانواده ویزلی است و ویزلی ها به شدت این واقعیت را هر زمان که هری تلاش می کند از آنها فاصله بگیرد ، یادآوری می کنند،
5- چه اتفاقی در قبرستان افتاد؟
نقل قول:
" به اندازه کافی بد بود که او مدام قبرستان را در کابوس هایش ببیند بدون دوئل کردن در آن در لحظات بیداری اش. "
هری در زمان ورود به پنجمین سال تجربه های نزدیک به مرگ خود را داشته است، اما رویدادهای قبرستان در کابوس هایش برخلاف دیگر تجربه ها دوباره پخش شده است. قتل سدریک اولین مرگی بود که هری شاهد آن و مجبور به کنار آمدن با آن بود. او بسیاری از رنج و اندوه های قبرستان را به تنهایی از زمانی که بیشتر جامعه جادوگری داستان او را باور نمی کنند و فکر می کنند او دیوانه است، حمل می کند. آمبریج هر چیزی که او در هاگوارتز عاشقش است را میگیرد و مجبورش می کند روی دستش حکاکی کند. محفل ققنوس معمولا محبوبیت کمتری در بین کتاب های هری پاتر، بین مردم دارد. به خاطر اینکه هری در طول سال پریشان، خشن و عصبانی است، اما پس از همه ی چیزهایی که او باید با آنها مقابله می کرد، او این حق را که احساساتش را بیان کند به دست آورده است.