شخصی | |
---|---|
تاریخ گرفتن نقش | ۱۳۹۹/۹/۱۶ ۲:۱۰ |
معرفی شخصیت | نام: ورنون نام خانوادگی: دورسلی گروه هاگوارتز: چی؟! هاگوارتز دیگه کدوم جهنمدرّهایه؟ خوب گوش کن ببین چی میگم! وقتی جادو جمبل وجود نداره، جایی که توش جادو جمبل یاد بدن هم وجود نداره. ساده و هوشمندانه بود ... نه؟ چوبدستی: منظورت اسلحه است دیگه؟ یه دولول اصل آلمانی دارم که تو تعطیلات باهاش قرقاول میزنم. هر مزخرفی که در مورد اسلحههای آمریکایی و روسی شنیدی فراموش کن ... این آلمانیای لعنتی تو همه چی بهترینن. میدونی چرا؟ چون نظم دارن! همه چیشون سر نظم و حساب کتابه. برنامهای هم که منظم باشه، نتیجه میده. ![]() جارو: یه بوش 1800 وات تو جهیزیهی منزل بود ... همونجا فهمیدم که به هدف زدم و این زن، زن زندگیه! البته طبیعیه. کسی که مرد همه چی تمومی مثل من رو میپسنده، مشخصه که سلیقهی درست درمونی داره و سراغ جنس آلمانی میره. ![]() شرح حال: این که میبینید آدم موفقی هستم، روشن میکنه که از همون بچگی منظم و پرتلاش بودم. این رو بیش از هر چیزی مدیون مادرم هستم که از ابتدا منو به این شکل بار آورد و فقط سر ساعت بهم اجازه شیر خوردن میداد و بعد از اون هرچقدر هم زاری میکردم میگفت یک ساعت دیگه باز میکنیم! تا زندگی روی برنامه رو یاد بگیرم. جلوتر هم در این مورد الگوی مناسبی برای هم سالانم بودم. مثلا ساعت 9 که میشد، تلویزیون رو خاموش میکردم و میخوابیدم. حتا اگر پسرخالم اومده بود خونمون تا بازی شفیلد یونایتد و دربی کانتی رو با هم ببینیم و تازه یک ربع از بازی گذشته بود. این موضوع توی مدرسهی نمونهدولتی که میرفتم هم صدق میکرد و من نه تنها خودم منضبط ترین دانش آموز بودم، بلکه با نوشتن اسم خوبها و بدها و گزارش اون به معلم، باعث میشدم حواس دیگران هم جمع بشه و یا با ذکر «آقا تکالیفو چک نکردین!» اجازه نمیدادم کلاس از برنامه خارج بشه. در ادامه به مهم ترین و دوست داشتنی ترین مرحله زندگی یعنی کنکور رسیدم و با شرکت منظم در آزمونهای آزمایشی و مطالعه کتابهای کانون، تونستم در این آزمون سرنوشت ساز قبول (مجاز) بشم. بلافاصله بعد از تحصیلات عالیه به سربازی رفتم که به همه توصیه میکنم برای مرد شدن این دوران شیرین رو بگذرونن. طولی نکشید که شرکت «آریا مته گستران سبز فردا» من رو جذب کرد و من همیشه از مدیرعامل محترم این شرکت یعنی آقای ورنون دورسلی سینیور بابت این شایسته سالاری تشکر میکنم. بعد از اون بود که با در دست داشتن کارت پایان خدمت، مدرک تحصیلی و گواهی اشتغال در این شرکت، عازم خواستگاری شدم. البته چون معتقد بودم عشق کسالت بار و ملالت آوره، تا اون لحظه به هیچ دختری علاقه نداشتم ... اما خوب همسایهای به اسم خانم فیگ داشتیم که یه آلبوم عکس از دخترای مجرد محل به همراه مشخصات داشت. من ازش خواستم فقط از روی موقعیت و سرمایهی پدراشون برام بخونه و انتخابی متناسب با خودم داشتم. توی جلسهی خواستگاری وقتی رفتیم تو اتاق نشستیم تا حرفامونو بزنیم، قبل از هر چیزی آدامسی که زیر دستهی صندلی بود چسبید به کتم و من دهنمو باز کردم تا بگم آدامس جویدن کلا کار آدمای بی نزاکته ... اما قبل از این که فرصت کنم طرف مقابلم گفت «این لیلی ما ... بین خودمون بمونه ها! کلا آدم بی نزاکتیه. از آدامس جویدنش معلومه دیگه! تازه این که چیزی نیست ... گاهی دیدم که چوبدستیشو میکنه تو دماغش.» و من پرسیدم «چوبدستی؟!» که جواب داد «عه گفتم چوبدستی؟ ![]() اونجا بود که فهمیدم عشق اونطور که فکر میکردم نیست و یک دل نه صد دل عاشق پتونیا شدم! کمتر از یک سال بعد ما صاحب پسری شدیم به اسم دادلی که خدا رو شکر همه وجنات پدرش رو به ارث برد. البته من روی پوست بستنی خونده بودم که «فرزند کمتر، زندگی بهتر» و از اونجایی که میدونم دولتها حرف بیحساب نمیزنن و به فکر خودمون هستن، از تکثیر ژن بینظیر خودم خودداری کردم و به دادلی عزیزم اکتفا کردم. در حال حاضر، روزانه پس از روغن کاری سبیل پرپشتم، میرم سر کار و صبح تا ظهر رو توی محل کارم میگذرونم که این زمان صرف فریاد سر کارگرا میشه تا حواسشون باشه که باید درست کار کنن. البته اگر درست کار کنن هم من وظیفمو به درستی انجام میدم و سرشون فریاد میزنم که بدونن رییس کیه. برای ناهار به خونه میام و بعد از اون استراحت میکنم. بعدش هم مشغول روزنامه میشم تا ببینم دنیا دست کیه! بالاخره آدم باید از اوضاع دور و برش باخبر باشه. در همون حین پنکیک عصرونمو هم میخورم. بقیهی روز رو توی حیاط میگذرونم تا وقت شام برسه. توی این مدت صرف یکدست نگه داشتن چمن و از بین بردن لکههای ماشینم میشه. بعد از شام هم اخبار و گفت و گوی ویژهی خبری رو نگاه میکنم و بعد از بوسیدن دادلی عزیزم، میخوابم. |
شناسه نمایشی | ورنون دورسلی |
محل زندگی | جادو جمبل حرفی نباشه! |
منطقهی زمانی | (GMT+3:30) تهران |
شغل | مدیریت، نظارت، کنترل! |
علاقهمندیها | نظم، قانون |
عضویت از | ۱۳۹۹/۹/۱۱ ۲:۰۸ |
اجتماعی | |
---|---|
پیامها | 8 |
وفاداریها | ![]() ریونکلاو |
آخرین ورود | ۱۴۰۱/۴/۱۸ ۲۳:۱۱ |
امضا | مهندس دورسلی، کارشناس مدیریت دریلی از دانشگاه پیام نور اسکاتلند با معدل 19.32 و مدیر شرکت «آریا مته گستران سبز فردا» |