هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

هری پاتر و اتاق گودریک


فصل1:خروج از پریوت درایو
هری روی تختش دراز کشیده بود حالا قدش کمی بلند تر شده بود خوش قیافه تر هم شده بود ولی چیزی روی صورتش بود که در طول هفده سال تغییری نکرده بود و آن هم جای زخمش بود چیز تازهای در صورتش به وجود آمده بود و اندوهی بود بی کران که با خشم و نفرت آمیخته بود از روی تختش بلند شد بار دیگر نامهی رون را گرفت و خواند
فردا ریموس میاد دنبالت که تورو با خودش بیاره پیش ما هرمیون هم امروز میرسه
دیگه برات چیزی نمینویسم فردا که دیدمت خیلی حرف دارم که باهات بزنم از طرف رون
کسی به در اتاقش ضربهای زد صدای خاله پتونیا بود که گفت بیا پایین شام حاضر هری گفت نمی خوام سیرمخ ولی داشت دروغ می گفت اون قدر گشنهاش بود که صدای شکمش در آمده بود ولی حوصله نداشت بره پایین این روز ها خیلی خوشحال بودن چون هری دیگه داشت برای همیشه از پیششون می رفت دوباره رفت روی تختش دراز کشید و به این فکر کرد که اگه بجای دامبلدور اون مهعجون خورده بود اگه به حرف دامبلدور گوش نمی کرد اکه روی برج میتونست حرکت کنه دامبلدور الآن زنده بود چرا اون توی همه این سال ها به اسنیپ اعتماد کرده بود چرا به حرف های هری در مورد دراکو و اسنیپ گوش نکرده بود روی تختش دراز کشیده بود و داشت به این چیز ها فکر می کرد که متوجه گذشت زمان نشد و همون جا خوابش برد و باز کابوس شب های قبل را دید اسنیپ چوبدستی اش را به سمت دامبلدور گرفتدامبلدور از اون خواهش کرد اما اون به حرفش گوش نداد از خواب پرید نفرت سر تا پای وجودش را فرا گرفته بود به خودش اومد ساعتش را نگاه کرد چهار صبح بود دیگر خوابش نبرد از روی تختش بلند شد وسایلش را جمع کرد تا همشون را پیدا کنه و جمع و جورشون کنه ساعت شده بود هفت قفس هدویگ چمدان و جارویش را کنار هم گذاشت وقتی داشت از اتاق بیرون می رفت چشمش افتاد به چند تا سکه که روی میز کنار تختش بودن چند روز قبل از هرمیون خواسته بود آنها برایش بفرسته از روی میز برشان داشت و به اشپز خانه رفت بعد از این که همه صبحانشان را خوردند هری سکه ها را از جیبش بیرون آورد یکی را به عمو ورنون یکی را به خاله پتونیا دیگری را به دادلی داد و آخری را هم خودش گرفت و گفت اگه یه موقع باهام کاری داشتین میتونین این روی سکه را فشار بدین اون وقت سکه من آبی میشه و من میفهمم که باهام کار دارین و میتونم بیام پیشتون اما اگه یه موقع مکثی کرد و دوباره ادامه داد خطری تهدیدتون کرد منظورم خطر دنیای خودمون باید این ور سکه را فشار بدین بعد سکه من قرمز میشه و میام کمکتون حواستون را جمع کنین که این ها همیشه همراهتون باشه و گمشون نکنین هری بلند شد و در آخرین لحظه قیافه دورسلی ها را دید که وحشت زده به هری نگاه میکردند انها را به حال خودشان گذاشت به اتاقش برگشت و آنقدر انتظار کشید تا شب شد بالاخره زنگ در به صدا در آمد وقتی که صدای زنگ را شنید فوری بلند شد وسایلش را برداشت و به شمت در رفت و در را باز کرد ریموس پشت در ایستاده بود هری با اون دست داد و احوال پرسی کرد بعد با صدای بلند خطاب به دورسلی ها گفت خدا حافظ ریموس به هری گفت میتونی غیب و ظاهر بشی؟هری گفت فکر کنم بتونم اما تو آزمونش شرکت نکردم پس بهتر برای اطمینان دست منو بگیری و بعد در تاریکی شب ناپدید شدند برای چندمین بار هری احساس کرد درون لوله ای قرار گرفته بعد از این که اون فشار تمام شد هری چشمانش را باز کرد و خود را در حیاط پناهگاه دید به سمت پناهگاه رفت و در را باز کرد کسی در حال نبود امابا صدای باز شدن در همه به حال آمدند هری و رون و هرمیون همدیگر را در آغوش گرفتند بعد هری با بیل چارلی فلور جینی آرتور و مالی اوال پرسی کرد و دست داد در همان لحظه صدایتقی به گوش رسید و جرج و فرد در کنار او ظاهر شدند و با هم گفتند هری و او را بغل کردند هری احساس می کرد حالا که در خانه ویزلی هاست کمی آرامتر شده بعد از شام هری به همراه رون به اتاقشان رفتند همین که هری روی تختش دراز کشید خوابش برد و باز همان کابوس قبلی را دید خشم و ترس و نفرت در درونش شعله می کشید اما ناگهان گرمایی لذت بخش و آرامش بخشی را در دلش احساس کرد این گرما و آرامش به خاطر آوای ققنوس بود
قبلی « شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه هری پاتر و وارث ولدمورت - فصل 3 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
torshi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۶ ۱۸:۱۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۷/۶ ۱۸:۱۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۲/۲۲
از: خونمون
پیام: 360
 محشره
ايول خيلي محشر بود.
nia_garenger
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۳۰ ۱۵:۳۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۳۰ ۱۵:۳۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۴
از:
پیام: 22
 هری پاتر واتاق گودریک
کممممممممممممممممممممممممممممممممک
آخه چرا ادامه مقاله ی من تو سایت قرار نمیدن؟
goli
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۷ ۲۳:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۷ ۲۳:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۶
از: خيابون هاي لندن جا و مكان نداريم ما كارتون خواب ها
پیام: 48
 وووویرایشششششششششش
خیلی زخمو خوب اومدی عالی بود مرسی ویرایشم هستم از لحاظ دیکته ده میشدی
Dexter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۲ ۱۸:۴۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۲ ۱۸:۴۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۶
از: خونه ي والدمورت ( جاسوسي مي كنم )
پیام: 122
 Re: هری پاتر و اتاق گودریک
ممنون
harryj00n
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۹ ۲۰:۰۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۹ ۲۰:۰۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۳۰
از: تالار قحط النساء گریف!
پیام: 1540
 هری پاتر و اتاق گودریک
جالب بود!
منتظر ادامه ی داستان هستیم!
nia_garenger
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۹ ۱۲:۴۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۹ ۱۲:۴۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۴
از:
پیام: 22
 هری پاتر و اتاق گودریک
من گذاشتم خیلی وقت اما نمی دانم چرا تو سایت قرارش نمی ذن فکر کنم زمان مشخصی داره
33166655
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۹ ۰:۴۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۹ ۰:۴۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۲
از: هرجايي كه ميشه زنده موند
پیام: 226
 خوب بود
داستانت خوب بود اما خيلي كوتاه بود اگه ميخاي كوتاه بنويسي بايد سريع بزاري
Dexter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۵ ۱۰:۵۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۵ ۱۰:۵۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۶
از: خونه ي والدمورت ( جاسوسي مي كنم )
پیام: 122
 Re: به تو چه
valli kheyli keshesh nadasht


hooman ridel
Dexter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۵ ۱۰:۴۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۵ ۱۰:۴۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۶
از: خونه ي والدمورت ( جاسوسي مي كنم )
پیام: 122
 Re: به تو چه
vaghean jaleb bood jiiggaarr


:bigkiss: :bigkiss:

hooman ridell
Jerry
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۴ ۲۲:۲۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۴ ۲۲:۲۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱۸
از: اینجا تا شیراز راه درازیست!
پیام: 154
 به تو چه
خيلي خوب بود : :
1610668236
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۳ ۲۳:۰۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۳ ۲۳:۰۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۹
از: یه جایی خفن
پیام: 62
 هری پاتر و اتاق گودریک
بد نبود

اگه قبل گذاشتن متن رو دو سه بار بخونی ویرایش بهتر میشه!!!!!

یکم هم طولانی تر بنویس !!!!!!!!

فصل ها رو زود تر بذار لطفا !


nia_garenger
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲ ۱۹:۱۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲ ۱۹:۱۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۴
از:
پیام: 22
 هری پاتر و اتاق گودریک
ممنونم بچه ها لطفا" انتقاد کنید در ضمن قوی تر هم میشه :bigkiss:
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲ ۱۶:۱۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲ ۱۶:۱۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 هری پاتر و اتاق گودریک
بدك نبود اما يك مقدار ويرايش ضعيفي داشت ولي در كل ممنون
voltan
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲ ۸:۲۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲ ۸:۲۲
عضویت از: ۱۳۸۳/۶/۷
از: 127.0.0.1
پیام: 1391
 عالی
خیلی عالی بود

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.