خب ببینین دلایل من مبنی بر خیانتکار بودن اسنیپ از این قراره :
1- به نظر شما اگر اسنیپ خیانتکار نبودش پس چرا در اون شب یواشکی به فلیت ویک حمله کردش ؟ از همین جا میشه ثابت کرد که اسنیپ خیانتکار بوده به چند دلیل :
اول اینکه در اون شرایط حمله به پروفسور فلیت ویک هیچ ضرورتی نداشته چرا که هیچ کدوم از مرگخواران اونجا نبودن . پس در نتیجه لازم نبودش که اسنیپ هم نقش بازی کنه .
دوم اینکه کسی که بعدها از اسنیپ نمیپرسه که چطوری فهمیدی که مرگخوارها وارد قلعه شدن ! چون توی اون گیر و ویر همه قلعه بیدار شده بود و تازه اگرم ازش بپرسن با یک دروغ راحت میتونه از زیر کار در بره بخصوص این که چفت کننده ماهری هم هست .
نکته بعدی اینکه اگر یادتون باشه در اون شرایط محفلی ها داشتن از مرگخوارها شکست میخوردند به طوری که کم و زیاد شدن حتی یک یار برای آنها نقشی حیاتی داشت . پس چطور امکان داره اسنیپی که توی محفله ، بیاد فلیت ویک رو بیهوش کنه ! اونم در چنین شرایطی ؟ اونم وقتی که پروفسور فلیت ویک هیچ گونه مانعی برای او نیست ؟
حتی اگر اسنیپ طرف دامبلدور بوده و میخواسته اونو به خاطر وفاداریش بکشه باز هم فلیت ویک هیچ مانعی برای او نبودش چون که وقتی دوباره به منطقه جنگ میرسیدند از هم جدا میشدند و هر کس میرفت سر کار خودش . پس باز هم به این نتیجه میرسیم که اسنیپ بخاطر یک دلیل دیگه فلیت ویک رو بیهوش کرده !
نکته بعدی که در این مورد باید بگم اینه که اصولا همیشه جاسوسی کردن تا یک جایی معنی داره . کسی که جاسوس میشه تا یک حدی میتونه حمایت خودش رو از یک گروهی اعلام نکنه . ولی اگر دقت کنید میبینید که توی اون شرایط هر لحظه امکان داشت که محفل سقوط کنه و مرگخوار ها پیروز بشن . آیا اینجا جاسوس بودن معنا داره ؟ اونم وقتی که هر لحظه امکان داره محفل شکست بخوره و جون یک عالمه دانش آموز به خطر بیفته ؟ در اینجور شرایط اسنیپ باید ماموریتش رو فراموش میکرد و به طور علنی میرفت حمایت خودش رو از محفل اعلام میکرد و مبارزه میکرد . نه اینکه دامبلدور رو میکشت و با مرگخوار ها فرارم میکرد بعدشم ادعا هم بکنه که جاسوسه !
نکته بعدی که باید در نظر داشته باشید اینه که اسنیپ به نارسیسا قول شرف داده ! خب چرا اینکار رو کرده ؟ بعضی ها میگن که مجبورش کرده !
نه کسی اسنیپ رو مجبور نکرده بود . دقت کنید ، نارسیسا از اسنیپ خواهش کرد که بهش کمک کنه . این حرف از طرف ولدمورت که نبود ، از طرف نارسیسا بود ! بنابراین اسنیپ به راحتی میتونست این حرف رو نادیده بگیره .
اما نه تنها نادیده نگرفت بلکه قول شرف هم داد . خب چرا قول شرف رو داد ؟ مگه کسی مجبورش کرده بود که قول بده ؟ اسنیپ خودش به طور داوطلبانه بدون اجبار کسی این قول رو به نارسیسا داد . آیا به نظر شما این وفاداری به دامبلدوره ؟
باز بعضی ها میگن که دامبلدور و اسنیپ از مدتها قبل این نقشه رو کشیده بودند . و من در جواب به این افراد پیشنهاد میکنم که به متن زیر توجه کنند . شما در این متن میفهمید که هم دراکو و هم دامبلدور سخت اصرار دارند که اسنیپ طرف خودشان است و تنها نتیجه کار است که نشان میدهد حرف کی درست است :
کتاب شاهزاده دو رگه - ترجمه ویدا اسلامیه - جلد دوم - برج ساعقه - ص 348 !!!
مالفوی پوزخند زنان گفت :
- آره ، خب ، ولی باز تو نفهمیدی که کی پشت این قضیه بود درسته ؟
در آن لحظه دامبلدور با تکیه بر روی باروی قلعه اندکی فرو لغزید ، ظاهرا دیگر قدرتی در پاهایش باقی نمانده بود . در این میان هری آرام و بی صدا ، بیهوده میکوشید که جادویی را خنثی کند که دست و پایش را بسته بود . دامبلدور گفت :
- اتفاقا فهمیدم . مطمئن بودم تویی .
مالفوی پرسید :
- پس چرا جلومو نگرفتی ؟
- سعی خودم رو کردم دراکو . پروفسور اسنیپ به دستور من دائم تو رو زیر نظر داشت -
- اون به دستور تو عمل نمیکرد به مادرم قول داده بود -
- البته این حرفیه که به تو زده دراکو ولی-
اون یک جاسوس دو جانبه هست پیر مرد خرفت اون برای تو کار نمیکنه ، تو فکر میکنی برات کار میکنه ؟
- باید قبول کنیم که در مورد این موضوع با هم اختلاف نظر داریم ، دراکو . اتفاقا من به پروفسور اسنیپ اعتماد دارم -
مالفوی پوزخندزنان گفت :
- خب ، پس سر رشته کارها از دستت در رفته ! یکسره به من پیشنهاد کمک میداد . میخواست همه افتخارش نصیب خودش بشه ، میخواست توی این کار سهمی داشته باشه و این موضوع ادامه دارد ........
ببینین ، شما در متن بالا شاهد مخالفت دامبلدور و دراکو با نظر هم هستید که هر دوشون شدیدا عقیده دارند که اسنیپ طرف آنهاست ! ولی یک نکته خیلی مهم توی این مسئله هست و اونم این جمله :
- اون به دستور تو عمل نمیکرد به مادرم قول داده بود -
- البته این حرفیه که به تو زده دراکو ولی-
ببینین یکم بیاین این جمله رو از هم باز ترش کنیم . دراکو جریان اون شب رو بازگو کرده بود که اسنیپ به نارسیسا قول داده بود و داده بود . و همه ما میدونیم ک این قضیه درسته چون این اتفاق در فصل دوم کتاب رخ داده بود . اما دامبلدور گفتش که اسنیپ این حرف رو زده که تو رو گمراه کنه وگرنه اون از اول طرف من بوده !!!
در اینجا یک نکته نهفته است و اون اینکه دامبلدور از جریان پیمان خبر نداشته ! اگر خبر داشت نمیگفت اسنیپ این حرف رو به تو زده تا اعتمادت رو جلب کنه ! در اصل خود دامبلدور چون که از جریان پیمان خبر نداشته فکر کرده که اسنیپ این حرف رو به دروغ به دراکو زده و خواسته بگه که اشتباه کرده !
خب در صورتی که شما این فرض رو قبول داشته باشید . دیگه تمام این دلایل که اسنیپ و دامبلدور کنار کلبه هاگرید حرف میزدن و این چیزا یک نقشه بوده و اسنیپ وفاداره و ..... همشون با هم از بین میره . چرا که این متن ثابت میکنه که دامبلدور کلا از این قضیه پیمان خبر نداشته . و وقتی که یک فرضیه از پایه اشتباه باشه دیگه مشخصه که تمام دلایلی هم که بعد از این فرض زده شده اشتباهه .
باز دلایل دیگری که ثابت میکند این قضیه یک نقشه نبوده :
اولا اینکه دامبلدور و اسنیپ از این قضیه خبر نداشتند . پس نمیتونستند از قبل نقشه کشیده باشند .
دوم اینکه دامبلدور هیچ وقت برای اجرای یک نقشه جون این همه آدم رو یک جا به خطر نمیندازه ! اونم کجا توی مدرسه هاگوارتز یکی از معدود مدارس جادوگری !
سوم اینکه به نظر شما امکان داره دامبلدوری که حتی ولدمورت هم ازش میترسه و کسی که بیشترین فعالیت رو بر علیه مرگخوارها انجام میده بیاد در چنین روزی مدرسه رو ترک کنه ؟ و بزاره که مرگخواران وارد بشن ؟ اونم وقتی که خودش میدونه این موضوع یک نقشه بوده ؟ حالا امروز نشد فردا میره سراغ جاودانه سازها . جاودانه ساز ها این همه سال پنهان بودن حال ایک روز هم روش .
همونطور که میبینید تمام این دلایل ثابت میکند که این موضوع یک نقشه نبوده و اسنیپ هم خیانتکاره !
1- به نظر شما اگر اسنیپ خیانتکار نبودش پس چرا در اون شب یواشکی به فلیت ویک حمله کردش ؟ از همین جا میشه ثابت کرد که اسنیپ خیانتکار بوده به چند دلیل :
اول اینکه در اون شرایط حمله به پروفسور فلیت ویک هیچ ضرورتی نداشته چرا که هیچ کدوم از مرگخواران اونجا نبودن . پس در نتیجه لازم نبودش که اسنیپ هم نقش بازی کنه .
دوم اینکه کسی که بعدها از اسنیپ نمیپرسه که چطوری فهمیدی که مرگخوارها وارد قلعه شدن ! چون توی اون گیر و ویر همه قلعه بیدار شده بود و تازه اگرم ازش بپرسن با یک دروغ راحت میتونه از زیر کار در بره بخصوص این که چفت کننده ماهری هم هست .
نکته بعدی اینکه اگر یادتون باشه در اون شرایط محفلی ها داشتن از مرگخوارها شکست میخوردند به طوری که کم و زیاد شدن حتی یک یار برای آنها نقشی حیاتی داشت . پس چطور امکان داره اسنیپی که توی محفله ، بیاد فلیت ویک رو بیهوش کنه ! اونم در چنین شرایطی ؟ اونم وقتی که پروفسور فلیت ویک هیچ گونه مانعی برای او نیست ؟
حتی اگر اسنیپ طرف دامبلدور بوده و میخواسته اونو به خاطر وفاداریش بکشه باز هم فلیت ویک هیچ مانعی برای او نبودش چون که وقتی دوباره به منطقه جنگ میرسیدند از هم جدا میشدند و هر کس میرفت سر کار خودش . پس باز هم به این نتیجه میرسیم که اسنیپ بخاطر یک دلیل دیگه فلیت ویک رو بیهوش کرده !
نکته بعدی که در این مورد باید بگم اینه که اصولا همیشه جاسوسی کردن تا یک جایی معنی داره . کسی که جاسوس میشه تا یک حدی میتونه حمایت خودش رو از یک گروهی اعلام نکنه . ولی اگر دقت کنید میبینید که توی اون شرایط هر لحظه امکان داشت که محفل سقوط کنه و مرگخوار ها پیروز بشن . آیا اینجا جاسوس بودن معنا داره ؟ اونم وقتی که هر لحظه امکان داره محفل شکست بخوره و جون یک عالمه دانش آموز به خطر بیفته ؟ در اینجور شرایط اسنیپ باید ماموریتش رو فراموش میکرد و به طور علنی میرفت حمایت خودش رو از محفل اعلام میکرد و مبارزه میکرد . نه اینکه دامبلدور رو میکشت و با مرگخوار ها فرارم میکرد بعدشم ادعا هم بکنه که جاسوسه !
نکته بعدی که باید در نظر داشته باشید اینه که اسنیپ به نارسیسا قول شرف داده ! خب چرا اینکار رو کرده ؟ بعضی ها میگن که مجبورش کرده !
نه کسی اسنیپ رو مجبور نکرده بود . دقت کنید ، نارسیسا از اسنیپ خواهش کرد که بهش کمک کنه . این حرف از طرف ولدمورت که نبود ، از طرف نارسیسا بود ! بنابراین اسنیپ به راحتی میتونست این حرف رو نادیده بگیره .
اما نه تنها نادیده نگرفت بلکه قول شرف هم داد . خب چرا قول شرف رو داد ؟ مگه کسی مجبورش کرده بود که قول بده ؟ اسنیپ خودش به طور داوطلبانه بدون اجبار کسی این قول رو به نارسیسا داد . آیا به نظر شما این وفاداری به دامبلدوره ؟
باز بعضی ها میگن که دامبلدور و اسنیپ از مدتها قبل این نقشه رو کشیده بودند . و من در جواب به این افراد پیشنهاد میکنم که به متن زیر توجه کنند . شما در این متن میفهمید که هم دراکو و هم دامبلدور سخت اصرار دارند که اسنیپ طرف خودشان است و تنها نتیجه کار است که نشان میدهد حرف کی درست است :
کتاب شاهزاده دو رگه - ترجمه ویدا اسلامیه - جلد دوم - برج ساعقه - ص 348 !!!
مالفوی پوزخند زنان گفت :
- آره ، خب ، ولی باز تو نفهمیدی که کی پشت این قضیه بود درسته ؟
در آن لحظه دامبلدور با تکیه بر روی باروی قلعه اندکی فرو لغزید ، ظاهرا دیگر قدرتی در پاهایش باقی نمانده بود . در این میان هری آرام و بی صدا ، بیهوده میکوشید که جادویی را خنثی کند که دست و پایش را بسته بود . دامبلدور گفت :
- اتفاقا فهمیدم . مطمئن بودم تویی .
مالفوی پرسید :
- پس چرا جلومو نگرفتی ؟
- سعی خودم رو کردم دراکو . پروفسور اسنیپ به دستور من دائم تو رو زیر نظر داشت -
- اون به دستور تو عمل نمیکرد به مادرم قول داده بود -
- البته این حرفیه که به تو زده دراکو ولی-
اون یک جاسوس دو جانبه هست پیر مرد خرفت اون برای تو کار نمیکنه ، تو فکر میکنی برات کار میکنه ؟
- باید قبول کنیم که در مورد این موضوع با هم اختلاف نظر داریم ، دراکو . اتفاقا من به پروفسور اسنیپ اعتماد دارم -
مالفوی پوزخندزنان گفت :
- خب ، پس سر رشته کارها از دستت در رفته ! یکسره به من پیشنهاد کمک میداد . میخواست همه افتخارش نصیب خودش بشه ، میخواست توی این کار سهمی داشته باشه و این موضوع ادامه دارد ........
ببینین ، شما در متن بالا شاهد مخالفت دامبلدور و دراکو با نظر هم هستید که هر دوشون شدیدا عقیده دارند که اسنیپ طرف آنهاست ! ولی یک نکته خیلی مهم توی این مسئله هست و اونم این جمله :
- اون به دستور تو عمل نمیکرد به مادرم قول داده بود -
- البته این حرفیه که به تو زده دراکو ولی-
ببینین یکم بیاین این جمله رو از هم باز ترش کنیم . دراکو جریان اون شب رو بازگو کرده بود که اسنیپ به نارسیسا قول داده بود و داده بود . و همه ما میدونیم ک این قضیه درسته چون این اتفاق در فصل دوم کتاب رخ داده بود . اما دامبلدور گفتش که اسنیپ این حرف رو زده که تو رو گمراه کنه وگرنه اون از اول طرف من بوده !!!
در اینجا یک نکته نهفته است و اون اینکه دامبلدور از جریان پیمان خبر نداشته ! اگر خبر داشت نمیگفت اسنیپ این حرف رو به تو زده تا اعتمادت رو جلب کنه ! در اصل خود دامبلدور چون که از جریان پیمان خبر نداشته فکر کرده که اسنیپ این حرف رو به دروغ به دراکو زده و خواسته بگه که اشتباه کرده !
خب در صورتی که شما این فرض رو قبول داشته باشید . دیگه تمام این دلایل که اسنیپ و دامبلدور کنار کلبه هاگرید حرف میزدن و این چیزا یک نقشه بوده و اسنیپ وفاداره و ..... همشون با هم از بین میره . چرا که این متن ثابت میکنه که دامبلدور کلا از این قضیه پیمان خبر نداشته . و وقتی که یک فرضیه از پایه اشتباه باشه دیگه مشخصه که تمام دلایلی هم که بعد از این فرض زده شده اشتباهه .
باز دلایل دیگری که ثابت میکند این قضیه یک نقشه نبوده :
اولا اینکه دامبلدور و اسنیپ از این قضیه خبر نداشتند . پس نمیتونستند از قبل نقشه کشیده باشند .
دوم اینکه دامبلدور هیچ وقت برای اجرای یک نقشه جون این همه آدم رو یک جا به خطر نمیندازه ! اونم کجا توی مدرسه هاگوارتز یکی از معدود مدارس جادوگری !
سوم اینکه به نظر شما امکان داره دامبلدوری که حتی ولدمورت هم ازش میترسه و کسی که بیشترین فعالیت رو بر علیه مرگخوارها انجام میده بیاد در چنین روزی مدرسه رو ترک کنه ؟ و بزاره که مرگخواران وارد بشن ؟ اونم وقتی که خودش میدونه این موضوع یک نقشه بوده ؟ حالا امروز نشد فردا میره سراغ جاودانه سازها . جاودانه ساز ها این همه سال پنهان بودن حال ایک روز هم روش .
همونطور که میبینید تمام این دلایل ثابت میکند که این موضوع یک نقشه نبوده و اسنیپ هم خیانتکاره !