هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: داستان‌های غیر هری پاتری

سینگای خون آشام


داستان در مورد یک خون آشام_جادوگر به نام سینگا ویسمن است و ماجراها و اتفاقاتی که برای او روی می دهد.
در هوای گرفته ی پائیزی به آرامی قدم میزد. سایه ی سیاهی صورتش را پوشانده بود.هوا به شدت سرد بود.صدای دهقان ها و شوالیه های سیاه می آمد.سینگا ویسمن آهی کشید. چشمانش را بست و به آرامی چیزی را زمزمه کرد. پشت سرش هیولایی خوفناک پدیدار شد.هیولا تنوره می کشید و از دهانش آتش بیرون می آمد.دهقان ها سر رسیدند و با دیدن هیولا وحشتزده شدند.یکی از شوالیه های شجاع با شمشیر ضربه ای به هیولا زد.هیولا نعره ای از اعماق دل کشید و کم کم محو شد. سینگا با خشم بر سر خود تشر زد:"این بار هم ناقص؟" خیزی برداشت و در آسمان شروع به پرواز کرد. این چهارمین بار بود که ناچار شده بود با این وضع اسف آور فرار کند. یولان چه می گفت؟لابد باز هم از این که چنین شاگرد ناتوانی داشت اظهار تاسف می کرد. سینگا واقعا نمی دانست کجای کار می لنگد. اما همیشه هیولا یک نقصی داشت.حتی یک بدون چنگال ظاهر شده بود. هر بار به آن ماجرا فکر می کرد از خجالت تا یک هفته صبح های آفتابی ظاهر می شد. جواب بهترین دوستش ریونا را چه می داد؟ دیگر تحمل شنیدن کنایه های سالازار منفور و پر افاده را نداشت.صدای پر از تمسخر او در مغزش زنگ می زد:" حقته که به دست همین دهقانای احمق بسوزی." چرا؟ فقط به این دلیل که او دورگه ی خون آشام_جادوگر بود. در مورد سیمران؟ او هم از وقتی که چوبدستی جادوگری را اختراع کرده بود غیر قابل تحمل شده بود. سینگا یک بار به او گفته بود تا عمر دارد از چوبدستی های مسخره ی او استفاده نخواهد کرد. سیمران در عوض جلوی پای او تفی انداخت و با پوزخند گفت:" و این چقدر طول می کشه؟خودت بگو چقد طول می کشه تا به دست این موشای ترسو کشته و سوزونده بشی؟" سینگا تمام خشمش را روی اسب تک شاخی که از آن حوالی رد می شد متمرکز کردو هنگامی که در ذهن اسب تک شاخ رخنه کرد او را وادار کرد با تمام نیرو خود را به سیمران بکوبد. یولان با دیدن این منظره واقعا ذوق کرد. در حالی که با خنده برای او کف می زد گفت:"عالی بود! فکر نکنم کسی متوجه شده باشه که این کار تو بوده.چون سیمران کار زشتی کرد و جلوی پای تو تف کرد همه فکر کردن که اسب تک شاخ عصبانی شده!" و با خود پسندی اضافه کرد :" الحق که شاگرد خودمی!" و از آنجا دور شد.
ناگهان رشته ی افکار سینگا با صدای جیغ و داد پیک های بالدار پاره شد. به خانه رسیده بود. پیک های بالدار با سرعت خود را به یولان رساندند.با زبان خاص خود با یولان حرف زدند. یک لحظه بعد یولان فریاد زد:"المن ها! ( "(Elmon سینگا بر خود لرزید. المن ها موجوداتی وحشی و خونخوار بودند. با دندان های تیز و چنگال هایی خوفناک و اسلحه های پیشرفته. در یک چشم به هم زدن اطرافش را المن های وحشی اطرافش را فرا گرفتند.او بی اختیار خود را نامرئی کرد. اما کافی بود پنجه ی یکی از آن موجودات به او بخورد و پخ پخ...کارش تمام بود. با وحشت متوجه شد که المن ها همه را اسیر کردند. یولان با آخرین نیرو فریاد زد:" سینگا!کمکمون کن! از نیروهای ویژه ت استفاده کن!" سینگا چشمانش را بست و سرش را رو به آسمان گرفت. ذهنش را از هر فکری پاک کرد. چشمانش را به سرعت باز کرد. رنگ سرمه ای چشمانش اینک به رنگ سفید در آمده بود. سر و صداهای وحشیانه ی اطرافش از بین رفت. دیگر چیزی نمی دید و نمی شنید به جز صدایی ملایم که در گوش او به نرمی زمزمه می کرد. صدایش انعکاس می یافت و در تمام ذرات وجود سینگا پخش می شد. با این که صدا برایش بیگانه بود و متوجه نمی شد راجع به چه چیزی صحبت می کند اما شیرین ترین و دلپذیر ترین صدایی بود که در تمام عمرش شنیده بود و با آن نیرو می گرفت. صدا گنگ و گنگ تر شد تا جایی که کاملا از بین رفت. سکوت دوروبرش را گرفته بود. به آرامی چشمانش را بست و باز کرد. رنگ سرمه ای به چشمانش بازگشته بود. نگاهی به اطراف کرد. تمام المن ها از بین رفته بودند. ناگهان جمعیتی بر سرش هجوم آوردند. از لابه لای جمعیت می توانست ببیند که سالازار و سیمران با نفرت به او نگاه می کنند. آنگاه از هوش رفت...

این داستان ادامه دارد...

قبلی « هرى پاتر و سيفون جادويى هری پاتر و وارث ولدمورت- فصل 8 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
ژان
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲۶ ۱۷:۱۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲۶ ۱۷:۱۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۱۲
از:
پیام: 433
 سينگاي خون آشام
من عاشق داستان هاييم كه هيچي ازشون نمي فهمم البته يه چيزايي فهميدم و فكر مي كنم داستان جالبي باشه ولي اگه اولش يه معرفي كوتاه از سينگا مي كردي خيلي بهتر مي شد چون با يكم از خصوصيات سينگا آشنا مي شديم . ولي در كل اينم يه روشه ديگه . تا قسمت دوم فعلا ...

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.