هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰:۰۳ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو

گیلدروی لاکهارت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۱:۳۸ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۳۴:۵۰
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 8
آفلاین
کلاس مراقبت از حیوانات جادویی ! کلاس مورد علاقه دانش آموزان فرا رسیده و همه با شور و اشتیاق به سمت کلاس میدوند و در کلاس را میکوبند و میبینند استاد قبل از آنها رسیده.
- استاد ما دیر رسیدیم یا شما خیلی زود رسیدی؟
- همگی ساکتتتت
دانش آموزان متعجب هستند که چرا استاد لاکهارت انقدر عصبی است.
- همگی قلم و کاغذ بردارید میخوام امتحان بگیرم!
- اما استاد این تازه جلسه اول ترم جدیده
- برام هیچ اهمیتی نداره. سوال اول رو بنویسید چطور باید یک سنتور رو ...
قبل از اینکه بتونه سوال رو کامل پای تخته بنویسه جیمز که از بچه های شیظون کلاس بود ورد <اینسندیو> رو روی تخته اجرا کرد و همین جرقه ای شد تا ترم هرج و مرج برای بقیه معنا پیدا کنه!
لیلی بغل دستی جیمز هم با سوت مخصوصش هیپوگریفش رو صدا کرد و ناگهان از بالای سقف سقوط کرد به پایین و لاکهارت که در این میانداشت دیوونه میشد روی لیلی و جیمز <پرتیفیکوس توتالوس> رو اجرا کرد و قبل از اینکه مدیر محترم مدرسه جناب حسن مصطفی باخبر
بشه با اجرای ورد حافظه روی مدیر موفق شد که قسر در بره
بعد از اون هم لاکهارت با آرامش به بچه ها گفت که برای جلسه بعد همگی باید تحقیقی درمورد جانوری که میگه "ثوثیسش همش گوشته" بنویسند!
بجنبین اعضای ترم هرج و مرج هرچه زودتر تکالیفتون رو ارائه بدید!



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷:۰۴ چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱:۰۳:۳۹
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 56
آفلاین
حسن مصطفی حسابی داغ شده بود و داد سخن داده بود. او که با اون سیبیلاش بی شباهت به هیتلر نبود:
تصویر کوچک شده







دستانش را مانند او تکان میداد و جادوآموزان را خطاب قرار میداد، گویی در برابر کنگره حزب نازی ایستاده است.

نقل قول:

حسن مصطفی:
جادوگر و ساحره و مشنگ و ماگل و گاگل و گوگول و اوجول و غیره...


یکی از جادوآموزان:
_ آقا اجازه؟ اوجول چیه؟

یکی دیگر از جادو آموزان:
_ همون جوجوله!

حسن مصطفی با عصبانیت چوبدستیشو کشید و چند کروشیو هوایی در کرد و گفت:
_ خفه ای پدر خران!

جادوآموزان:

حسن ادامه داد:
نقل قول:

همین هیپوگریف پدرفنگو ببینید فقط! همش گوشته! گوشت خالص! چه سوسیسی بشه این!


سپس به نزدیک ترین هیپوگریف نزدیک شد تا به صورت مستند گوشت ها را به جادوآموزان نشان بدهد ولی هیپوگریف که اصلا شوخی نداشت و متوجه حرف های بی ادبانه او شده بود، چنان منقاری به سرش زد که حسن جا به جا همون جا ولو شد و به دیار باقی شتافت.

ولی از اونجاییکه هاگوارتز خیلی کارش درسته و برای هر پلن اِی یه پلن بی هم داره، سریع یه یارو از آسمون ظاهر شد و با ششصد تا سرعت با جاروش فرود اومد، دستی کشید و گرد و خاکی کرد... سپس پرید پایین و به جادوآموزان هاج و واج گفت:
_ سلام برو بچس! حالا که حسن ترکید درس امروز رو من ادامه میدم. این داستانی که این بنده خدا در گذشته نوشته نمونه خوبیه. اینو بخونید: سانتورشناسی


ویرایش شده توسط بردلی در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۲ ۱۴:۵۶:۱۵

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۸:۲۴ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۴۰:۴۶
از هرجا که تو بخوای!
گروه:
گردانندگان سایت
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
ناظر انجمن
ریونکلاو
پیام: 62
آفلاین
جلسه اول، مراقبت از موجوداتی که در باطن جادویی نیستن ولی ممکنه با شما و موجودات جادویی برخورد داشته باشن به گونه‌ای که در انتها اینطور باهات رفیق شن و سلفی بگیرن!

تصویر کوچک شده


روش: محبت خالصانه

پ.ن: فکر کنم واضح باشه کار هوش مصنوعی نیست.



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰:۱۸ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۸:۴۲:۳۸ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 85
آفلاین
باز کردن در و دیدن داخل
-چه خبره؟
دیدن اوضاع و فرار کردن


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۱۲:۴۲ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

محفل ققنوس

ریموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۰ چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۵۹:۲۲ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
از میان قصه ها
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 322
آفلاین
تکلیف ترجمه‌ی زبان باستانی ژرگوس، ارائه شده توسط جوزفین مونتگومری.
(( بیانات ژرگوسی استاد در کلاس درس را ترجمه کنید))

ژرگوس: نوعی از حیوانات باستانی دو پا و دو گوش که قدرت تکلم داشته اند.
___________________________________

نقل قول:
پترحف مکتیث پیونا پرچا. پرکه کامازو برسیج افکیدی، برنیض پاریه مارتیکامیل پانقیجا پسفغشه یسبیک پیسکام لاتمجر. طیضا نچوبسکا کاپیفا وانتکی ماسخوگ.
پیلگی ماکرتاب پولوبو ثیبا:
- ژیرا آموگا اگریسانا؟ شگجه صیتاله باتاگو! چکتی ابکیساخ؟!

سلام. به کلاس ژرگوس خوش آمدید، لطفا پشت صندلی نشسته، میز را روی سرتان بگذارید. بدوید تنبلان کم‌خاصیت.
درس امروز مکالمات ژرگوسی بخش دوم:
- پدر گوساله‌ی نامحترم چه‌کار میکنی؟ اینجا کلاس درس است! آیا من برای تو یک مزاح هستم؟

نقل قول:
مرکه سحفاو پیراچونه مکریفه. گردرا پاکیپ چاگه نادا:
- میسکیژ! پرنه برتوج. مجیس تیکا سیکراغ، نیهام؟
- عاتبا ساکخیفا ماچور. شرخیث پهبو؟ بالبا ناکریخا! پرچیمو توندا! چایبا آنتیسا!

همانطور که دیدید برای شروع مکالمه شما از پدر طرف شروع می‌کنید. سپس صحبت را به موضوع مورد نظرتان سوق می‌دهید:
- زباله! امشب اورژانس اجتماعی ساعت نه شب می‌آید. آشغال های خودتان را آماده کنید که، بفروشیدشان؟
- استاد نمی‌دانستم در ژرگوسستان آشغال می‌خرند. با آنها چه‌کار می‌کنند؟ واقعا که! شبدرهایم! چه زیبا!

نقل قول:
- مرنه پتقیم.
- پوشو تلوما کامیگا... سوکفمو موکوبا جیموژ.

- بله می‌خرند.
- یعنی آنها را کاربردیست... شاید آنها را بازیافت می‌کنند.

نقل قول:
السوب، چنکه زیتا اگچنله لوکاگ ارظیطو. پوسکو چامونا! مکخی مغتی نفزو.
آنیجا بنافد بیسکه واکوچ، کنچوت، پیلا، شگنید، گنله بیلاتا نیسکا قوتابن. اریس وونا جانجا ماتیبا بوتوقه. شنخو ماسفوبا مالچیخ. سولا موکفه شوبلتیخ تیشژا نسکه. کاغو پشکا، نا؟

به‌هرحال، ما با تاریخچه‌ی زباله‌های ژرگوسی کاری نداریم! موضوع دیالوگ‌ها بود.
لازم‌به‌ذکر است شلغم، تربچه، شوید، مویز و شبدر کوهی از نمادهای ژرگوسی هستند که در مکالمات استفاده می‌شوند. همانطور که آلنیس از شبدر استفاده کرد. شما هم استفاده کنید. اما دقت هم داشته باشید. کاهو و کلم استفاده نشود که، که فحش است؟

نقل قول:
کیگو ملنخپیغ سیزات بانژه. عگسر شضبه ژیتژی پرکغ شیلبت دالنم هکسو، مسگش جهمت پنتیقا دوکسوف بیگریخ ادبیح.

آفرین که فحش است. حالا از دو نفر دعوت می‌کنیم که، با ادبیاتی ژرگوسی باهم مکالمه کنند‌‌.

نقل قول:
-کوژسه گانف پرمیغ!
-سونک قوتن زوپله خاجواک!
-میشجر وکتو لاتگاماپی رانسیفادا!
-اجوس خافوس بنفی انجاگ.

-سلام ای پدر شلغم!
-بر پدرت شوید زیبا دل بفرمایید!
- حال و احوال شما شبدر است؟
- خیر کمی کاهویی شده‌ام و غمگینم!


نقل قول:
- سبخی مژدنه، وک ژزجه نشکپ؟
- ژزجه نشکب، نکخیدو.
- سومپاغاپرنیگو! نجثا شیژدک قاتخه ابکوم.


- کاهو به دور، چه‌تان شده؟
- شکست کلمی خورده‌ام، نفخ دارم.
- نفخ کلم! باید آب مویز بزنید.

نقل قول:
استمپیر شیجا اولژه، دوبکی دزکو شسمیلدا. اوجژو نشبی پسفنه کربگی شلیمتز، هنیبه فلوکادشچا. سیظحه شگضیل منیجگاپنه آموپانا.

بسیار زیبا بود سبزی خوردن‌های عزیزم، به شما بیست می‌هیم. سر جایتان بشینید تا شاید کمی، ژرگوسیوم مغزتان فروکش کند. امیدوارم از کلاس درس امروز لذت برده باشید.


ویرایش شده توسط ریموند در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۰ ۱۳:۱۶:۵۳


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۷:۵۶:۳۲ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس

جوزفین مونتگومری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۵ چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۱۸:۵۱
از دستم حرص نخور!
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 321
آفلاین
پترحف مکتیث پیونا پرچا. پرکه کامازو برسیج افکیدی، برنیض پاریه مارتیکامیل پانقیجا پسفغشه یسبیک پیسکام لاتمجر. طیضا نچوبسکا کاپیفا وانتکی ماسخوگ.
پیلگی ماکرتاب پولوبو ثیبا:
- ژیرا آموگا اگریسانا؟ شگجه صیتاله باتاگو! چکتی ابکیساخ؟!

مرکه سحفاو پیراچونه مکریفه. گردرا پاکیپ چاگه نادا:
- میسکیژ! پرنه برتوج. مجیس تیکا سیکراغ، نیهام؟
- عاتبا ساکخیفا ماچور. شرخیث پهبو؟ بالبا ناکریخا! پرچیمو توندا! چایبا آنتیسا!
- مرنه پتقیم.
- پوشو تلوما کامیگا... سوکفمو موکوبا جیموژ.

السوب، چنکه زیتا اگچنله لوکاگ ارظیطو. پوسکو چامونا! مکخی مغتی نفزو.

آنیجا بنافد بیسکه واکوچ، کنچوت، پیلا، شگنید، گنله بیلاتا نیسکا قوتابن. اریس وونا جانجا ماتیبا بوتوقه. شنخو ماسفوبا مالچیخ. سولا موکفه شوبلتیخ تیشژا نسکه. کاغو پشکا، نا؟

کیگو ملنخپیغ سیزات بانژه. عگسر شضبه ژیتژی پرکغ شیلبت دالنم هکسو، مسگش جهمت پنتیقا دوکسوف بیگریخ ادبیح.

کوژسه گانف پرمیغ!
سونک قوتن زوپله خاجواک!
میشجر وکتو لاتگاماپی رانسیفادا!

- اجوس خافوس بنفی انجاگ.
- سبخی مژدنه، وک ژزجه نشکپ؟
- ژزجه نشکب، نکخیدو.
- سومپاغاپرنیگو! نجثا شیژدک قاتخه ابکوم.

استمپیر شیجا اولژه، دوبکی دزکو شسمیلدا. اوجژو نشبی پسفنه کربگی شلیمتز، هنیبه فلوکادشچا. سیظحه شگضیل منیجگاپنه آموپانا.


بسوز! شعله‌ور شو، با اشتیاق. چنان بسوز که گرمای وجودت رو بشه حس کرد...


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۴:۰۰:۰۹ شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۴:۳۳
از ایستگاه رادیویی
گروه:
گردانندگان سایت
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 61
آفلاین
سایه‌ای با لبخندی شیطانی و مورمورکننده وارد کلاس تاریک مراقبت از موجودات جادویی شد که توی راهروی سوم طبقه چهارم قلعه برگزار میشد، چون مدرسه بودجه نداشت طبیعتا انواع و اقسام حشرات و عنکبوت و جک و جونور وحشی و موذی ریخته بود تو محوطه و همه باک‌بیکا و سانتورای مهربون و پیش‌گو رو خورده بودن و بعدشم همونجا استخوناشون رو ول کرده بودن که بشه نشونه‌ای برای همه اونایی که فکر میکنن میدونن، ولی در واقع نمیدونن، و هی الکی تلاش میکنن بدونن و آخرشم هیچی که هیچی و بعدم میگن همه‌ش شاید قسمت بود و اصلا تسترال تف بندازه رو قسمت و هرچی که هست.

بله همونطور که میگفتیم سایه داستان وارد کلاس شد و دانش‌آموزا با دیدنش لرزیدن و گرخیدن و چشماشون چپ شد و باباقوری شدن و صدتا الستور مودی کوچولو کوچولو از چشما و دماغشون زد بیرون و با هم دیگه کشتی گرفتن و بعد تصمیم گرفتن که برن با جک و جونورای موذی هم کشتی بگیرن ولی این وسط یهو Christmass truce پیش اومد و همگی با هم دست دادن و رفتن با تخم عنکبوتا فوتبال بازی کردن و بعد یهو فهمیدن اگه با تخم عنکبوتا فوتبال بازی کنن تخم عنکبوتا میشکنن و نابود میشن و عنکبوتا منقرض میشن و شد آنچه شد.

و البته بالاخره صاحب سایه هم اومد توی کلاس، که یه آقای جنتلمن با کت و شلوار و چشمای قرمز و موهای قرمز و مشکی و عینک تک‌چشمی و گوش‌های گوزنی و حتی شاخ‌های کوچولوی گوزنی بود. این آقائه که لبخندی به لب داشت که دندونای زرد و تیز و واضحاً گوشت‌خوارانه‌ش رو به نمایش میذاشت، به تک تک دانش‌آموزا نگاه کرد و تک تک دانش‌آموزا هم بهش نگاه کردن و با خودشون فکر کردن که شاید استاد درس مراقبت از موجودات جادوییشون براشون یه موجود عجیب و جالب و exotic آورده و زودتر از خودش فرستاده تو کلاس که حسابی همه رو سورپرایز کنه.
ولی اینطوری نبود و آقائه یهو دهنشو باز کرد و با صدایی که مشخص نبود از دهنش خارج میشه یا از یه رادیوی قدیمی، گفت:
- هاها... الستور هستم! از دیدنتون خوشحالم، خیلی خوشحال! امروز قراره یه سرگرمی حسابی با هم داشته باشیم! امروز میخوام بهتون یاد بدم چجوری از روباه‌های جادویی پر حرف مراقبت کنید!

دانش‌آموزا با کنجکاوی به پروفسورشون نگاه کردن. هاگوارتز کِی به همچین اوضاع فلاکت باری افتاده بود؟ نمیدونستن. اگر هم میدونستن طبیعتا جوابی ندادن. چون چشمای تیزبین حسن از تک تک سوراخا و شکاف‌های در و دیوار و لباس‌ها و پنجره‌ها و تابلوها و هزاران جایزه نقدی و غیرنقدی دیگه در تمام مدت داشتن بدون پلک زدن نگاهشون میکردن و حواسشون حسابی بود بهشون.

- همونطور که میگفتم شماها همه‌تون قطعاً اگر از کلاس امروز زنده خارج بشید آینده درخشانی در پیش خواهید داشت، شک نکنید! این روباه‌ها هم خیلی مکارن، بنابراین باید مواظبشون باشید واقعا.

و بعد الستور از توی جیبش عصای عجیبی رو در آورد، با یک دست بهش تکیه داد و با دست دیگه‌ش از توی جیبش قفسی رو درآورد که حامل روباهی عجیب و زیبا به رنگ آبی بود که اصلاً انگار کل رنگای آسمون داشتن توی رنگ خزهای این روباه می‌رقصیدن و همزمان هم فاصله اجتماعی رو رعایت میکردن که یه وقت شپشی چیزی رو به‌هم‌دیگه منتقل نکنن چون بهرحال روباه‌ها جونورای وحشی و جنگلین و خودشونو به هزارجا میمالن.

الستور شروع کردن به تکون تکون دادن قفس که روباه وحشت‌زده توش بود که یهو روباه تصمیم گرفت کم‌تر وحشت‌زده باشه و بیشتر حرف بزنه.
- آی ایهاالناس! من جونور دارای فهم هستم! این منو گروگان گرفته بخوره! این آموزش و اینا همه‌ش سرپوش رو کارهای وحشیانه‌شه!
- هاهاهاهاها! You have to try harder than that, old pal!

دانش‌آموزا کم‌کم داشتن دچار تراما می‌شدن و به ترک کلاس و حذف اضطراری درس فکر میکردن و حتی حاضر بودن از مامان باباهاشون نامه‌های عربده‌زدن و جیغ بنفش‌کش بگیرن ولی دیگه با الستور توی یه کلاس نباشن که یهو روباه جادویی قصه‌مون دوباره گفت:
- بابا من خودم پادکست ویدیویی دارم! من خیلی خفنم! من کارم درسته! ولم کن نامرد! من غذا نیستم! شناسنامه دارم!
- اوه جدی؟ یعنی میگی میخوای دوئل کنیم؟
- اگه ببرم آزادم؟
- اگه ببرم غذایی.

و یوآن توی قفس صداشو صاف کرد، حنجره طلاییشو مالید به چشم و چال حسن که از سوراخا و در و دیوار کلاس زده بود بیرون و اوضاع رو زیر نظر داشت، و بعد گفت:
- Welcome home, I'm gonna make you wish that you'd stayed gone.

و بعد هم جاشو کف قفسش راحت کرد و حتی طوری نشست به سمت دانش‌آموزا که حقیقتا موهاشون فر خورده بود از این وضع کلاس به روباهی نگاه کردن که مثل یه گوینده اخبار خفن تلویزیونی نشسته کف قفسش و حتی عینک ریبن اصلی هم گذاشته و میخواد که شعرشو ادامه بده.
- Say hello to a new status quo, everyone know that there's a brand new dawn turn the tv ON!

الستور با بیخیالی نشست پشت صندلی استادیش و خمیازه کشید و پاپیونشو مرتب کرد و بعدشم شروع کرد به گل یا پوچ بازی کردن با سایه‌ش.

- Top of the hour, and we're discussing a certain has-been who has been spotted coverting around Hogwarts, did anybody miss him? Did anybody notice? More on tonight's program!

الستور گل یا پوچ با سایه‌ش رو برنده شد، عصاش رو گرفت جلوی دهنش و دوتا ضربه بهش زد که مطمئن شه صداش با حداکثر ولوم پخش میشه و بعد با لبخند و صدای با استاتیک رادیویی، صدای یوآن رو که انگار خزهاش داشتن مثل تلویزیون LED می‌درخشیدن و فحشای بد بد مینوشتن خطاب به الستور و حتی بو گندو و Furry خطابش میکردن، خفه کرد.
- Salutations! Good to be back on the air! Yes I know it's been sometimes since someone with style treated Jadoogaran to a broadcast, people rejoice!
- What a dated voice!
- Instead of a clout-chasin' mediocre video podcast!
- Come on!
- Is Euan insecure? Persuing allure? Flitting between this fad and that, is nothing working?
- Ignore his chirping!
- Everyday he's got a new discord account!
- You're looking at the future! He's the shit that comes before that!
- Is Euan strong as he purports or is it based on his support? He'd be powerless without kevin!
- Oh please!
- And here's the sugar on the cream He asked me to join his team...
- HOLD ON!
- I said no and now he's pissy, that's the tea!
- YOU OLD TIMEY PRICK I'LL SHOW YOU SUFFERING!

و یوآن شروع کرد به گنده شدن و باد کردن و قوی شدن و قدرت‌نمایی و خم کردن میله‌های قفسش عین پهلوون پنبه‌هایی که میان سر بازار و زنجیرایی که در واقع از قبل بریده‌شدن رو سعی میکنن و ببرن از هم و باز هم شکست میخورن که در نتیجه همه اینا، تصویر روی خزهاش شروع کرد به پریدن از فحش‌های بد بد به الستور به ماجراهای روز ایفا و خنده‌های ملیح جواد خیابانی و تصاویر گل و بلبل و شکار حیوانات و شکار انسان‌ها و بعدشم گلیچی شد و کم کم شروع کرد به دود کردن و بوی گوشت پخته توی فضا پیچید و دانش‌آموزا که تا همون لحظه هم روان‌کاو لازم شده بودن و واسه مامان باباهاشون نامه هم فرستاده بودن "مَمَن بیا منو بشور"، مجبور شدن جلوی دماغشونو بگیرن.

- Uh oh, the tv is buffering!
- I'll destroy you, you little-

و یهو یوآن قاط زد و بلو اسکرین داد و زبونش از دهنش افتاد بیرون و چشماش ضربدری شدن و کلا سیاه سوخته شد و به خواب ابدی فرو رفت و بعدشم روحش از تو سوراخ چپ دماغش در اومد و تلاش کرد خودشو از بین میله‌های قفس خارج کنه ولی خب استخون بندیش درشت بود و نتونست کنار جنازه بدبختش گیر افتاد و شروع کرد به گریه کردن به حال بخت بدش ولی خب نتونست و فهمید که روحا اشک ندارن و باباشون خبر نداره و اصلاً از کجا معلوم واقعین و دچار سندروم روباه شرودینگر شد و خلاصه که تو روحش اصلا.

- I'm afraid you've lost your signal.

دانش‌آموزا جرئت نکردن حرف بزنن. که خب احتمالا کار درستی بود، و الستور هم حرف نزد. و به جاش قفس یوآنو باز کرد، روحش رو کیش کیش کرد که بره یه جا رو تسخیر کنه و شاید با پیوز بتونه دوست بشه و بعد با آرامش کارد و چنگال از جیبش در آورد و شروع کرد به خوردن روباه جادویی الکتریکی چون به نظر می‌رسید که نرمال‌ترین کار ممکن باشه در اون لحظه.
- این هم از کلاس امروزمون. مطمئنم که همه‌تون چطور باید با روباه‌های جادویی الکتریکی برخورد کنید. و تکلیفتون هم اینه که... یکی از اینارو فریب بدید و شکار کنید. بیاید یه بار شکارچی فریبکار رو به طعمه فریب‌خورده تبدیل کنیم! خوش میگذره!

و بعد مردمک سرخ چشماش شدن مثل دوتا گلوله آتیش و شاخ‌های کوچولوش شروع کردن به رشد کردن و بعد بازهم رشد کردن و دست در اوردن و زدن قدش و بعد بازم دستای شاخ‌هاش شاخ درآوردن و حسابی شاخ تو شاخ شدن و الستور هم روباه رو یه لقمه چپ کرد و دانش‌آموزا هم ترسون و لرزون و مو ریزون از کلاس فرار کردن.


ویرایش شده توسط الستور مون در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۸ ۴:۰۷:۰۹

Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲:۰۴:۴۳ شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۳۰:۵۳
از قـضــــاااا
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 176
آفلاین
ترم 28 مدرسه‌ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز

کلاس مراقبت از موجودات جادویی


شروع: 8 اردیبهشت 1403
پایان:21 اردیبهشت 1403 - ساعت 23:59:59
نوع: تک‌جلسه

---------

خُعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــب! می‌رسیم به کلاس بسیار زیبا و دل‌نشین مراقبت از موجودات جادویی!

زیاد درگیر این عناوین قلمبه-سلمبه نشین جادوآموزان گرامی! این همون pet sitting خودمونه!

استاد ندارین! تموم شد و رفت! می‌خواین چیکار کنید؟ به درگاه کی می‌خواین شکایت کنید؟ شهریه ندادین، ما هم بودجه نداشتیم استاد براتون استخدام کنیم.

هر کدوم از شما می‌تونه استاد این درس باشه. پاشید خودتون به خودتون یاد بدین چطور باید مراقبت کنید از موجودات جادویی! خودتون به خودتون تکلیف بدین اگه خیلی جویای علم و دانشید! (آره ارواح عمه ام!). یا بقیه براتون تکلیفا رو انجام می‌دن شما نمره می‌دین بهشون یا فوقش مسخره‌تون می‌کنن دیگه. غیر از اینه؟ فوقش مسخره بشین! کاش همه مشکلات به مسخره شدن خلاصه می‌شد. ووی ووی ووی!

حوصله سر بره؟ احسنت! بر منکرش لعنت! پاشید جهاد کنید یه تکونی به این سیستم آموزشی پوسیده بدین! تا کی می‌خواین بشین پشت میز مشتی بدیهیات در مورد چهار تا جک و جونور بی‌مصرف رو بکنن توی مغزتون؟! بزنید غارت کنید بزنید لت و پار کنید این موجودات رو. حیف گوشت اینا نیست راست راست راه برن بعد ملت اینجا گشنه بشینن؟ جادوگر و ساحره و مشنگ و ماگل و گاگل و گوگول و اوجول و غیره، اصن موجودات جادویی می‌خوان چیکار. مگه نه؟ همین هیپوگریف پدرفنگو ببینید فقط! همش گوشته! گوشت خالصصصصصصص! چه سسسسسوسسسیسسسی بشه این!

خلاصه سرتونو در(د) نیارم! من این ترم عمراً از پشت میز مدیریت بیام بیرون! هر گُلی می‌خواین به سر و صورت خودتون بمالین/بزنید بمالین/بزنید این ترم! من برم کلاس بغلی رو افتتاح کنم!

فقط یادتون نره مبنای نمرات در کارنامه رو:

شلختگی افسانه‌ای
بی‌بهداشتی قهرمانانه
دروغ‌گویی برتر
تخریب گسترده
نیرنگ و فریب
خیانت استراتژیک
فرافکنی ابتکاری
سرپیچی خلاق از قوانین

می‌تونید تنها کار کنید! می‌تونید تیمی کار کنید! هر جوری که دوست دارین! ولی فراموش نکنید مبانی بالا رو! شاید نشه همیشه تیمی کار کرد. خنجر از پشت هم کار قشنگیه!

یادتون باشه این ترم چیزی به اسم چهار گروه مدرسه نداریم! ترم، ترم هرج و مرجه! فقط برای خودتون امتیاز کسب می‌کنید. مصطفی (ما جادوگرای مسلمون اعتقادی به مرلین نداریم به عنوان پیامبرمون) رو چه دیدین! شاید تلاش‌های فردی‌تون بتونه روزی یه سودی هم به گروه هاگوارتزتون برسونه یه جورایی.

==========

فعالیت‌های مورد پذیرش:
نمایشنامه (رول)
انواع مقاله
نقاشی (اصل لطفاً! دیجیتال و غیر دیجیتال فرقی نداره! اصل باشه و کار دست خودتون و هوش مصنوعی نقش نداشته باشه. مراحلشو منتشر کنید تا ثابت شه کار دست خودتونه!)
تدریس (رول/غیر رول)
تکلیف (رول/غیر رول)








پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
نمرات جلسه‌ی سوم


آستریکس: ۲۹.۵
ماهم داریم اینجا زحمت می‌کشیم خو..
حقیقتا حیوون موردعلاقم شد حیوونت. خلاقیتت رو به شدت دوست داشتم.
این یه مقدار گی که کم شد برای یکی دوتا غلط تایپی[تو دیالوگ اشکال نداره ولی تو متن مطمئنا درست‌تره.]

دوریا: ۳۰
حیوون کیوتی بود نه؟
خوشحالم نجاتش دادی و ازاسارت نمرد.

جرمی: ۳۰
گرچه برای کسی که حیوون رو نشناسه خیلی مبهم بود. شخصا چندین بار خوندم و اسمشو سرچ زدم تا گرفتم چی به چیه.

آلنیس: ۰
از کلاس من خوشت نمیاد؟!

لینی:
لذت بردم. مرسی که وقت گذاشتی و تکمیلش کردی.




پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۰:۰۰ پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
*

لینی تجربه خوبی تو این که زمینی و همراه بقیه بدو بدو به سمت جایی هجوم ببره نداشت. چون در 99% درصد مواقع برای این که زیر دست و پا نمونه با احتیاط حرکت می‌کرد و در نتیجه از همه جا می‌موند. شاید فکر کنین اون 1% باقی‌مونده زمانیه که موفق می‌شد. ولی نه! شکست برای لینی در این موضوع 100% بود. اون یک درصد باقی‌مونده واسه وقتیه که لینی بی‌احتیاط حرکت می‌کرد و با سرعت تمام تو دل جمعیت می‌رفت و در نتیجه... له می‌شد! کاملا این شکلی: .

بنابراین این‌بار شیوه‌ی متفاوتی رو در پیش می‌گیره که احتمالا براتون سواله که چرا همیشه در پیش نمی‌گرفت. راستش مطمئنم اگه از خود لینی هم بپرسین جواب سوالو نمی‌دونه و این باعث می‌شه روونا در گور کمی بلرزه. شیوه‌ی متفاوت به این شکل بود که این‌بار پروازکنان بر فراز سر همه حرکت می‌کنه و بدون هیچ مانعی و با سرعت زیادی از همه پیشی می‌گیره. ولی خب...

انتهای راه که زمین بود!

بله، همین که مقصد زمین بود باعث می‌شه بالاخره در مرحله آخر مجبور شه فرود بیاد، ولی چون چند ثانیه جلوتر از باقی جادوآموزای حمله‌آورنده به صندوق‌ها بود، شیوه‌ی نیش رو در پیش می‌گیره!

- عقب وایسین وگرنه نیش می‌خورین!

جادوآموزان که همچون ایل مغول به سمت صندوق یورش برده بودن، با دیدن لینی که نیش درخشانش رو تهدیدکنان به سمتشون گرفته تصمیم به توقف می‌گیرن و همگی به صورت دومینویی روی همدیگه پرتاب می‌شن تا تپه‌ای از جادوآموزان در نزدیکی صندوق شکل بگیره.

لینی راضی از کرده‌ی خود، برمی‌گرده و به صندوق نگاهی می‌ندازه. درسته که تنها متقاضیِ جلوی صندوق بود، اما باید عجله می‌کرد چون به محض این که جادوآموزا سرپا می‌شدن حمله به صندوق مجددا آغاز می‌شد. بنابراین همین که دو چشم درشت می‌بینه که مستقیم بهش زل زده بودن، انتخاب خودشو می‌کنه.

گوشه‌ای از چمنزار وسیع هاگوارتز

لینی همراه حیوون گردالوی کوچولوی گوگولیِ پشمالوش وسط چمنا ولو شده بود و منتظر بود واکنشی از طرف حیوونش که همچنان با جفت چشماش بهش زل زده بود سر بزنه... ولی نمی‌زنه که نمی‌زنه. و بله، حیوون لینی واقعا یک توپ گردالی با دو چشم درشت بود که موهای بلندی از همه‌جاش زده بود بیرون و پشمالوش کرده بود!

- بهم بگو چی می‌خوای درجا برات آماده می‌کنم.

لینی یکم چمن می‌کنه و جلوی دهن حیوون می‌گیره.
- علف‌خواری؟ آ کن اینو بخور.

ولی نه دهنی باز می‌شه و نه علفی خورده می‌شه.
- باشه خب... گوشتخواری؟ بگو چی می‌خوای برات بیارم. گوشت دوست داری؟ گوشت؟ یه آهانی اوهونی چیزی که بفهمم؟

و بالاخره حرکتی دیده می‌شه و حیوون چشماشو باز و بسته می‌کنه و دوباره به لینی زل می‌زنه.
- چشماتو باز و بسته کردی. گوشتخواری. درسته؟

اما این‌بار چشمکی زده نمی‌شه. ولی برای لینی همون یک‌بار هم کافی بود. پس قطعات گوشتی که از کلاس مراقبت از موجودات جادویی برداشته بود رو از جیب جادوییش بیرون میاره و جلوی دهن حیوون می‌گیره. ولی دهنی برای خوردن باز نمی‌شه!

لینی ناامیدانه گوشت‌های خام رو کنار می‌ذاره.
- خیله خب بذار تجزیه و تحلیلت کنم حالا که خودت همکاری نمی‌کنی!

لینی همزمان با گفتن این حرف دفترچه‌ای رو بیرون میاره و مشغول یادداشت نکات می‌شه.
- این حیوون هر شونصد دقیقه یک‌بار چشمک می‌زنه. علف نمی‌خوره. گوشت هم نمی‌خوره. هی!

لینی با خوش‌حالی چرخی در هوا می‌زنه.
- فهمیدم! تو حتی پا هم نداری و خب... اینطوری راه رفتن رو زمین برات سخته دیگه نه؟ محل زندگیت دریاس!

- پس چطوری بیرون آب زنده مونده؟

سو که بدون این که لینی متوجه بشه اونجا اومده بود اینو می‌گه. لینی دستی به چونه‌ش می‌کشه.
- درست می‌گی. پس دو زیسته!
- مطمئنم روونا خیلی بهت افتخار می‌کنه لینی.

لینی نمی‌دونست چرا قیافه سو طوری بود که انگار داره سرکارش می‌ذاره، ولی مهم نبود. چون لینی پرده از راز حیوون جادوییش برداشته بود. پس حیوونو قل می‌ده تا کنار دریاچه بره که یهو سو فریاد می‌زنه:
- کجا داری می‌ری؟
- دارم حیوون قشنگمو می‌برم به محل زندگیش دیگه... دریاچه.
- لینی یعنی واقعا هنوز نفهمیدی؟
- چیو نفهمیدم؟
- یه نگاهی به اطرافت بنداز و یکم شاخکاتو تیز کن تا بفهمی. البته در واقع با نگاه به حیوونت باید تا الان می‌فهمیدی.

بالاخره توجه لینی به پچ‌پچ‌هایی جلب می‌شه که هر از گاهی از اطراف بلند می‌شد ولی تا الان نادیده گرفته بود.

- این داره با عروسک حرف می‌زنه؟
- شاید آنابله عروسکه!
- نه بابا لینی کم با اشیا حرف نمی‌زنه.

لینی نگاهشو از جادوآموزان پچ‌پچ‌کن که هرکدوم با حیوونای خودشون مشغول بودن برمی‌داره، شاخکاشو تیزتر می‌کنه و با شنیدن این حرفا چندین سیخونک به حیوون گردالیش می‌زنه و...

اتفاقی نمیفته!

- گفتم که، باید تو آب بندازمش تا به جنبش در بیـ...

ناگهان سو وسط حرف لینی می‌پره.
- لینی! می‌دونم شنیدنش برات سخته ولی... اون حیوون نیست. عروسکه. عروسک. تو اشتباهی به جای حیوون، عروسکِ حیوونا رو برداشتی که اشتباها تو صندوقچه بود.

لینی شوکه می‌شه و البته که باورش نمی‌شه! پس به جای انداختن حیوون داخل دریاچه، تنگی پیدا می‌کنه و اونو با احتیاط داخلش می‌ندازه. مجددا تنها واکنش از حیوون چشمک زدنه. لینی با بغضی در گلو دستشو از روی تنگ برمی‌داره و به سو چشم می‌دوزه.
- ولی چشماشو باز و بسته می‌کرد.
- آره مشنگا تو یه چیزی به اسم تلکوژونی (تکنولوژی) پیشرفت کردن و نتیجه‌ش شده عروسکای سخنگو و متحرک.

سو با دیدن لینی که زانوی غم به بغل گرفته بود، سریع اضافه می‌کنه:
- ولی حدس بزن چی شده! اینطوری حداقل از کلاس مراقبت از موجودات جادویی یه عروسک هدیه گرفتی که می‌تونی همیشه داشته باشیش. این خوب نیست؟
- خوبه.

و بله خب... حیوون لینی در واقع حیوون نبود... و این پیکسی ساده نفهمیده بود.

==========

چون دیر شده بود و در هر صورت حساب نمی‌شد، منم ویر زدم و رولمو تکمیل کردم.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۶/۱۶ ۱:۱۰:۰۱








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.