به محض این که دستای مروپ با برگه تماس پیدا میکنه، یکی از مرگخوارا که پیروزی رو پیش روی چشماش میدید و از حالا بازگشت با شکوه اربابش رو داشت جشن میگرفت، جفتکزنان جلو میاد.
- بعدش چی سالازار کبیر؟ چطوری بمبو با این مواد بسازیم؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661872a7409.gif)
سالازار که نگاهشو روی صورت مروپ متمرکز کرده بود تا واکنش نوادهش به مواد رو زیر نظر بگیره و تصمیم بگیره باعث افتخار خاندانش هست یا نه، با شنیدن این پارازیت ابروشو بالا میندازه.
- اینقد عجول نباش دختر! اول مواد بعد طرز ساخـ... تو رو سر من چی کار میکنی؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5890f974c19dd.gif)
گابریل که حالا رو سر سالازار جا خوش کرده بود، بوسی بر کلهی پر ابهت سالازار میزنه و قبل از این که دستای جنبان سالازار بخواد اونو بگیره و از رو سرش پایین بذاره، خودش با جهشی برمیگرده به جمع مرگخوارا.
- نیاز دارم بشنوم این دختر اصیلزاده بود وگرنه مواد بی مواد!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4dc4e6ed4.gif)
دوریا در کسری از ثانیه شجرهنامهی خانوادگی گابریل رو تو ذهنش مرور میکنه.
- نیمهپریزاد جادوگره! فکر کنم همین که ماگلزاده نیست برای شما کافی باشه.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661728ed623.gif)
و به نظر کافی بود! چرا که سالازار با وجود دلخوری دوباره نگاهشو معطوف مروپ میکنه.
در تمام مدت مروپ بدون توجه به اتفاقاتی که در اطرافش در حال رخ دادن بود، برگه رو میخونه و میخونه و میخونه. هی میخونه. دوباره میخونه. بازم میخونه. اینقد میخونه تا جایی که بالاخره صبر مرگخواران منتظر لبریز میشه.
- مامان مروپ؟ لیست کالاها رو با ما به اشتراک نمیذارین؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil53cfdb8019fc3.gif)
مروپ برای چند ثانیهی دیگه هم تو برگه میمونه و ناگهان سرشو بالا میاره.
- ممنونم جد بزرگوار مامان. بعد از تهیه مواد اولیه خدمتتون میرسیم.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5890debd1935f.gif)
و همراه مرگخواران در حالی که نگاه مفتخر سالازار به دنبالش بود از اونجا خارج میشه.