جام آتش!

لوگوی هاگوارتز

رویداد جام آتش

۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

جام آتش

آماده‌اید شاهد یکی از بزرگ‌ترین و نفس‌گیرترین رقابت‌های تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و این‌بار نه‌تنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانه‌ای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار می‌گیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همه‌چیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود می‌گیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته می‌شود و تنها یک گروه می‌تواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پست‌ها را بخوانید، از خلاقیت‌ها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!

مشاهده‌کنندگان این موضوع: 1 کاربر مهمان
پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: دوشنبه 28 آبان 1403 14:49
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: شنبه 23 فروردین 1404 18:09
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 641
آفلاین
آبرفورث نگاه‌هایی سرشار از شک و تردید روونه‌ی جماعت هافلپافی می‌کنه. اگه تنها چند دقیقه خواب باعث شده بود اونا به کل بازگشت به هاگوارتز و تحصیل رو فراموش کنن و تنها تلنگر مرگ نجات‌دهنده‌شون باشه، خوابیدن تا صبح چه عواقبی می‌تونست داشته باشه؟

نکنه دیگه حتی حرفای مرگ هم روشون اثر نذاره و اونا بخوان تا ابد همونجا بمونن و پیش‌خوانش رو بپرستن؟

البته که این مورد خوشایندی برای آبرفورث بود چرا که کافه‌ش در نگاه دیگران ترسناک می‌نمود و مشتری چندانی نداشت. اما حالا با چهره‌ی تازه‌ای که پیدا کرده بود و حضور جمعی جادوآموز نوجوان و پرانرژی که با رنگ زردشون طراوت بیشتری به محیط می‌دادن، شاید کافه‌ی گرد و خاک گرفته‌ش رونق می‌گرفت؟

آبرفورث تکونی به سرش می‌ده تا افکار خودخواهانه‌ای که در انتها تو ذهنش شکل گرفته بود رو به گوشه‌ای برونه. درسته اصلا از آلبوس خوشش نمیومد، ولی به هر حال از خاندان دامبلدور بود و دامبلدورها قدر بودن و خوب بودن و این کارها زشت بود و این‌ها.

هافلپافیا که از لحظه گم شدن تخت‌خواباشون همه‌ش در حرکت بودن و جز چند دقیقه‌ای که پیش‌خوان خواب براشون به ارمغان آورده بود، باقی مواقع فقط خستگی بود که به جونشون میومد، دوباره کله‌ها رو بر روی پیش‌خوان گذاشته و به خواب عمیقی فرو می‌رن.

چند دقیقه طول می‌کشه تا صدای خر و پف هافلپافیا به قدری بلند بشه که تفکرات آبرفورث رو بر هم بزنه و تازه بفهمه چی داره می‌شه.
- هی من مگه اجازه دادم که شما باز گرفتین خوابیدین؟

یکی از هافلپیا، یکی از چشماشو به سختی باز می‌کنه و در عالمِ خواب می‌گه:
- به مرلین ما هرگز قصد ترک تحصیل نداشتیم. فقط گفتیم بیایم یکم استراحت کنیم و بعدش با انرژی برگردیم تختامونو پیدا کنیم. آقایی کن بذار... خر... پف...

تمام انرژی هافلپافی مذکور خرجِ گفتن جمله‌های پیشین شده بود و برای جمله آخر انرژی‌ای باقی نمونده بود. بنابراین آبرفورث تصمیم می‌گیره آقایی کنه و همچون یک دامبلدور با دلسوزی اجازه بده حداقل تا صبح رو بخوابن. ولی کاملا آماده بود که مطمئن باشه صبح که بشه همه‌شون بی‌چون و چرا راهیِ هاگوارتز می‌شن!
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!
پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: شنبه 19 آبان 1403 15:47
تاریخ عضویت: 1403/01/28
تولد نقش: 1403/01/29
آخرین ورود: شنبه 6 اردیبهشت 1404 15:57
از: عمارت ریدل ها
پست‌ها: 187
ارشد هافلپاف
آفلاین
- شرم بر شما!

همه ی نگاه ها به طرف مرگ چرخید و همه جا را به یک باره سکوت فرا گرفت.

- لحظه ای لذت خوابیدن رو بهونه ی یک عمر تنبلی و بطالت گذروندن وقتتون میکنید؟ پس کجا رفت آرمان های هلگا؟ به همین راحتی میخواید بیخیال تالار و تخت و از همه مهم تر فارغ‌التحصیلیتون بشید؟

تام که عرق شرمندگی را از روی پیشانی اش پاک کرد به اندیشه فرو رفت. به یاد گلهای زیبا و بوی خاکی که در تالار های هافلپاف میپیچید افتاد. تمام گیاهان هاگوارتز که بدون او در روز های گرم تابستان و شب های سرد زمستان در تنهایی هایشان چشم انتظار باز گشت او بودند.
- نه این غیر قابل قبوله ما باید حتما برگردیم. جناب مرگ ممنونیم. شما چشم مارو به روی حقیقت باز کردی.
- چقدر سخنان تاثیر گذار و زیبایی بود. تام راست میگه ولی میگم بهتر نیست اول تا میتونیم همینجا رو پیشخوان بخوابیم خستگیمون رو بگیریم و فردا با انرژی بریم برای جست و جوی تالار اسلیترین؟ واقعا الان توان حرکت تو پاهام نیست.
- دقیقا! توی پاهامونم توانی مونده باشه مغزمون دیگه فرمان حرکت نمیده.
- میشه جناب آبرفورث اینجا بخوابیم؟
- ولی صبح میریم قول میدیم.

هافلپافی ها که با چشمانی گرد شده و مظلوم به آبرفورث التماس میکردند منتظر جواب او ماندند.

ویرایش شده توسط تام ریدل در 1403/8/19 16:24:33


S.O.S

پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: شنبه 21 مهر 1403 22:13
تاریخ عضویت: 1397/05/27
تولد نقش: 1398/04/17
آخرین ورود: چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404 11:22
از: گیل مامان!
پست‌ها: 792
آفلاین
- آره‌ها! ما تونستیم! ما روی پیشخوان کافه آبرفورث خوابیدیم!
- فوق العاده‌س! این مشکلم به لطف سخت‌کوشی ما هافلپافی‌ها و پیشخوان هاگزهد حل شد.

هافلپافی‌ها با خوشحالی با یکدیگر و با آبرفورث که ماتش برده بود دست دادند و روبوسی کردند. سپس حلقه گلی را به گردن او انداختند؛ پیشخوان خاک آلود و چرک کافه را با گلاب شستشو دادند و پرچم هافلپاف را روی آن کشیدند و شروع به چرخیدن دور آن کردند.

- شماها دارین چیکار می‌کنید دقیقا؟!
- داریم پیشخوان مقدس‌تونو طواف می‌کنیم یا آبرفورث!
- چرا خب؟!
- زیرا پیشخوان شما، قوم بی‌خواب و بی پناه ما را از خطر نابودی نجات داد؛ پس از امروز به بعد ما وظیفه داریم این مکان را مقدس بداریم و رو به آن مناجات کنیم. ما خود را وقف این پیشخوان خواهیم کرد و هرگز از آن جدا نخواهیم شد.

آبرفورث با خود فکر کرد که شاید اشتباهی رخ داده باشد. مثلا شاید بجای آنکه نوشیدنی‌هایش را برای بیدار کردن هافلی‌ها بر سرشان خالی کرده باشد، احیانا خود شیشه را بر سرشان کوبیده باشد!
- یعنی می‌خواین ترک تحصیل کنین؟ دیوونه‌ای چیزی شدین؟!

آیا واقعاً هافلپافی‌ها به دلیل دزدیده شدن تخت‌هایشان قصد ترک تحصیل و عدم بازگشت به هاگوارتز را داشتند؟ یا به هاگوارتز بازگشته و تخت‌هایشان را پس می‌گرفتند؟
ویرایش شده توسط مروپ گانت در 1403/7/21 22:23:28
In mama's heart, you will always be my sweet baby
پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: چهارشنبه 18 مهر 1403 01:17
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: شنبه 23 فروردین 1404 18:09
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 641
آفلاین
فرود نوشیدنی‌های کره‌ای روی سر هافلپافیا بسیار اتفاق شوم و بد و ناخوشایند و دوست‌نداشتنی و هرچیزی که بگین بود. بنابراین به صورت کاملا طبیعی صاحب فروشگاه انتظار داشت که هافلپافی‌ها عصبانی بشن و بخوان تلافی‌ای چیزی بکنن.

حالا شاید بپرسین اگه آبرفورث می‌دونست واکنشی که از حرکتش می‌گیره بد خواهد بود، پس چرا دست به این کار زد؟ جواب اینه که خب اولا تو عصبانیت بود، دوما اونا مشتی جادوآموز بودن در حالی که خودش جادوگری جادوآموخته و صاحب ملک که عده‌ای نوجوون بهش حمله کرده بودن. پس خیلی خودش رو دست بالا و حق به جانب می‌دید.

با این حال، واکنشی که ما از جماعت هافلپافی می‌بینم اصلا خشم و ناراحتی نیست. بلکه اونا با خوش‌حالی و چشمانی که از خوش‌حالی پر از اشک شده بود با خوش‌حالی به آبرفورث نگاه می‌کنن.
- وای مرد، تو نجاتمون دادی.
- ازین بهتر نمی‌شد که بشه.
- باورم نمی‌شه ما موفق شدیم.

آبرفورث خیلی متعجب و حیران می‌شه. نه‌تنها آبرفورث بلکه هیچ‌کس انتظار چنین واکنش گرمی رو در مقابل پرتاب نوشیدنی بر سر و صورتش نمی‌پذیرفت.
- شماها چتون شده؟ خوبین؟

تام می‌پره تو بغل آبرفورث.
- خوبیم. خیلی هم خوبیم. چون که:

نقل قول:
به نظر نمی‌آمد که هافلی‌ها صدای وی را شنیده باشند چرا که تنها صدای خروپف‌های عمیق به گوش آبرفورث می‌رسید.

ابر تفکرات تام از ذهنش می‌زنه بیرون و وسط کافه هاگزهد به نمایش در میاد. آبرفورث اما هنوزم نمی‌فهمید که چی شده و علت خوش‌حالی هافلپافی‌ها چیه.

- ما تونستیم بخوابیم! طلسم فقط برای هاگوارتز بود. ما تونستیم. ما خوابیدیم و خر و پف کردیم.
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!
پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: چهارشنبه 18 مهر 1403 01:03
تاریخ عضویت: 1397/05/27
تولد نقش: 1398/04/17
آخرین ورود: چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404 11:22
از: گیل مامان!
پست‌ها: 792
آفلاین
اما کوبیدن کوبه از نظر هافلی‌های مشتاق خواب کافی نبود.

- پس بریم هاگزهدم امتحان کنیم.
- درسته... نباید شک و شبهه‌ای باقی بمونه.
- ما می‌توانیم در هاگزمید بخوابیم!
- برو بریم.

بووووم! (افکت باز شدن و کوبیده شدن در کافه به دیوار!)

- هوی! چه خبرتونه؟ مگه بزتون شاخش شکسته که عین یابو میاین توی کافه‌م؟!

جماعت هافلپافی که از شدت خواب آلودگی در هپروت به سر می‌بردند بدون توجه به داد و هوارهای آبرفورث خودشان را به پیشخوان کافه رساندند و سرشان را روی آن گذاشتند و در جا به خواب رفتند.

- چتونه شماها؟ موادی چیزی زدین؟! سرتونو از روی پیشخوانم بردارین ببینم!

به نظر نمی‌آمد که هافلی‌ها صدای وی را شنیده باشند چرا که تنها صدای خروپف‌های عمیق به گوش آبرفورث می‌رسید.
- مثل اینکه اینا زبون آدمیزاد سرشون نمی‌شه. پس پول این نوشیدنی‌ها به حساب خودتونه، گفته باشم!

لحظه‌ای بعد چند بطری نوشیدنی کره‌ای بر روی سر هافلی‌ها خالی شد.
In mama's heart, you will always be my sweet baby
پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: سه‌شنبه 17 مهر 1403 23:50
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: شنبه 23 فروردین 1404 18:09
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 641
آفلاین
خلاصه:
تخت‌ خواب‌های خوابگاه مختلط هافلپاف گم شده و هافلپافیا طلسم شدن که هرجای دیگه‌ای سعی کنن بخوابن نتونن (نیرویی اونا رو به هوا پرتاب می‌کنه). اونا که به شدت خسته‌ن و خوابشون میاد، پا می‌شن می‌رن هاگزمید تو هاگزهد بخوابن که رزالین ادعا می‌کنه هاگزمید با هاگوارتز فرقی نداره و اینجا هم نمی‌تونن بخوابن و باید دزدای تختاشون رو پیدا کنن که اولین گروهی که بهش مشکوکه اسلیترینه...


~~~~~~~

- رزالین هافلپافی نیستی! ما این همه راه کوبیدیم اومدیم هاگزمید، مجازات جادوآموزای زیر سال سومی که نمی‌تونن هاگزمید بیان رو قبول کردیم، رسیدیم به مقصد و تو تازه تصمیم گرفتی تز بدی که اینجا هم نمی‌تونیم بخوابیم؟ خب می‌مردی اینو از اول بگی؟

رزالین حالت چهره‌ی شرمنده‌ای به خودش می‌گیره.
- همونطور که شما خسته‌این منم هستم خب.

تام هم‌چنان عصبی بود.
- و تصمیم گرفتی بیشتر راه بری تا بیشتر خسته بشی؟

فلیسیتی که احساس می‌کرد اگه اون دو تا بخوان به صحبت ادامه بدن، بحثشون تا فردا صبح هم طول می‌کشه و به خستگیشون بیش از پیش افزوده می‌شه، تصمیم می‌گیره ایده خودشو رو کنه.
- دوستان، هیچ‌وقت گول ظاهر رو نخورین. همیشه جایی که تصورش رو نمی‌کنین جواب معما توش قرار گرفتـ...

تام این‌بار فلیسیتی رو مورد رگبار عصبانیتش قرار می‌ده.
- خب که چی؟ برو سر اصل مطلب حال نداریم.

فلیسیتی سریع جواب می‌ده:
- اصل مطلب این که چه ضرری داره حالا که این همه راه تا اینجا اومدیم اول مطمئن شیم هاگزمید نمی‌شه خوابید و بعد بریم سراغ اسلیترینی‌ها؟

فلیسیتی با دیدن چهره تام که به جای پرخاش تو فکر فرو رفته بود، با اعتماد به نفس حرفش رو تکمیل می‌کنه.
- آیا مطمئن شدن بهتر از در شک و شبهه بودن نیست؟
- هست!

تام که عصبانیتش رو به کل فراموش کرده بود، با چهره‌ای خوش‌حال جلو می‌ره و کوبه‌ی در هاگزهد که در ساعت 3 نصف شب بسته بود رو می‌کوبه!
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!
پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: سه‌شنبه 17 مهر 1403 20:00
تاریخ عضویت: 1397/05/27
تولد نقش: 1398/04/17
آخرین ورود: چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404 11:22
از: گیل مامان!
پست‌ها: 792
آفلاین
پشت در مهمان‌خانه هاگزهد

- عالیه دیگه... رسیدیم. الان میریم پیش آبرفورث می‌گیم یه اتاق بده بعدم می‌ریم رو تختش و با خیال راحت یه دل سیر می‌خواب...

هنوز جمله تام تمام نشده بود که رزالین سوزنی در بازویش فرو کرد.

- آخ... وای... ارشد گروه‌تونو کشتن! از همون روزی که دستای پشت پرده ارشدم کردن می‌دونستم نقشه دارن که منو ترور کنن ولی فقط بخاطر هافلپاف حاضر شدم تن به این نقشه بدم... از بس از خود گذشته‌ام! روی سنگ قبرم بنویسید: "سید الارشدای خدمت"! حلوا نیارین سر قبرما... فقط کوفت خیرات کنین! بله، پس چی؟ می‌خواین بدون من دهنتونم شیرین کنین؟ خجالت نمی‌کشین؟ بذارین حداقل چهلمم بگذره! باید بدون من دق کنین از غم از دست دادن چنین ارشدی! زجه و مویه هم موقع دفنم فراموش نشه. نبینم عین این خارجکیا با کلاس بازی در بیارین در آرامش دماغتونو پاک کنین‌ها! سر خاکم فقط باید جیغ بزنین و صورت خودتونو خراش بدین. وصیتمم اینه که...

رزالین به زور لوازم گل‌دوزی‌اش را در دهان تام چپاند تا لحظه‌ای ساکت شود.
- یه جوری جو می‌ده انگار بجای سوزن، شمشیر دو لبه تو بازوش فرو کردم! دِ آروم بگیر دیگه! اصلا نمیفهمم چرا اومدیم هاگزمید وقتی...

با اشاره رزالین، نقل قولی در آسمان ظاهر شد.

نقل قول:
تخت‌ خواب‌های خوابگاه مختلط هافلپاف گم شده و هافلپافیا طلسم شدن که هرجای دیگه‌ای سعی کنن بخوابن نتونن (نیرویی اونا رو به هوا پرتاب می‌کنه).

- نگاه... این یعنی ما بجز تخت‌های تالارمون هیچ‌جای دیگه نمی‌تونیم بخوابیم... حتی هاگزمید! باید بریم تختامونو پس بگیریم. حتما یکی از گروه‌های دیگه برای آزارمون این تخت‌هارو برداشتن. نظر منو بخواین این اسلیترینی‌ها از همه مشکوک‌ترن برای این مردم آزاریا!
In mama's heart, you will always be my sweet baby
پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: دوشنبه 15 مرداد 1403 03:12
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: شنبه 23 فروردین 1404 18:09
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 641
آفلاین
بنابراین کل جماعت هافلپافی در یک حرکت هماهنگ جاروها و سطل‌ها و هرچی وسایل شستشو بودو رها می‌کنن تا راهی هاگزمید بشن. اونا اونقد خسته بودن که اگه می‌شد خودشونو تو همون نقطه رها کنن و به خواب عمیقی فرو برن قطعا این کارو می‌کردن. اما متاسفانه می‌دونستن هاگوارتز حداقل در این لحظات به اونا اجازه خواب نمی‌ده چون طلسم شده بودن!

ملت هافلپافی هم‌چون لشگر شکست خورده و با چشمانی که به زور باز نگه داشته می‌شدن، راهروها رو یکی پس از دیگری طی می‌کنن تا به در خروجی هاگوارتز می‌رسن.

پاتریشیا جلوتر از همه بود و همه در انتظار بهش چشم دوخته بودن تا درو باز کنه. اما دستای پاتریشیا چند سانتی‌متری دستگیره در متوقف می‌شه.
- امیدوارم متوجه باشید که ما همراهمون جادوآموزای زیر سال سوم داریم که نمی‌تونن هاگزمید برن و برای بقیه هم هاگزمید رفتن خارج از وقتش خلاف قانونه!

اینجا دو نکته بود که در پاسخ به پاتریشیا بسیار حائز اهمیت بود. اولی رو گابریل به زبون میاره.
- من اینقد خسته‌م که حس می‌کنم اگه نخوابم جون از تنم بیرون می‌ره! اگه بحث بین مردن یا مجازات شدنه، من مجازات شدن رو ترجیح می‌دم. فقط بذارین زنده بمونم. من هنوز جوونم و آرزو دارم.

جعفر هم که نوبت رزرو کرده بود تا پس از غرغرهای گابریل لب به سخن بگشایه، دومین نکته رو پرتاب می‌کنه تو صورت پاتریشیا.
- ببین حرفت درست، ولی واقعا باید وقتی کل هاگوارتزو متر کردیم و تو دو قدمی خروج هستیم اینو بگی؟

جعفر هم راست می‌گفت، اونا دیگه نای برگشتنِ راهِ اومده رو نداشتن.
در نهایت هر دوی این دو دلیل باعث می‌شن که همون اندک هافلپافی‌هایی که داشت شک به دلشون میفتاد هم قانع بشن و دوباره حرکت به سمت هاگزمید از سر گرفته بشه!
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!
پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: جمعه 12 مرداد 1403 21:14
تاریخ عضویت: 1399/05/15
تولد نقش: 1399/05/20
آخرین ورود: چهارشنبه 14 آذر 1403 21:18
از: کتابخونه
پست‌ها: 565
آفلاین

جارو کردن قلعه بی فایده بود. هربار که یک راهرو تمیز می شد، بدعنق با کاه و جوهر از راه می رسید و روز از نو، روزی از نو.

- اینطوری جواب نمیده آقا!
- نه تخت داریم، نه چوبدستی. باید یه کاری بکنیم!
-اگه از محوطه ی قلعه خارج بشیم چی؟

گابریل در حالی روی نهمین گوسفند جعفر نشسته بود و مشغول خوندن کتاب "جارو بدون جادو" بود، این پیشنهاد رو مطرح کرد.

- یعنی بریم توی جنگل ممنوعه؟
- خیلی خطرناکه!
-نه لزوماٌ، فکرمیکنم تا هاگزمید کافی باشه، می تونیم شب رو توی یک مسافرخونه بگذرونیم تا فردا درباره ی تخت های گمشده یک فکری کنیم.

only Hufflepuff
تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
ارسال شده در: شنبه 6 مرداد 1403 20:43
تاریخ عضویت: 1403/01/06
تولد نقش: 1403/01/07
آخرین ورود: پنجشنبه 10 آبان 1403 07:04
از: وسایل گلدوزیم و گلام فاصله بگیر.
پست‌ها: 107
آفلاین
- آخه ما باید چی کار کنیم؟
- من تو عمرم بدون استفاده از جادو جایی رو تمیز نکرده بودم! من نمی تونم! من مامانمو می خوام

رزالین با جارو ضربه ای به پشت هافلپافی آخر زد، اما دلش نیامد زیاد محکم بزند و بنابراین هافلپافی مذکور فکر کرد تلاشی برای دلداریست، ولی زهی خیال باطل!
- از قد و قواره ات خجالت بکش هیپوگریف گنده.

پاتریشیا که همیشه عاقل ترین فرد در جمع بود، دستی به موهایش کشید و در حالی که می کوشید آشفتگی اش بابت همراهان خل و چلش را پنهان کند، گفت:
- تا قبل از این که سرمو بکوبم تو دیوار بیاین کارمونو شروع کنیم!

طبق معمول حق با پاتریشیا بود. رزالین هم در حالی که در یک دست وسایل گلدوزی و در دست دیگر، جارویی داشت آرام پشت پاتریشیا را نوازش کرد.
- حق با توئه دخترم!

سپس رو به بقیه هافلپافی ها کرد و چنان جیغی کشید که باعث شد بانوی چاق از خواب بیدار شود و فحشهایی بدهد که رزالین اگر می تواست گوشهای تمام هافلپافی ها را می گرفت تا آن حرفها را نشنوند:
- خب، مشغول شین دیگه!

و خودش هم در حالی که همچنان گلدوزی می کرد، با آرنجش جارو را گرفت و مشغول شد.
اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر