پایان مجموعه ی پیشگو و بازگشت به زندگیگادفری پشت میز مقابل پیشگو میستیکوس نشسته بود و با بی قراری به چهره ی او که مشغول تماشای چیزی در گوی پیشگویی اش بود، نگاه می کرد.
"لطفا به من بگویید چه طور می توانم آن ها را برگردانم؟"
"عجیب است که این قدر مشتاقش هستی. وقتی رزالی زنده و در کنارت بود و سعی داشت تو را قانع کند که مشکل لوسیندا قابل رفع است، تو به حرف های او اعتماد نکردی و در عوض هر آن چه را که سابیس به تو گفت، بدون لحظه ای تامل پذیرفتی."
"این مسائل مربوط به گذشته است و حرف زدن درباره ی آن ها فایده ای ندارد. من باید به حال فکر کنم."
"باشد. یک راه برای برگرداندن رزالی و لوسیندا به زندگی وجود دارد و آن معجون خون است."
"چه موادی برای ساخت آن لازم است؟"
"خون خودشان."
گادفری از جایش بلند شد و به قبرستانی که پشت قصر سابیس بود، رفت و اجساد رزالی و لوسیندا را از دل خاک بیرون کشید و همان طور که سعی داشت خیل کرم هایی که داخل گوشت بدن هایشان حرکت می کردند را نادیده بگیرد، با اجرای طلسمی خون آن ها را بیرون کشید و در یک محفظه ی شیشه ای بزرگ ریخت و آن را برای میستیکوس آورد و میستیکوس نیز ساخت معجون را شروع کرد.
شب بعد در حالی که سابیس و گادفری به شکار رفته بودند، ناتان نزد پیشگو رفت و روی یک صندلی نشست و به او که داشت محتویات داخل پاتیل را هم می زد و زیر لب افسونی را زمزمه می کرد، خیره شد.
"می دانم چرا به این جا آمده ای. می خواهی از من بپرسی اگر رزالی و لوسیندا برگردند، رابطه ی تو و گادفری چه خواهد شد."
ضربان قلب ناتان افزایش یافت و او لب پایینش را گزید.
"بله، لطفا این را به من بگویید."
"آیا تحمل شنیدنش را داری؟"
"منظورتان چیست؟ می خواهید بگویید اگر آن ها برگردند، گادفری مرا رها خواهد کرد؟"
"رزالی و لوسیندا ترجیح می دهند تنها افراد خانواده ی گادفری باشند. آن ها قدرت کافی برای دور کردن سابیس از او را نخواهند داشت، ولی تو را می توانند به آسانی حذف کنند."
آمیزه ای از غم و وحشت وجود ناتان را فرا گرفت و او در حالی که قطرات سرد عرق بر پوستش نشسته بود، اتاق را ترک کرد. میستیکوس نیز ساخت معجون را به پایان رساند و آن را داخل یک بطری ریخت و روی میزش گذاشت و بعد روی تختش دراز کشید و به خواب فرو رفت.
نزدیک طلوع خورشید سابیس به اتاقش برگشت و ناتان را دید که با چهره ای هراسان و رنگ پریده روی تابوتش نشسته. به سمتش رفت و پرسید:
"چه اتفاقی برایت افتاده، ناتان عزیزم؟ چهره ات به سفیدی گچ شده."
ناتان از جایش بلند شد و هق هق کنان گفت:
"لرد سابیس، من کار وحشتناکی کردم."
و قضیه را برای او تعریف کرد. لحظاتی بعد گادفری نیز به قصر برگشت و میستیکوس ساکنان آن جا را به قبرستان فراخواند تا معجون خون را روی بقایای رزالی و لوسیندا بریزند و شاهد بازگشتشان به زندگی باشند.
همه به آن جا آمدند. چشمان گادفری از خوشحالی می درخشیدند و سابیس لبخندی حجیم بر لب داشت و ناتان رنگ بر چهره نداشت و مثل کسی بود که دچار یک بیماری مهلک شده باشد و میستیکوس نیز در حالی که با حالتی معنی دار تک تک آن ها را از زیر نگاه خود می گذراند، معجون را روی اجساد رزالی و لوسیندا ریخت و طلسمی را به زبان آورد.
لحظاتی بعد کرم ها از اجساد دور شدند و گوشت و پوست رزالی و لوسیندا تغییر کرد و دوباره زندگی درونشان دمیده شد و آن ها با چهره هایی متعجب چشم هایشان را گشودند و از جایشان برخاستند و گادفری همان طور که اشک شوق می ریخت، آن ها را در آغوش کشید.
میستیکوس که انتظار این اتفاق را نداشت، ابروهایش را در هم کشید و نگاهش به سابیس و ناتان افتاد که لبخندهای معنی داری به یکدیگر می زدند و فهمید اوضاع از چه قرار است و از آن جایی که دیدن صحنه ی پیش رویش برایش لطفی نداشت، به خانواده ی ترکیبی متشکل از انسان ها و خون آشام ها تبریک گفت و قصد عزیمت کرد.
گادفری در حالی که هنوز رزالی و لوسیندا را در آغوش داشت، گفت:
"میستیکوس عزیز، کاش کمی بیشتر پیش ما می ماندید و با ما جشن می گرفتید."
رزالی ادامه داد:
"بله، ما شادی کنونی مان را مدیون شما هستیم."
"حتما دوباره به دیدارتان خواهم آمد، دخترم."
و رویش را برگرداند و همان طور که از قبرستان و قصر فاصله می گرفت، ظاهرش کم کم تغییر کرد، چروک های پوستش صاف شدند و چشمانش به رنگ آبی و موهایش به رنگ سیاه درآمدند و تبدیل به یک ساحره ی زیبا شد. او ایزابل مک دوگال، یکی از ماهرترین مرگخوارهای لرد سیاه بود که با معجون تغییر شکل گادفری و خانواده اش را فریب داده بود.
"به خاطر آن سابیس لعنتی نقشه ام با شکست مواجه شد. ناتان معجون را نابود کرده و خون گوزن داخل بطری ریخته بود، ولی حتما سابیس به نوعی معجون را بازیابی کرده... مهم نیست. در آینده باز هم فرصت خواهم داشت تا زندگی آن خون آشام محفلی، گادفری میدهرست را به تباهی بکشانم."
و لبخندی اریب بر لبانش نشست.
ویرایش شده توسط گادفری میدهرست در 1403/4/27 22:07:18
ویرایش شده توسط گادفری میدهرست در 1403/4/28 13:23:35