گابریل کاغذا رو روی میز وسط اتاق میذاره و کنار میز میشینه.
- تا من کاغذا رو قیچی میکنم تصمیم بگیرین کی اسما رو بنویسه.
الستور با شیطنت میگه:
- عالیه! چطوره اینبار من روی همه کاغذا اسم خودمو بنویسم؟
البته که الستور نمیخواست کسی باشه که اسما رو مینویسه، ولی با گفتن این حرف به هدفی که داشت میرسه و بذر شک رو تو دل همهی محفلیا میکاره. محفلیا دوباره شروع میکنن به انگشت اتهام زدن به همدیگه.
الستور بعد از این که به اندازه کافی از موقعیت لذت میبره، عصاشو به سایهش میسپره و خودش تا وسط اتاق جلو میاد.
- چطوره هرکس خودش اسم خودشو رو کاغذ بنویسه و بندازه تو این گلدون؟ اینطوری دیگه تقلبم نمیشه!
الستور همزمان با گفتن این حرف گلدونی رو تلپی میذاره روی میز. محفلیا کمی فکر میکنن و در نهایت به این نتیجه میرسن که پیشنهاد خوبیه.
- پس صف ببندین و یکی یکی جلو بیاین.
محفلیا صف میبندن ولی صفشون به قدری بلند میشه که تهش به جایی میرسه که مادر سیریوس بلک قرار داشت. با کنار رفتن پرده، ناسزاهاشه که به هوا بلند میشه.
- گندزادههای احمق! یه مشت بیلیاقت دور هم جمع شدن و فکر میکنن با قرعهکشی میتونن لیاقت پیدا کنـ...
سریوس پرده رو میکشه و از همگان دعوت به عمل میاره تا در حین صف بستن کمی از پرده بیشتر فاصله بگیرن تا از وقوع چنین حوادث ناگواری در آینده جلوگیری بشه. اما این وسط ریموس تو تفکر عمیقی فرو میره.
- شاید حق با مادر سیریوس باشه... شاید باید ثابت کنیم کی لیاقت داره حیاط پشتی به نامش بشه!
همه محفلیا برای بار دوم شروع به فکر کردن میکنن. سوال این بود که آیا واقعا اونقد حوصله دارن که به جای قرعهکشی به اثبات لیاقت رو بیارن؟