جام آتش!

لوگوی هاگوارتز

رویداد جام آتش

۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

جام آتش

آماده‌اید شاهد یکی از بزرگ‌ترین و نفس‌گیرترین رقابت‌های تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و این‌بار نه‌تنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانه‌ای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار می‌گیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همه‌چیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود می‌گیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته می‌شود و تنها یک گروه می‌تواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پست‌ها را بخوانید، از خلاقیت‌ها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!

مشاهده‌کنندگان این موضوع: 1 کاربر مهمان
پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: سه‌شنبه 4 دی 1403 01:36
تاریخ عضویت: 1397/11/04
تولد نقش: 1397/12/14
آخرین ورود: دیروز ساعت 17:00
از: سیرازو
پست‌ها: 385
مدیر ایفای نقش دیوان جادوگران، ارشد اسلیترین، بانکدار گرینگوتز
آفلاین
با نصف شدن خودکار توسط گابریل و خالی شدن جوهر آن، محفلی ها دیگر ابزاری برای نوشتن اسم های خود روی برگه نداشتند.

- چرا اینکارو کردی گب؟
- خب ریموس داشت گریه می کرد! از من انتظار نداری که بتونم این صحنه رو تحمل کنم؟ اونم وقتی که می تونم کاری کنم به چیزی که می خواد برسه؟

گابریل کافی بود که مسیر بین خود و ریموس را دنبال می کرد تا متوجه جوهر آبی رنگ خودکار شود و بفهمد که ریموس به چیزی که می خواست، نرسید. ولی او اعتقاد داشت که برای خوشحالی دیگران باید دست به هر کاری زد و درگیر حاشیه نشد.

اعضای محفل که می دانستند بحث با گابریل بی فایده است و هرچه بگویند، گوش او بدهکار نیست، تصمیم گرفتند که ذهن خود را درگیر عمل انجام شده توسط گابریل نکنند و دنبال راه حل بگردند.

- اگه درست یادم باشه، دوتا خیابون بالاتر لوازم التحریریه. می تونم برم، چندتا خودکار بگیرم و سریع برگردم.

راه حل منطقی ای بود. ولی چهره ی دیگر اعضای محفل، نمایانگر این بود که مشکلی در این راه حل وجود داشت.

- چطور تونستی این حرفو بزنی؟ آرمان های دامبلدور رو فراموش کردی؟

چهره ی ریموس، حاکی از آن بود که نمی دانست جریان از چه قرار است. چرا باید خرید خودکار به آرمان های دامبلدور مربوط می شد؟ به فکر فرو رفت تا مشکل را بیابد.
در همین حین، در خانه ی گریمولد باز شد.

- سلام!

فرد سلام کننده بدون درنگ به سمت ریموس رفت.

- وحدت هستم! آرمان وحدت! من یکی از آرمان های دامبلدورم. بهم خبر دادن که منو فراموش کردی. اومدم خودم، خودمو بهت یادآوری کنم. اگه اشتباه نکنم، گفتی که می خوای بری و خودکار بخری، درسته؟
- آره دقیقا همینو گفتم.
- مشکلی توش نمی بینی؟

ریموس که فکر هایش به در بسته خورده بودند و او را به جوابی نرسانده بودند، با تکان دادن سر جواب آرمان را داد.

- پس واقعا من رو فراموش کردی! مشکل راه حل تو اینه که میخوای "فردی" انجامش بدی. محفلی ها هر کاری رو با وحدت انجام می دن. پس جمله ی درست اینه که "با هم به خرید خودکار بریم".

آرمان وحدت این را گفت و از همان راهی که آمده بود، برگشت.
با یادآوری مجدد آرمان های دامبلدور به ریموس لوپین، همه ی اعضای محفل آماده شدند که با هم به لوازم التحریری بروند.

پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: یکشنبه 4 شهریور 1403 23:17
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: جمعه 5 اردیبهشت 1404 02:20
از: ایستگاه رادیویی
پست‌ها: 307
آفلاین
همون‌طور که محفلی‌ها هم‌دیگه رو گاز می‌گرفتن و خودشون رو به در و دیوار و هم‌دیگه می‌کوبیدن، سایه الستور و خود الستور و گابریل که روی سر الستور نشسته‌بودن، یه نگاه به‌هم کردن، شونه بالا انداختن، و بعد سایه الستور خیلی راحت و سایه‌وار از بین محفلی‌ها رد شد، خودکار رو برداشت، برگشت و به دست گابریل داد.

چشمای گابریل برق زدن. توی چشماش ستاره و تک‌شاخ دیده‌شد و حسابی روی کله الستور ذوق کرد و رقصید.

- حالا قراره با این خودکار چیکار کنی؟
- می‌خوام باهاش نقاشی تک‌شاخ روی دیوارای خونه بکشم!

به محض شنیدن صحبت‌های در حال رد و بدل شدن بین الستور و گابریل، محفلی‌ها هم‌دیگه رو رها کردن و ناباورانه به الستور که همراه گابریل روی سرش کنار دیوارها قدم میزد که گابریل راحت‌تر بتونه نقاشی کنه، خیره شدن.

- این... این خیلی ناعدالتی بزرگی بود...

نگاه‌ها از الستور و گابریل به سمت ریموس که روی زمین زانو زده‌بود و اشک توی چشماش جمع‌شده‌بود برگشت.

- من از شیش ماه قبل برای گرفتن این خودکار برنامه ریخته‌بودم... کلی محاسبه کرده‌بودم...

کم‌کم اشک از چشمای ریموس جاری شد.
- الان دیگه حتی اوجولات هم درد منو دوا نمیکنه...
- عه... آخییی... بیا حالا، ناراحتی نداره که، نصفش میکنم با هم استفاده کنیم.

قبل از اینکه ریموس بتونه به گابریل بگه خودکار قابل نصف شدن نیست، خودکار توسط گابریل نصف شد، و نصفش به دست ریموس داده‌شد.

الستور هم خیلی آروم دستش رو جلوی دهنش گذاشت که با دیدن قیافه ریموس، از شدت خنده منفجر نشه. البته که به فکرش رسید بعدا به گابریل نکته حیاتی در مورد نصف کردن خودکارهارو هم بگه!
Smile my dear, you're never fully dressed without one
پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: چهارشنبه 17 مرداد 1403 00:16
تاریخ عضویت: 1397/05/27
تولد نقش: 1398/04/17
آخرین ورود: چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404 11:22
از: گیل مامان!
پست‌ها: 792
آفلاین
- چی گفت؟!
- گفت صف ببندیم!

محفلی‌ها مشت‌هایشان را به هوا بردند و صدای اعتراض‌شان در خانه گریمولد طنین انداز شد.
- صف ببندیم؟ صف ببندیم؟! خجالت نکشیدی این حرفو زدی فرزند روشنایی؟

ریموس سرش را خاراند.
- آم... چرا باید خجالت می‌کشیدم؟

صدای نچ نچ شدت گرفت.
- صف بستن یعنی یکی جلوی یکی دیگه وایسه... یعنی اولویت و برتری یکی بر دیگری! این بود آرمان‌های دامبلدور که دوست داشت همه با هم برابر باشن و هیچکس بر دیگری برتری نداشته باشه؟!

آهنگی کمونیستی از بلندگو‌های خانه گریمولد پخش شد که صدای نچ نچ محفلیان را همراهی کرد.

- رفیق محفلی‌اوف‌های عزیز، من به شدت نادم و پشیمون شدم. من به آرمان‌های پاک کمونیس‌... دامبلدوریسم خیانت کردم. از امروز تا ابد صف بستن توی خونه گریمولد ممنوعه. هرکی هم صف ببنده شیر دامبلدور رو حلالش نمی‌کنیم!

نگاه‌های تحسین آمیز محفلی‌ها مهر تاییدی بر سخنان ریموس شد.

- خب حالا که صف بستن نداریم همه با هم حمله کنیم و اسممونو بنویسیم و بندازیم تو گلدون. حمله!

لحظه‌ای بعد محفلی‌ها که گویی مدت‌ها پشت درهای مترو منتظر مانده‌اند بر سر و کله یکدیگر کوفتند و از سر و کول هم بالا رفتند تا خودشان را اولین نفر به تنها خودکار خانه گریمولد برسانند.
In mama's heart, you will always be my sweet baby
پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: شنبه 13 مرداد 1403 13:05
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: شنبه 23 فروردین 1404 18:09
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 641
آفلاین
خلاصه:
محفلیا می‌خوان بین خودشون قرعه کشی کنن تا ببینن حیاط پشتی خونه گریمولد مال کی میشه...


~~~~~~~~

-خب، کی اسما رو می‌نویسه؟

پاتریشیا شانس خودش رو دوباره امتحان می‌کنه و به وسط جمعیت محفلیون قدم می‌ذاره.
- من این وظیفه خطیر رو برعهده می‌گیرم تا مچ‌های شما عزیزان برای نوشتن درد نیاد!

در کمال تعجبِ پاتریشیا، هیچ محفلی‌ای هیچ پاسخی نمی‌ده و به ناگاه سکوت در خانه گریمولد حکم‌فرما می‌شه. پاتریشیا نگاهشو رو محفلیا می‌گردونه و متوجه می‌شه همه‌شون بدون استثنا بهش زل زدن. زل زدنی که مشخص بود از نوع محبت‌آمیز نیست، بلکه یک "فکر کردی یادمون رفته سری پیش چی کار کردی‌"ای تو چشماشون موج می‌زنه.

پاتریشیا با تاسف سری تکون می‌ده.
- این بود آرمان‌های محفل؟ آیا حق هرکسی نیست که شانس دوباره بهش داده بشه؟

هم‌چنان نگاه‌ها مشابه قبل ادامه پیدا می‌کنه. بنابراین پاتریشیا آهی می‌کشه و خودشو لا به لای جمعیت گم و گور می‌کنه. به محض این که پاتریشیا از مرکز توجهات خارج می‌شه، ریموس دستاشو محکم به هم می‌کوبه.
- هرکس خودش اسم خودشو رو یه کاغذ می‌نویسه و می‌ندازه تو این گلدون...

ریموس همزمان با گفتن این حرف، گلدونو برمی‌داره و سر و ته می‌کنه. خاک‌ها همگی پخش زمین می‌شن و گیاها تو دستای ریموس پرتاب می‌شن. ریموس گیاها رو به رزالین تحویل می‌ده و پچ‌پچ‌کنان تو گوشش می‌گه:
- شب باهاشون قرمه‌سبزی بپز. مطمئنم با چند تا شکلات طعم خوبی می‌گیرن.

بعد به سمت بقیه برمی‌گرده و با صدای بلند ادامه می‌ده:
- اینطوری دیگه مطمئن هم می‌شیم تقلبی صورت نمی‌گیره. خیله خب، صف ببندین!
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!
پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: یکشنبه 31 تیر 1403 20:15
تاریخ عضویت: 1402/05/17
تولد نقش: 1402/05/29
آخرین ورود: جمعه 5 اردیبهشت 1404 14:24
پست‌ها: 176
آفلاین
سپس گابریل به سمت کریچر رفت.
- حالا چی میخوای جن خونگی کوچولو؟ دوست داری آزادت کنم؟
- کریچر بچه نیست! کریچر یه جن خونگیه بزرگه و شما خائنین به اصل و نسب نباید اینجوری با کریچر رفتار کنین! ارباب ریگولوس دوست نداشت اینجوری با کریچر رفتار شه!
- اوه ببخشید کریچر! معلومه که تو بزرگی! ببین کریچر هر کی که صاحب حیاط پشتی بشه مطمئن می‌شه که گلخونه اربابت صحیح و سالم می‌مونه؛ می‌تونیم دور گلخونه ریگولوس یه حصار بکشیم یا با یه دیوار خوشکل از حیاط جداش کنیم. اینجوری حیاط پشتی قشنگ‌ترم میشه.
- کریچر نمی‌خواد کسی به گلخونه ارباب ریگولوس رسیدگی کنه. دوست داره خودش رسیدگی کنه!
- خب، چه بهتر! تو مسئول گلخونه حیاط پشتی باش!
- گلخونه ارباب ریگولوس!
- هر چی تو بگی.

بعد رو به سیریوس کرد.
- سیریوس! تو هم نباید اینجوری با کریچر رفتار کنی. باید به اون احترام بزاری و باهاش مهربون باشی! جن خونگی به قشنگی و مهربونی!
- باشه ببخشید.
- حالا شد! می بینین چقدر صلح خوبه! چقدر خوبه که همه با هم مهربون باشیم.
- حالا میشه قرعه‌کشی رو شروع کنیم؟ گوسفندای من دیگه نمی تونن بیشتر از این منتظر بمونن

همه حرف جعفر رو تایید کردند. روندا گفت:
-خب، کی اسما رو می‌نویسه؟
{زِندِگیــت هَمون رَنگـی میشِـہ که خودِت نَقاشـیش میکُنـے🎨🦋}


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: یکشنبه 31 تیر 1403 19:38
تاریخ عضویت: 1403/01/06
تولد نقش: 1403/01/07
آخرین ورود: پنجشنبه 10 آبان 1403 07:04
از: وسایل گلدوزیم و گلام فاصله بگیر.
پست‌ها: 107
آفلاین
- ارباب ریگولوس عاشق حیاط پشتی بود! اون اونجا یه گلخونه داشت! کریچر نذاشت هیچکدوم از این خائنا صاحبش شد!

تمام سرها به طرف گوینده این حرفها که طبیعتا کریچر بود برگشت. رزالین به سمت کریچر رفت و تلاش کرد او را نوازش کند، ولی کریچر چنان خود را عقب کشید که انگار رزالین آبله اژدها داشت.
- زنیکه خائن به اصل و نسب گلخونه ارباب ریگولوس رو به گند کشید و کریچر چیزی نگفت. ولی کریچر نذاشت...

کریچر به خودش زحمت نداد که به یاد بیاورد هر وقت رزالین را می دید، به خاطر استفاده از گلخانه سابق ریگولوس چنان ناسزاهایی به زبان می آورد که اگر سیریوس می شنید، بی برو برگرد او را از آن مکان بیرون می انداخت.

ببین کریچر، مطمئنم ریگولوس دوست نداشته اونجا پر از عنکبوت و داکسی بشه، درسته؟

کریچر در جواب رزالین، مثلا زیر لب ولی در واقع با فریادی در حد بانوی عزیزش گفت:
- داکسی و عنکبوت از این گندزاده ها و خائنا و گرگینه ها بهتر بود. اگر ارباب ریگولوس دید حیاط پشتی دست این آشغالا افتاد، چی گفت؟

سیریوس که تاب توهین به همرزمانش را نداشت، گوش کریچر را گرفت و او را از راهرو بیرون انداخت. فریاد اعتراض رزالین و گابریل بلند شد:
- آخه چه طور دلت اومد با یه موجود معصوم اینطوری رفتار کنی؟ اونم احساسات داره.
- زورت به یه جن خونگی رسیده؟
اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر
پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: یکشنبه 31 تیر 1403 10:15
تاریخ عضویت: 1402/05/17
تولد نقش: 1402/05/29
آخرین ورود: جمعه 5 اردیبهشت 1404 14:24
پست‌ها: 176
آفلاین
در نهایت پس از یک مدت طولانی فکر کردن ریموس به یک نتیجه رسید: اثبات کردن خودشون زمان طولانیای وقت می‌برد و اونها صبر نداشتن و می‌خواستن هرچه سریع تر برنده حیاط پشتی مشخص بشه. در ضمن چون همه محفلی ها خواستار حیاط پشتی بودن کسی رو نداشتند که بین اونها داوری کنه و اگر کسی هم بود شایسته‌ی داوری نبود. پس تصمیم گرفت نتیجه گیری‌اشو بین محفلی ها بازگو کنه
- دوستان، اولا که ما زمان کافی برای تصمیم گیری صاحب حیاط پشتی نداریم و اثبات خودمون زمان میخواد. دوما کسی نیست که لیاقت ما رو ارزیابی کنه تنها کسی که الان این دور‌وبراست و جزو اعضای محفل نیست...
- مامان سیریوسه!

ریموس با اخم نگاه به الستور زد که حرفش را قطع کرده بود. سپس ادامه داد:
- و فکر می‌کنم همه‌اتون با من موافق باشین که اون شایستگی داوری بین ما رو نداره چون عقایدش کاملا با ما متفاوته‌!
- اما قرعه‌کشی هم خطرناکه و ممکنه یکی توش دست‌کاری کنه تا خودش برنده حیاط پشتی بشه! بهترین راه استفاده از نظر مادر منه!

محفلی ها از حرف سیریوس تعجب کردند. مادر سیریوس از سیریوس متنفر بود و سیریوس هم از مادرش متنفر بود. اما با این وجود اون در اون لحظه از مادرش دفاع کرده بود و خواستار داوری مادرش شده بود.
- نه! ما با داوری مادر تو مخالفیم.
- چرا؟
- هر چی باشه اون مادر توعه، سیریوس. ممکنه تو از قبل بهش گفته باشی که به اینجا بیاد و این حرف رو بزنه و ما فکر کنیم که عقیده‌اش درسته و بعد اون رو داور کنیم و ببینیم که شایسته‌ست و اون تو رو انتخاب کنه!
- اما خودتونم می دونین اون از من متنفره.
- به هر حال یه حس مادری توی وجود تمام مادرا هست! حسی که باعث میشه مادر به بچه های عزیز و دردونه‌اشون عشق بورزن!

همه حرف گابریل را تایید کردند. حالا که راه‌حل اثبات خود خط خورده بود وقت قرعه‌کشی دوباره بود.
{زِندِگیــت هَمون رَنگـی میشِـہ که خودِت نَقاشـیش میکُنـے🎨🦋}


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: یکشنبه 31 تیر 1403 01:30
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: شنبه 23 فروردین 1404 18:09
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 641
آفلاین
گابریل کاغذا رو روی میز وسط اتاق می‌ذاره و کنار میز می‌شینه.
- تا من کاغذا رو قیچی می‌کنم تصمیم بگیرین کی اسما رو بنویسه.

الستور با شیطنت می‌گه:
- عالیه! چطوره این‌بار من روی همه کاغذا اسم خودمو بنویسم؟

البته که الستور نمی‌خواست کسی باشه که اسما رو می‌نویسه، ولی با گفتن این حرف به هدفی که داشت می‌رسه و بذر شک رو تو دل همه‌ی محفلیا می‌کاره. محفلیا دوباره شروع می‌کنن به انگشت اتهام زدن به همدیگه.

الستور بعد از این که به اندازه کافی از موقعیت لذت می‌بره، عصاشو به سایه‌ش می‌سپره و خودش تا وسط اتاق جلو میاد.
- چطوره هرکس خودش اسم خودشو رو کاغذ بنویسه و بندازه تو این گلدون؟ اینطوری دیگه تقلبم نمی‌شه!

الستور همزمان با گفتن این حرف گلدونی رو تلپی می‌ذاره روی میز. محفلیا کمی فکر می‌کنن و در نهایت به این نتیجه می‌رسن که پیشنهاد خوبیه.
- پس صف ببندین و یکی یکی جلو بیاین.

محفلیا صف می‌بندن ولی صفشون به قدری بلند می‌شه که تهش به جایی می‌رسه که مادر سیریوس بلک قرار داشت. با کنار رفتن پرده، ناسزاهاشه که به هوا بلند می‌شه.
- گندزاده‌های احمق! یه مشت بی‌لیاقت دور هم جمع شدن و فکر می‌کنن با قرعه‌کشی می‌تونن لیاقت پیدا کنـ...

سریوس پرده رو می‌کشه و از همگان دعوت به عمل میاره تا در حین صف بستن کمی از پرده بیشتر فاصله بگیرن تا از وقوع چنین حوادث ناگواری در آینده جلوگیری بشه. اما این وسط ریموس تو تفکر عمیقی فرو می‌ره.
- شاید حق با مادر سیریوس باشه... شاید باید ثابت کنیم کی لیاقت داره حیاط پشتی به نامش بشه!

همه محفلیا برای بار دوم شروع به فکر کردن می‌کنن. سوال این بود که آیا واقعا اونقد حوصله دارن که به جای قرعه‌کشی به اثبات لیاقت رو بیارن؟
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!
پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: شنبه 30 تیر 1403 20:02
تاریخ عضویت: 1402/05/17
تولد نقش: 1402/05/29
آخرین ورود: جمعه 5 اردیبهشت 1404 14:24
پست‌ها: 176
آفلاین
گابریل که همون طور که داشت کاغذ ها رو در هوا پخش می کرد شنید که متهم به جادو و عوض کردن نوشته کاغذا شده به سمت پاتریشیا چرخید.
- چی؟! من همچین کاری نمی‌کنم پاتریشیا! همه میدونن که من معتقد به صلحم و چنین کاری برخلاف صلحه.

بعد شروع کرد به سخنرانی در رابطه با صلح و اتحاد بین اعضای محفل. در نهایت پس از یک سخنرانی طولانی مدت دوباره رو به پاتریشیا کرد.
- و به همین دلیل ه معتقد به صلحم می‌بخشمت! شما هم باید همین کارو کنین بچه ها. حالا وقت قرعه‌کشی دوباره‌ست!

سپس همان‌طور که زیرلب آواز می خواند رفت تا کاغذ ها و قیچی را بیاورد. محفلی ها هم که چشم گابریلِ معتقد به صلح را دور دیدند به سمت پاتریشیا حمله ور شدند.
- چطور جرئت کردی حق ما رو بخوری؟!
- آموزه ها پروفسور به همین سرعت یادت رفت؟
- مگه تو دوست ما نبودی؟

پاتریشیا که به دست جمعیت محفلی های عصبانی گرفتار شده بود و حتی به سختی می توانست نفس بکشه بریده بریده چیزی گفت:
- این... کار... خودتون... هم... چندان به آموزه... های پرو...فسور شباهتی... نداره!

جمعیت از پاتریشیا فاصله گرفتن و به حرفش فکر کردند. درسته که کار اونها هم اشتباه بود ولی کار پاتریشیا خیلی اشتباه‌تر بود! اما تا خواستند که دوباره به پاتریشیا حمله کنند گابریل همراه با کاغذ ها و قیچی وارد اشپزخانه شد.
{زِندِگیــت هَمون رَنگـی میشِـہ که خودِت نَقاشـیش میکُنـے🎨🦋}


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه‌ی صورتی
ارسال شده در: شنبه 30 تیر 1403 16:56
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: شنبه 23 فروردین 1404 18:09
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 641
آفلاین
در حالی که محفلیا با چهره‌هایی غمگین و پر از حسرت، به پاتریشیای خوش‌حال که اسمش در اومده بود نگاه می‌کردن، گابریل خودشو به کاغذای تا شده می‌رسونه و شروع می‌کنه باهاشون بازی کردن.
- برف ببار برف ببار.

گابریل همزمان وردی به سمت کاغذها می‌خونه که باعث می‌شه تاشون از هم باز بشه و پروازکنان از این سو به اون سو ببرن.
- شاد باشین که ما یک پیروز خوش‌شانس تو این جمع داریم.

کاغذهای باز شده رو سر و روی محفلیا فرود میان و بعد از برخورد با زمین، دوباره پروازکنان تو هوا اوج می‌گیرن و از نو رو کله‌ی محفلیا می‌بارن.

این وسط الستور متوجه می‌شه تک‌تک کاغذهایی که جلوی چشماش در حرکت بودن تنها با یک اسم مزین شده بودن، پاتریشیا وینتربورن!

- ها ها ها! جالبه که به جای برف، پاتریشیا داره می‌باره!

الستور با خونسردی تمام این حرفو می‌زنه و به دسته‌ی عصاش تکیه می‌ده و هلهله‌ی بعدی رو به خود محفلیا واگذار می‌کنه که حالا دست از غصه خوردن برداشته بودن و به کاغذا چنگ می‌نداختن و تو هوا می‌قاپیدنشون.
- راس می‌گه! اینا که رو همه‌شون نوشته شده پاتریشیا! ببینم کی اسما رو نوشت؟

ریموند که مسئولیت خطیر تا کردن کاغذا رو برعهده داشت، با انگشت به پاتریشیا اشاره می‌کنه.
- پاتریشیا اسما رو نوشت و منم تا کردمشون. ولی من آموزه‌های پروفسور دامبلدور رو سر لوحه‌ی زندگیم قرار دادم و بواسطه‌ی اعتمادی که به پاتریشیا داشتم، اسما رو نخوندم و فقط تاشون کردم.

ولی پاتریشیا زیر بار نمی‌ره.
- نخیرم این وصله‌ها به من نمی‌چسبه! من تقلب نکردم. از کجا معلوم کار جادوی گابریل نباشه؟

دلیل هرچی که بود، محفلیا خواهان تکرار قرعه‌کشی بودن!
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!