فرشتهیاروی شماره یک دستش را یواشکی خراماند تا یک دانه از هولی پاپکورنهای فرشتهیاروی شماره دو را ناخونک بزند.
-
-
-

-

-

فرشتهیاروی شماره یک نزدیک بود باورش نشود. یعنی واقعا
کاف ناخونکش داشت داشت روی پاپکورنهای شماره دو فرود میآمد؟ یعنی واقعا شماره یک میتانست؟ یعنی واقعا شماره یک الکی ناراحت شده بود که توی فاز اول جنگ سریع-سریع و چارتا-چارتا پاپکورنهاش را لمبانده بود و تمامشان کرده بود و نمیدانست چیکار کند؟ آیا واقعا تمام این مدت شماره یک میتانسته بود پاپکورنهای شماره دو را بدزدد؟ آیا حتی آن دفعه که یک دفعهای کلی باران آمده بود و همه جا را سیل برده بود و زرافهها مجبور شده بودند شنا کنند و گوریلها برای اینکه غرق نشند سوار مرغابیها شده بودند و شماره یک آنقدر ذوق کرده بود که پاپکورنهایش را شب اول تمام کرده بود هم میشده بود یواشکی دست کند توی پاپکورنهای شماره دو؟ و شاید حتی آن دفعه که با شمارههای دیگر رفته بودند روی آن دوتا شهره سنگ گوگرد بریزند هم اصلا لازم نبوده بود وسط راه برگردد چون پاپکورنهایش تمام شده بود و میتانست با بقیه فرشتهها مردم را تبدیل به نمک کند و هارهار به دماغشان بخندد و حتی آنقدر خوب کار کند که اسمش دیگر عدد صحیح نباشد و مردم بشناسندش و حتی شاید پلههای ترقی را یکی دوتا میپرید بالا و میرفت توی کار وحی و واقعا مگر شماره یک چیاش از بقیه کمتر بود و تازه از همه هم بزرگسنتر بود و واقعا هرچی میکشید تقصیر پاپکورنهایش بود.
تمام این مدت، میشد تقصیرشان نباشد؟
- داره خوب میشه. نگاه. این یارو اسلیترینه و شاه جهنم گویا قبلا همو میشناختن.

فرشتهیاروی شماره یک، یک دانه پاپکورن برداشت.
- یـــــــــــــــــــــس! یـــــــــــــــــــــس! یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــســـــــــــــــــــــــــــ!
فرشتهیاروی شماره دو نگاهش کرد.
- پاپکورن منه اون؟
- ها؟

- شبیه پاپکورنای منه.
- نه.

فرشتهیاروی شماره دو جعبه هولی پاپکورنش را گذاشت کنار. بلند شد. قلنج بالهایش را شکست. خشمش را گرم کرد. تارهای حنجرهاش را ورز داد.
- شماره یک.
- کی؟

فرشتهیاروی شماره دو چشمهای روی بالهایش را باز کرد.
- شماره یک.
- نمیشناسم.

فرشتهیاروی شماره دو اندازه بزرگترین آسمانخراش دنیا قد کشید.
- شماره یک.
- من تا صفر فقط بلدم.

فرشتهیاروی شماره دو کهکشانخراش شد.
- چهرهی خیانت، سیهکینترین آفریده خلقت، چشم پلید خفت. استخواندریده، مارخزیده. منفور.
-

- از این هنگام، با آوایی که در سینهام مرا مختار کرده، تو را مهجور مینامم. از این هنگام، نام تو در لوح روشنایی سوخته. فرشته مسقوط، بخز به زمین جدیدت. ملک منقوط، بپوش پوستی تازه. از این هنگام، شیطان، تبعیدی.
و فرشتهیاروی شماره یک منفجر شد.
I was walking among the fires of Hell, delighted with the enjoyments of Genius; which to Angels look like torment and insanity
― William Blake, The Marriage of Heaven and Hell
Somewhere, where magma-like boils blood, where hatred is currency and abscess, fancy -- somewhere, where the Sun is nailed upside-down on a cauterized sky, crucified and excruciated -- somewhere, where amass the Armies of Murder to push poles down throats, become each a King of Massacre or Queen of Slaughter -- somewhere in Hell
Salazar Slytherin raised a crooked finger, on its nail echoed the command to rip and tear without end. Alastor Moon was first to heed, grabbing the slothful thorax of Belphegor with large-bulked arms of shadow. With a twist he cracked the bones. It sounded like light. The demon stared at his spilled guts, and staring on, collapsed
In death, said Alastor, cheeringly swinging his clean cane, in death, too, true to life: the perfect picture of a pile of pus. And grinned wide enough to flash all his thirty-two perfect canine-likes
فرشتهیاروی شماره یک کمکم داشت یک ذره میترسید. پس خم شد و پاپکورنش را برداشت و خاکسترهای رویش را فوت کرد و از لای اهریمنها سر-دزدان و جاخالی-دهان رفت و رفت تا رسید به یک یارویی که بهش میخورد از بقیه بیشتر بداند چی دارد میشود.
- ببخشید جناب. من تازه تبعید شدم. میشه--
لوسیفر رعد و برقهای توی چشمهایش را چرخاند.
- پلشت ملعون! یه فرمانده و بیکار؟ جوخه
رادیکالهای منفی و
اعداد طاعونی رو برمیداری و رودههای اون گوزن رو میاری واسم. بدو تا پلکاتو به پاهات ندوختم.
فرشتهیاروی شماره یک به پاپکورنش نگاه کرد.
ویرایش شده توسط وینکی در 1403/12/1 19:42:05
ویرایش شده توسط وینکی در 1403/12/1 19:43:22
ویرایش شده توسط وینکی در 1403/12/1 19:45:41
Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are
MOSALSAL