هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: مقاله‌ها :: مجله سفسطه باز

گفتگو با آزاده ها و جانبازان ودست اندركاران جنگ تحميلي جادوگران


سلام

(طرح اصلي برگرفته از نمايشنامه هاي تايپيك محفل به روايت فتح)

بينندگان عزيز ما در روزهاي پاياني جنگ تحميلي جادوگران بين دو جبهه ي سياه و سفيد سعي كرديم كه مصاحبه اي با بعضي از آزادگان آزاد شده، جانبازان، مفقود الاثر هاي جنگ! و شهداء جنگ! انجام بديم...

گفتگو با آزاده مرلين:
سوسك: سلام برادر مرلين...
مرلين: سلام برادر...
سوسك: برادر ميشه هدفتون رو از جهاد و جنگ با دشمنان بيان كنين؟
مرلين: جنگ؟ كدوم جنگ؟
سوسك با صدايي بسيار آرام: مگه شما نرفته بودين جنگ؟ مگه شما آزاده نيستين؟
مرلين هم با صدايي بسيار آرام: خداييش رو بگم كه نه...
سوسك با صدايي بسيار آرام: پس كجا رفته بودين؟
مرلين هم با صدايي بسيار آرام: من براي رفع حاجت رفته بودم يك جاي بد! نمي دونم كدوم از خدا بي خبري در رو از پشت روي من بست!
سوسك كه جاخورده: بله... بينندگان عزيز اين هم گفتگوي ما با مرلين آزاده بود كه متاسفانه به دليل اوضاع وخيم و شرايط سختي كه به موجب فشارهاي وارده بر ايشون وارد شده الآن زياد حالشون خوب نيست و اگر خدا بخواد بعدا مزاحمشون ميشيم!

*****

گفتگو با آزاده گيلدوري:
سوسك: سلامٌ عليكم آيت الله گيلي گيلي...
گيلي گيلي: عليك سلام برادر بسيجي...
سوسك: برادر گيلي اگه ميشي هدفتون از جهاد و جنگ رو بگين...
گيلي گيلي: جنگ؟ جنگ چي هست حالا!؟
سوسك با صدايي بسيار آرام: مگه شما نرفته بودين جنگ؟ مگه شما آزاده نيستين؟
گيلي گيلي هم با صدايي بسيار آرام: نه والله...
سوسك با صدايي بسيار آرام: پس كدوم گوري رفته بودين؟
گيلي گيلي هم با صدايي بسيار آرام: من ديدم كه اوضاع وخيمه و يكي از بندگان معصوم خدا به تنفس مصنوعي نياز داره... رفتم به كمك اون بنده ي خدا...
سوسك با صدايي بسيار آرام: درست! ولي چرا اين همه مدت!؟

گيلي گيلي هم با صدايي بسيار آرام: ميدونين چيه؟ طرف خيلي به كمك نياز داشت! هر چي بهش تنفس مصنوعي ميدادم باز هم نيازش به تنفس مصنوعي رفع نميشد! بعد هم امام جمعه ي قزوين كه ما رو در اين حالت ديده بود و شاكي بود چرا اون رو در اين عمل روحاني شريك نكردم! منو برد به منكرات! هر چي بهش گفتم كه: « بابا خود من منكراتي ام... داشتم به طرف كمك مي كردم كه خفه نشه... وقت نبود كه به شما فرصت بدم تا در اين عمل روحاني شريك بشين...» گوشش بدهكار نبود كه نبود...
سوسك: بله... بينندگانن عزيز... برادر گيلدي در اين مدت كار بسيار بزرگي انجام دادن و جان يك انسان رو نجات دادن... ! و الآن هم به دليل نياز به تنفس مصنوعي حالشون بده و نميتونن حرف بزنن... انشاء الله بعدا باهاشون مصاحبه مي كنيم و خودشون اطلاعاتي در مورد كاري كه كردن به شما ميدن!

*******

گفتگو با مفقود الاثر سيريوس بلك!
سوسك: بله بينندگان عزيز ما اومديم جلوي پرده تا با مفقود الاثر سيريوس بلك مصاحبه اي رو انجام بديم... اميدوارم كه استفاده بكنين... آقاي سيريوس بلك سلام... صداي ما رو ميشنوين؟
سيريوس بلك: آنتن نميده! ميشه يك جا واستين؟
سوسك: ما همين جا واستاديم شما نبايد حركت كنين...
سيريوس بلك: ... ب... ل... ه...؟ م... ت... و... ج... ه... ن... م... ي... ش... م...
سوسك: ميگم صداي ما رو ميشنوين؟
سيريوس بلك: آها... آره حالا ميشنوم... بفرمايين امرتون چيه؟
سوسك: ميشه هدفتون از جنگ رو بگين؟ چه طوري شد كه حاظر شدين جونتون رو براي هري فدا كنين؟
سريوس بلك: مگه من جونم رو براي هري فدا كردم؟
سوسك با صدايي بسيار آرام: چي؟ پس براي كي فدا كردين؟
سريوس بلك هم با صدايي بسيار آرام: براي هيچ كي بابا... لوپين اومد پيش من گفت هري پاتر در خطره من هم كه از قيافه ي هري بدم ميومد گفتم اشكال نداره بذار بميره... بعد هم داشتيم با لوپين شعر « يك توپ دارم قل قل ايه» رو ميخونديم كه مالي ويزلي از ترس اينكه جيني رو دستش بمونه اومد ما رو مجبور كرد بريم هري رو نجات بديم... همين...
سوسك با صدايي بسيار آرام: بعدش چي شد؟ مگه شما به خاطر هري جسورانه نجنگيدين و نرفتين پشت پرده؟
سريوس بلك هم با صدايي بسيار آرام: پرده؟ كدوم پرده؟
سوسك با صدايي بسيار آرام: نگين كه پشت پرده نيستين...
سيريوس بلك هم با صدايي بسيار آرام: اگه به هري نگين معلومه كه پشت پرده نيستم! اين پرده رو براي خروج اضطراري ساختن! من هم كه از قيافه ي هري بدم ميومد به دامبل گفتم كه به من كمك كنه... اون هم گفت بيا يك كم سر به سر هري بذاريم! تو برو پشت پرده من هم به هري ميگم تو مردي!
سوسك: بله بينندگان عزيز اين هم مصاحبه ي ما با فداكارترين پدر دنيا كه دليل آنتن ندادن موبايلشون نتونستيم باهاشون گفتگو كنيم و اگه موبايلشون آنتن داد دوباره باهاشون تماس ميگيريم.

************

پيام هاي بازرگاني
ردا فروشي خانم مانيا انواع لباس ها براي تمام مراسم...
كافي شاپ پرنل فلامل... بهترين غذا براي بهترين ذائقه!
تا چندي ديگر تايپيك قشون كشي برا دعواهاي شما!
تا 7 بهمن انتخابات جبهه ي سفيد... همه شركت كنن لطفا...
پايان پيام هاي بازرگاني

************

سلام
بينندگان عزيز با ادامه برنامه از شبكه ي خصوصي سوسك در خدمت شما هستيم!

گفتگو با جانباز دامبلدور!
سوسك: سلام... دامبل عزيز ميشه بگين از كدوم ناحيه جانبازين؟ ميشه بگين چند درصد جانبازين؟
دامبل: بله من از ناحيه ي مغز و اعصاب و روان جانبازم و براي همين هم دو سه ماهي در بخش رواني هاي سنت مانگو بستري بودم! اما دكتر گفت كه من ديگه خوب نميشم پس مرخصم كرد! در مورد درصد هم بگم كه من جانباز % 500 درصد هستم...
سوسك:
حالا ميشه هدفتون از رفتن به خط مقدم بگين؟ و اينكه چه طوري جانباز شدين؟
دامبل: خط مقدم كدومه؟ چه طوري جانباز شدين چه حرفيه؟
سوسك با صدايي بسيار آرام: يعني چي؟ متوجه نميشم...
دامبل هم با صدايي بسيار آرام: ما كه اصلا نرفتيم خط مقدم...
سوسك با صدايي بسيار آرام: اگه نرفته بودين خط مقدم پس چه طوري جانباز شدين؟
دامبل هم با صدايي بسيار آرام: ولله بايد بگم كه ما جانباز مادرزاديم! همين طوري جانباز به دنيا اومديم!
سوسك: بله... بينندگان عزيز اين هم مصاحبه ي ما با جانباز گران قدر دامبل كه فقط به خاطر ميهنش %500 جانباز شده... البته به دليل اوضاع وخيم ايشون ما ادامه ي مصاحبه با ايشون رو مي اندازيم براي بعد... دامبل عزيز در آخر ميشه يك نوشته ي نيم خطي به عنوان يادگاري براي ما بنويسين؟
دامبل: آره... چي بنويسم؟
سوسك: بنويس با عشق... تقديم به تمام هموطنان عزيزم.
دامبل:
با اشغ... طغديم به حمه ي حموتنان اضيضم!
امزا! ديمبلدورت!
(براي تازه كاربرها: دامبلدور سابق به داشتن غلط املايي معروف بود)

************

و آخرين مصاحبه با شهيد راه كربُ بلا! حاج آقا دارك لرد! اولين شهيد جنگ تحميلي! كه همون روز هاي اول جنگ به دست نيروهاي اهريمني ولدمورت به درجه ي رفيع شهادت نائل آمد! و البته تا ثانيه هاي آخر در حال تلاش براي نابودي نيروهاي دشمن بود...

سوسك: حاجي كجايي ببيني! وزارت آزاد گشت!
حاجي دارك لرد: (با صدايي طنين انداز) نه... نبينم كه براي من گريه مي كني! من رفتم پيش خداي خودم و نزد او روزي مي خورم...
سوسك: حاجي... قاتلت بميره...
حاجي: نه... اون كه تقصيري نداشت... همش تقصير من بود...
سوسك: تقصير شما؟ چرا تقصير شما؟
حاجي: من رفته بودم پشت سنگرها ديدم چند تا از مرگخوارها گرگم به هوا بازي مي كنن... گفتم من هم بازي؟ اون هم به عربي يك چيزي گفت كه من معنيش رو نفهميدم... براي همين بازيشون رو خراب كردم... بعد كه اومد فرار كنم يكي از اونها افتاد دنبال من... من بدو... اون بدو... من بدو... اون بدو... من بدو... اون بدو... تا اينكه رسيدم به يك كوچه ي بن بست... اون هم اومد دستش رو زد به من و گفت: «الآن انتَ گرگي!» من هم عصباني شدم و دنبالش كردم... من بدو... اون بدو... من بدو... اون بدو... من بدو... اون بدو... تا اينكه رسيد به يك كوچه ي بن بست... من هم رفتم گرفتمش... و گفتم: « به كي فحش دادي گفتي گرگ؟؟؟» اون هم گفت: « به انتَ...!» من هم عصباني شدم و چوبدستيم رو كشيدم بيرون ولي دوستاش كه از دور منتظر بودن تا بريم دنبال اونها و اونها رو بگيريم سريع تر عكس العمل نشون دادن...

سوسك:
حاجي:
سوسك: بله... حاجي اگر توصيه اي براي جوانان دارين ما درخدمتيم...
حاجي:
اولا: دوستان هميشه راه شهيدان رو ادامه بدين... و هيچ وقت راه ما رو فراموش نكنين...
دوما: برادرم نمازت را سر موقع و به جماعت بخوان و خواهرم حجابت را رعايت كن...
سوما: بر خود واجب ميدانم كه همه ي شما رو امر به معروف و نهي از منكر بكنم: همه ي شما رو امر ميكنم به تنفس مصنوعي و بي جامه پارتي! و نهي ميكنم از با جامه پارتي!
چهارما: هيچ وقت به «با جامه پارتي» نرويد و بدانيد كه توطئه ي استكباره!

سوسك: حاجي... استكبار مملي!؟ يا استكبار جهاني؟
حاجي: چه فرقي ميكنه؟ مهم اينه كه پاسوريزه... ببخشين منظورم اين بود كه مهم اينه كه استكباره حالا چه استكبار مملي! و چه استكبار جهاني! و البته مطمئن باشيد كه هر دو استكبار در پشت پرده با هم رابطه ي دوستانه اي دارن و هدف اصليشون دور كردن شما از آصلامه!

سوسك: بله اين هم يك مصاحبه ي بسيار جامع و كامل با حاجي دارك لرد... اميدوارم كه لذت برده باشين... خدانگهدار.


حالا به آهنگي از*** توجه فرماييد...
حاجي: اي بي ناموس ها! ما براي شما شهيد شديم حالا شما مياين آهنگ هاي اين زن بي حجابه! ضد آصلام رو رو پخش ميكنين؟
سوسك: حاجي بيخيال... غيرتي نشو!
حاجي: راه نداره... من نميذارم آهنگ اين زن بي حجابِ ضد آصلام رو پخش كنين...
سوسك: حاجي...
حاجي: ولي يك راه داره...
سوسك: چه راهي؟
حاجي: بايد همراه با حركات موزون پخشش كنين!
سوسك:

قبلی « گفت و گو با دانيل رادكليف ، بازيگر فيلم هري پاتر کی گفته هری پاتر بهترین کتابه؟ » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
دالاهوف
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۱/۹ ۱۱:۳۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۳/۱۱/۹ ۱۱:۳۲
عضویت از: ۱۳۸۳/۵/۲۱
از: نیروگاه هسته ای
پیام: 255
 Re: گفتگو با دست اندركاران جنگ تح...
خیلی خیلی افتضاح بود...آخه تو رو به چه این کارا .سوسکی؟

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.