اينجا ميخوايم مشكلات كلي كتابو بررسي كنيم اينجا يه سري از مشكلاتي كه من پيدا كردم رو ميبينيد:
1-يكي از خصوصيات اسليترينيها با توجه به آواز كلاه گروه بندي اصيل بودنه.ما ميدونيم كه ولدمورت دورگه است پس چطور تو اسليترين بوده؟
2-مگه گودريك گريفيندور جادوگر نبود و چوبدستي نداشت؟پس اون شمشير به چه دردش ميخورد؟
3-وقتي كه دم باريك ميخواست سدريكو بكشه جاي زخم هري درد گرفته بود و اون از شدت درد چشاشو بسته بود در نتيجه مرگ سدريكو نديد پس چطور تسترالهارو ميبينه؟
4-در جلد پنجم مالفوي گفته كه ارشدها نميتونن امتياز كم كنن ولي تو جلد دوم پرسي 5 امتياز كم كرده و 50 امتياز هم اضافه كرده
5-پسر كراوچ در محاكمه اي كه هري در قدح انديشه ديده بود مرتب مادرشو صدا ميكرد و ازش ميخواست كه نذاره اونو به آزكابان ببرن ولي تنها زني كه ما اونجا ديديم بلاتريكس لسترنج بود.
6-تو كتاب چهارم وقتي جام هري و سدريكو به قبرستون برد تو هزارتو بود ولي وقتي هريو برگردوند اونو به بيرون هزارتو برد
7-نيك تقريبا بي سر گفته بود كه جادوگرا بايد نشانه اي از خودشون رو زمين بذارن تا بتونن روح بشن با توجه به اين موضوع ميرتل چطور روح شد؟
8-هري در فصل اول جلد پنجم بدون در دست گرفتن چوبدستي آن را روشن كرده بود.
و دو نكته جالب:
1-هميشه هروقت اتفاقي براي هرميون ميفته رون از همه بيشتر ناراحت ميشه و هروقت اتفاقي براي رون بيفته هرميون از همه كمتر ناراحت ميشه!
2-روزي كه نيك تقريبا بي سر مرده با روزي كه پدر و مادر هري مردن يكيه!هرسه در روز هالووين مردن.