هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و جدال مرگبار

هری پاتر و جدال مرگبار (فصل 8)


pen_and_paper2005@yahoo.com
 فصل هشتمرای منفی  فضای خانه به شدت آرام شده بود همگی سعی می کردند که در حضور خانم ویزلی هیچ حرکت ناخوشایندی انجام ندهند. خانم ویزلی بعد از آن ماجرا با همه ی بچه هایش سرسنگین شده بود و تنها گاهی با جینی صحبت می کرد(زیرا او را تنها فرزندش می دانست که علیه او دست به توطئه نزده است) و پیغامش را اینگونه به بقیه می رساند. لوپین دیگر در پناهگاه نمانده بود، هری اصلا نفهمید که او چرا به پناهگاه آمده بود. فقط فهمیده بود که گردهمایی اعضای محفل برای تصمیم گیری در مورد آن ها همین امروز بعد از ظهر است. او انتظار داشت که خودش و بقیه نیز به قرارگاه بروند؛ او خیلی حرف ها داشت که می بایست به آن ها می زد. اما هنگامی که تانکس به پناهگاه آمد هری متوجه شد که انتظار بیجایی داشته است. آن ها نمی خواستند بچه ها را با خود ببرند. بچه ها از حرف هایی که یواشکی شنیده بودند متوجه شدند که همگی در قرارگاه جمع شده اند و تانکس زود نظرش را داده و پیش آنها آمده است. بعد از رفتن خانم و آقای ویزلی تانکس سعی کرد بقیه ی خرده کاری های تزئینات خانه را انجام دهد. اما فلور که همراه بیل نرفته بود مرتب از تانکس ایراد می گرفت و از تزئینات او ناخرسند بود. او مرتب می گفت: من به بیل گفتم که پدر و مادرم می تونستن یه جای خیلی خوب واسه مراسممون دست و پا کنن اما اون قبول  نکرد. آخه اینجا خیلی کوچیکه! بنابراین برای بار دیگر عنوان خلط اضافی را در ذهن بچه ها تداعی کرد. هرماینی و جینی سعی می کردند در این چند روز دور و بر او نپلکن. هری چند بار سعی کرد از زیر زبان تانکس حرف بیرون بکشد که موفق نشد. هری آرزو می کرد که ای کاش به جای تانکس هاگرید برای مراقبت از آن ها می آمد، مطمئنا از هاگرید چیزهای بیشتری دستگیرشان می شد. هری نمی دانست چرا در طول این مدت همه اش به یاد چیزها و کسانی می افتاد که به مدرسه اش مربوط می شدند. شاید به این دلیل بود که دنیای جادویی هری فقط زمان مدرسه بود.گردهمایی اعضای محفل بیشتر از آنچه تصور می شد طول کشید. تانکس با کمک هرماینی و جینی شام را آماده کرده بود. فرد و جرج داشتند با شوخی با جن های خاکی وقتشان را پر می کردند تا خانم و آقای ویزلی برسند آن ها مانند کریسمس گذشته جن های خاکی را تزئین کرده بودند و این دفعه آن ها را با حالتی رقص آمیز در هوا به پرواز درآوردند. جینی از اینکه می دید آن جن های کوچک و کثیف چنان زیبا می رقصند خنده اش گرفته بود.مدت زیادی گذشت اما خانم و آقای ویزلی برنگشته بودند رون روی صندلی راحتی ولو شده بود و در برابر پلک هایش که سنگین شده بودند مبارزه می کرد. جینی در حالی که پشت میز آشپزخانه نشسته بود خوابش برده بود. هرماینی نیز داشت کتاب "افراد مهم تاریخ، افراد ناشناس" را مطالعه می کرد، هری می دانست که او هنوز به دنبال ردی از ر.ا.ب است؛ اما از بس بی حال بود در جستجو به او کمک نکرد. صدای ضربه زدن به در همه را به خود آورد تانکس به سوی در رفت پس از چند لحظه خانم و آقای ویزلی به همراه بیل و چارلی وارد خانه شدند. خانم ویزلی از تانکس خواست تا شب را پیش آنها بماند و صبح برود اما تانکس گفت که این بار نوبت اوست. هری یکباره فکر کرد که هنوزهم کشیک دادن و مراقبت از او ادامه دارد. بقیه افراد پشت میز آشپزخانه نشستند خانم ویزلی که در چهره اش نوعی حالت عجیب به چشم می خورد آخر از همه به آنها پیوست. نوعی خوشحالی همراه ناراحتی و عصبانیت. جرج گفت:خوب! چی شد؟ آره یا نه؟چارلی گفت: هم آره هم نه.فرد گفت: یعنی چی؟- یعنی اینکه شما دوتا می تونید عضو محفل شین.باشنیدن این حرف صدای سوت و هورای دوقلوها بلند شد. هری نگران به نظر می رسید. جینی گفت: و بقیه؟بیل این دفعه پاسخ داد: ولی محفل با عضویت شما سه تا (او به هری، رون و هرماینی اشاره کرد) موافق نیست. خانم ویزلی لبخندی زد و گفت: غیر از اینم انتظار نمی رفت. حالا بهتره برین بخوابین. فرد، جرج بهتره قبل از خواب این جن های خاکی رو به حالت اولشون در بیارین کم مونده از بس که تو هوا رقصیدن بالا بیارن. هری اولین کسی بود که آشپزخانه را ترک کرد.
قبلی « عشق نافرجام - فصل پنجم مصاحبه با آرامینتا ملی فلوا » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
melody
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۲۷ ۱۶:۳۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۲۷ ۱۶:۳۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳
از: هافلپاف
پیام: 62
 Re: هری پاتر و جدال مرگبار (فصل 8)
ايول
خوب بود.... ولي چرا اينقدر دير؟
2007
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۲۷ ۱۶:۳۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۲۷ ۱۶:۳۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۱۰
از: كنار بر بچ مرگ خوار
پیام: 789
 Re: هری پاتر و جدال مرگبار (فصل 8)
جالب بود فیض بردیم
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۲۷ ۸:۲۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۲۷ ۸:۲۶
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 Re: هری پاتر و جدال مرگبار (فصل 8)
مرسی
خوب بود
اما یکم زودتر یعنی فصل بعدی رو اگه تونستی یکم زودتر برای سایت بفرست

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.