بازم سلام! گفته بودم که مقاله دوم رو هم می نویسم. اگه یادتون باشه تو مقاله اول، کتاب 6 تا آخر جلد 1 رو به صورت کاملا موشکافانه بررسی کردیم. ببخشید که آنقدر فاصله افتاد، آخه امتحان های میان ترمم شروع شده بود. تازه من برای نوشتن این دو مقاله، یکبار به صورت کلمه به کلمه کتاب 6 از اول تا آخر خوندم. امیدوارم بتونم راضیتون کنم. حالا در این مقاله به ادامه بحث مون می پردازیم (آدرس ها از کتاب خانم اسلامیه) و این مقاله:
1- صفحه 12 سطر 17: "هری: حتی اسنیپ هم نمیتونه به این خوبی نقش بازی کنه"
خب به نظر من هری در اینجا درست فکر میکنه. از طرف دیگه این یکی از همون سرنخ هایی هست که رولینگ عادت داره تو کتاباش بذاره که مربوط به آخر داستان میشه.
2- صفحه 17 سطر 15: "هری: اما حالا فقط فرض کنیم که دامبلدور درباره اسنیپ اشتباه می کنه."
در اینجا لوپین می گه: "و حالا می رسیم به اینکه آیا باید به قضاوت دامبلدور اعتماد کنیم یا نه. من که اعتماد می کنم"
خب حالا ما باید چی کار کنیم، به دامبلدور اعتماد می کنیم یا نه!؟ منم میگم که به دامبلدور اعتماد دارم و اسنیپ طرف ماست (جلوتر مدرکی رو بهتون نشون می دم).
3- صفحه 20 سطر 8: در اینجا جاسوس بودن لوپین مطرح می شه. من مطمئنم که از این، تو قسمت 7 استفاده می شه و یه حدس قوی میزنم و اون اینکه لوپین و پتیگرو کشته خواهند شد تا همه مخترعین نقشه غارتگر از بین رفته باشند.
4- صفحه 22 سطر آخر: این جا مدرکی هست که نشون میده اسنیپ از سال پنجم شروع به اختراع جادو میکرده (راستی هیچ وقت توضییح داده نشده که چطور این کارو می کنند. ممکنه هری تو قسمت 7 جادو اختراع کنه).
5- صفحه 53 سطر 2: "دامبلدور: چون این استعدادو دارم که از توان مغزی خارق العاده ای بهرمند باشم، تمام حرف هایی که زدی فهمیدم"
و چند سطر پایین تر: "من چیزهایی بیشتر از اونچه تو فهمیدی رو استنباط کردم"
و چند سطر پایین تر: "هیچ کدوم از حرف هایی که زدی مایهی نگرانی من نشد"
در اینجا چند نکته وجود دارد:
الف) دامبلدور به این دلیل که هری روی این مسئله که اسنیپ داره خیانت میکنه زیادی اصرار می کنه، عصبانی می شه و جملاتی به کار میبره که با اون فروتنی و تواضعی که از دامبلدور انتظار داریم مطابق نیست. منظورم از این نکته این بود که خیلی ها میگن دامبلدور در اون لحظه ای که اسنیپ می خواد بکشتش بهش التماس نکرده ولی همنطور که گفتم ممکنه در شرایط متفاوت انسانها رفتار متفاوت داشته باشن.
ب) دامبلدور چه چیزهایی بیشتر از هری استنباط کرده؟
ج) دامبلدور می گه حرف هایی که زدی باعث نگرانی من نشد. به نظر من این به این معنی است که اسنیپ واقعا طرف دامبلدور هست. چون درسته که دامبلدور قبلا هم اشتباه کرده ولی ندیدیم که انقدر سهل انگار باشه.
د) ما در آخر داستان می فهمیم که دامبلدور می دونسته که مالفوی چی کار می کرده. به نظر من اسنیپ اینو بهش گفته و باز این نکته رو باز گو می کنه که اسنیپ قوی ترین چفت کننده ایه که وجود داره.
6- صفحه 63 سطر 1: "دامبلدور: طلسم اواداکداورا معمولا در کسی نشانه و جراحتی ایجاد نمی کنه...البته به استثنای تویی که جلوم نشستی"
این مطلب فرضیه این که خود هری یه جان پیچه رو تقویت می کنه.
7- صفحه 68 سطر 3 خط مونده به آخر: در اینجا ولدمورت از اسلاگهورن می پرسه جان پیچ چیه؟ این همون خاطره دستکاری شده اسلاگهورن هست. به نظر من اگه اسلاگهورن می خواست خاطرشو عوض کنه باید این قسمتشو عوض می کرد که مهمتر از همه جاش بود ( این می تونه یه ایراد به کتاب باشه).
8- صفحه 113 و 114: مهمترین و اساسی ترین نکتهای که تو جلد دوم هست (البته به نظر من). هاگرید در اینجا می گه که تو جنگل دامبلدور و اسنیپ سر موضوعی بحث می کردند و عبارات زیر رو عینا می شنوه:
"اسنیپ می گفت دامبلدور زیادی به خودش حق می ده و شاید اون، یعنی اسنیپ، نخواد دیگه این کارو بکنه"
و دو خط پایین تر: "دامبلدور هم رک و راست بهش گفت که اون قبول کرده اون کارو بکنه و حالا هم باید کارشو انجام بده. باهاش خیلی محکم حرف زد."
الف) خب من می تونم با احتمال 99 % بگم که کشته شدن دامبلدور نقشه خودش بوده. ما که رولینگ رو می شناسیم و خوب می دونیم چطوری سر نخ می ده! اگه قرار باشه اسنیپ خائن باشه چه دلیلی داشته که همچین مکالمه محرمانه ای که بین اسنیپ و دامبلدور بوده رو ما بدونیم؟
ب) حالا از رولینگ که بگذریم اگه اسنیپ خائن باشه چه دلیلی وجود داره که با دامبلدور مخالفت کنه و باهاش بحث کنه؟ می تونسته مثل همیشه نقش بازی کنه. تازه از طرف ولدمورت که خطری تهدیدش نمی کرده که بخواد نگران بشه!
ج) گفتم 99% و اون 1% بخاره کلمه "دیگه" توی این جمله هست: "اسنیپ نخواد دیگه این کارو بکنه."
9- صفحه 129 سطر 2: "هری صحنه ای را مجسم کرد که در آن جینی کنار پیکر بی جانش آهسته آهسته می گریست و ..."
به نظر من این می تونه یه سرنخ از رولینگ باشه برای آخر کتاب 7
10- صفحه 141 سطر یک خط مانده به آخر: "دامبلدور: خودش خبر نداره که بیرون این قلعه با چه خطری روبه رو می شه."
این جمله درباره تریلانیه. به نظر من ممکنه تو قسمت 7 تریلانی رو شکنجه بدند و شاید آخرش کشته بشه.
11- صفحه 164 سطر 9: "دامبلدور: یعنی اگه من امشب به کافه هاگزهد برم ..."
باز هم کافه هاگزهد و آبرفورث دامبلدور.
12- صفحه 181 سطر 13 و سطر 15: سخن از ماندانگاس که به آزکابان رفته و یک اشاره کوچک به نام اکتاویوس پیر می شه که گم شده. قبلا در مورد اینکه چرا کلمه پیر رو بکار برده دوستان توضیح دادن.
13- صفحه 192 سطر آخر: یک سوال! تانکس از چه آسیب هایی صحبت می کنه و منظورش از بعضی ها یعنی کی؟
14- صفحه 269 سطر 10: "چندین شمشیر زنگار گرفته و یک تبر سنگین و خون آلود به چشمش خورد."
این وسایلی که هری توی اتاق ضروریات دیده ممکنه ازش تو قسمت 7 استفاده بشه. همونطور که هممون می دونیم از وسایلی که هری تو قسمت 2 تو مغازه بورگین و برکز دیده تو داستان استفاده می شه.
15- صفحه 292 سطر 14، 15 ، 16: "بله، از پشت در سرو صدایی اومد و در باز شد. مسئول بی نزاکت کافه و اسنیپ جلوی در اتاق ایستاده بودند."
این مسئول کافه بوده که اسنیپ رو شناخته و اونو از اونجا بیرون کرده. و باز هم آبرفورث دامبلدور. شاید هری در قسمت 7 یاد همین موضوع بیفته و یه سر به کافه هاگزهد بزنه.
16- صفحه 298 سطر 8: "دامبلدور لحظه ای هیچ نگفت. به نظر می رسید که می کوشد درباره چیزی تصمیم گیری کند. آخر سر گفت: من مطمئنم. به اسنیپ اعتماد کامل دارم.
"می خوام نکته مهمی رو براتون بگم و اون اینکه مطمئن باشید دامبلدور برای اعتماد به اسنیپ دلیل محکمی داره که ما تو قسمت 7 می فهمیم. هری داره اصرار می کنه که اسنیپ یه خائن هست و دامبلدور در اینجا داره تصمیم گیری میکنه که به هری بگه چرا به اسنیپ اعتماد داره یا نگه، که آخرش باز هم نمی گه.( دامبلدور تو کی هستی! آخه من یکی که کشته مرده این شخصیت هستم!
17- صفحه 303 سطر 19: باز هم کلمه هاگزهد.
18- صفحه 314 سطر 4: در اینجا هری از افسون جمع آوری استفاده می کند. به نظر من در قسمت 7 هری از این افسون برای پیدا کردن جان پیچ ها استفاده کنه، چون همونطور که دامبلدور گفت این سادهترین راه برای اینه که بفهمی با چه چیزی مواجه هستی.
19- صفحه 323، 2 خط مونده به آخر: به طور خلاصه: دامبلدور به هری می گه من بعید میدونم ولدمورت بخواد کسی رو که پاش به اینجا رسیده بکشه، بعد هری تعجب می کنه و با خودش فکر می کنه یعنی این هم یکی از اصرارهای جنون آمیز دامبلدور برای دیدن روی خوب هر کسی هست. که بعد دامبلدور میگه ببخشید هری، باید می گفتم ولدمورت قصد نداره اونارو بلافاصله بکشه.
در اینجا دامبلدور دلیل حرفی که زده به هری میگه و ما می فهمیم این هیچ ربطی به جنون دامبلدور نداشته، برعکس اون این حرف رو بر اساس منطق و دلیل گفته بوده. حالا منظورم از این مکالمه ای که آوردم این بود که دامبلدور توی این 6 تا کتاب بیخودی نگفته که به اسنیپ اعتماد داره، بلکه حتما یه دلیل محکم داشته.
20- صفحه 329 سطر 12: "دامبلدور: می خوام بمیرم."
دامبلدور این حرف رو وقتی معجون خورده بوده می گه و چند ساعت بعدش واقعا می میره. به نظر من این حرف، حرف دل دامبلدور بوده (نقشه دامبلدور).
21- صفحه 342 سطر 17 : "دامبلدور به هری میگه: برو سیوروسو بیدا کن. بهش بگو چه اتفاقی افتاده و بیارش اینجا."
وقتی هری و دامبلدور به باروها رسیدن دامبلدور بلافاصله این حرفو می زنه. خب این هم یه مدرک دیگه برای نقشه دامبلدور. چون میگه برو سیریوسو بیدار کن تا بیاد منو بکشه. اون هم جلوی مرگخواره، تا همه فکر کنن که اسنیپ واقعا طرف ولدمورت هست.
22- صفحه 345 سطر 3: دامبلدور می دونه که دراکو می خواسته کتی و رون رو بکشه. خب دامبلدور اینو از کجا فهمیده. یا خودش فهمیده و اسنیپ بهش گفته، که در کتاب مدرکی رو نمی بینیم که نشون بده دامبلدور با دراکو ملاقاتی داشته، گرچه می تونسته داشته باشه) ولی در آخر جلد 1 اسنیپ و دراکو توی یه کلاس خالی باهم صحبت می کنند. شاید همون موقعه که دراکو به خیال خودش داشته جلوی اسنیپ رو می گرفته که به ذهنش وارد نشه، ولی اسنیپ همه چیز رو از تو ذهنش خونده بوده و بعد به دامبلدور گفته. که باز هم نشون می ده که اسنیپ قوی ترین چفت کننده ای هست که وجود داره.
23- صفحه 356 سطر آخر: "مرگ خوار به دامبلدور می گه: همش حرف می زنی و هیچ کاری نمی کنی."
این جمله به نظر من هم تا حدود زیادی درسته. دامبلدور از کتاب 1 تا 5 واقعا هیچ کاری نکرده بود و فقط تو قسمت 6 بود که ما دیدیم یه کاری بر علیه ولدمورت می کنه. البته باید اقرار کنم تو همین یه قسمت به اندازه همه 5 قسمت قبلی بر علیه ولدمورت کار کرد که اگر مرگ خوار اینو می دونست هر گز چنین حرفی نمی زد.
24- صفحه 367: اسنیپ به راحتی طلسم های هری رو متوقف می کرد و در ادامه می بینیم اسنیپ داره نحوه مبارزه کردن به هری رو یاد میده. "اسنیپ: باز هم متوقف شد. تا وقتی که یاد بگیری دهنتو ببندی و ذهنتو بسته نگه داری."
من مطمئنم که هری حتما باید تو قسمت 7 این دو تا مهارت رو یاد بگیره تا بتونه با ولدمورت مبارزه کنه:
1- اجرای طلسمهای غیر لفظی
2- چفت شدگی.
در واقعا اسنیپ داره اینو به هری میگه و داره کمکش می کنه.
25- صفحه 370 سطر 5: چرا اسنیپ انقدر رو کلمه "ترسو" حساسه و عصبانی می شه؟ من بهتون میگم، چون تک و تنها رفته پیش ولدمورتی که هر لحظه امکان داشته که بفهمه اسنیپ جاسوس هست و بکشدش، چون دامبلدور ازش کاری رو خواسته که هیچ کس جرات انجام دادنشو نداشته. تازه الان از طرف محفلی ها هم در خطره و ممکنه پیداش کنن و بکشنش. حالا از همه اینها گذشته، به نظر من اسنیپ در قسمت 7 کشته میشه. حالا یا به دست ولدمورت، چون خیانتش لو رفته، یا به دست هری(محفل) چون فکر میکردن خائن هست. (جا داره همین جا یه فاتحه ای بخونید)
26- صفحه 380 سطر 9: فلیکس. من حتم دارم که هری دوباره از فیلیکس استفاده می کنه. مخصوصا در نبرد آخرش با ولدمورت. رولینگ برای اینکه بتونه کشته شدن ولدموت قدرتمند رو به دست یه پسر 17 ساله در قسمت هفت طبیعی جلوه بده، (یعنی طوریکه ما نگیم چرا تا حالا می گفت ولدمورت قوی هست؛ اون که از پس یه پسر 17 ساله برنمی یاد) ابزار هایی به دست هری داده و خواهد داد! چیزهایی که تا حالا داده:
1- مار زبانی
2- شجاعت
3- خون مادرش (و کلا کمک پدر ومادر)
4- کمک دوستاش (رون و هرمیون)
5- قدرت هری در اجرای طلسم سپر مدافع
6- قدرت هری برای مقاومت در برابر طلسم فرمان
7- قدرت هری در مهر ورزیدن (مهم ترینش)
چیزهایی که در قسمت 7 می ده:
8- خوش شانسی (فلیکس فیلیسیس)
9- قدرت چفت شدگی
10- قدرت نفوذ در ذهن ولدمورت: دامبلدور در قسمت 5 میگه تو می تونی به راحتی وارد ذهن ولدمورت بشی (یعنی ولدمورت حتما باید ذهنشو ببنده تا هری نتونه وارد شه) ولی ولدمورت بدون تحمل رنج و عذاب نمی تونه وارد ذهن تو بشه.
11- قدرت اجرای غیر لفظی طلسمها
12- نادیده گرفتن قدرت مهرورزی توسط ولدمورت
13- هری دارای روح کامل ولی ولدمورت دارای یه روح علیل و ضعیفه.
27- صفحه 382 سطر 1: "احساسش طوری بود که انگار در امر خصوصی و شرم آوری شرکت کرده بود." در اینجا رولینگ حالت لوپین رو بعد از شنیدن خبر مرگ دامبلدور بیان می کنه. من این برداشت رو کردم که ممکنه لوپین از نقشهای که بین دامبلدور و اسنیپ بوده خبر داشته. و در آخر قسمت 7 پرده از این راز بر داره و به همه این رو بگه ( عکس العمل هری دیدنیه!!). و حتی شاید لوپین خبر از بستن پیمان ناگسستنی محرمانهای بین دامبلدور و اسنیپ بده. (چقدر جالب)
28- صفحه 383 سطر 6: فوکس، ققنوس دامبلدور. هری احساس میکنه که نوای ققنوس از درون خودش هست نه از بیرون.
29- صفحه 409 سطر 15: در اینجا رولینگ مدرکی رو میده که اول مسیر داستان 7 رو روشن میکنه، و اون اینکه هری بعد از رفتن به خونه پدر و مادرش (ممکنه اونجا اتفاقاتی بیفته)، اولین کاری که می کنه کشف واقعیت درباره جانپیچ واقعی هست و کشف هویت راب. (احتمالا یاد فرشینه و برادر سیریوس بیفته و در پی یک سری اتفاق، پی به هویتش ببره) و کشف هویت مسئول کافه هاگزهد. (احتمالا یاد عکسی که مودی بهش نشون داد بیفته و یاد حرف دامبلدور، و یا اصلا خودش کنجکاو شه و یه سر بر کافه هاگذهد و یا حتی خود آبرفورث خودش رو به هری نشون بده.)
خب فکر کنم تا صفحه 200 کتاب قدیس های مرده وار رو به صورت خلاصه شده براتون گفتم
30- صفحه 416 سطر 5 خط مونده به آخر: یکبار دیگه بکار گیری کلمه "مسئول کافه هاگزهد."
این هم از کتاب 6. حالا با خیال آسوده منتظر کتاب 7 هستم. امیدوارم خوشتون اومده باشه و ببخشید که انقدر طولانی شده بود.
با امید کتاب 7 پر از لذت و هیاهو و ترس ها و بغض ها و ...