هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: داستان‌های غیر هری پاتری :: دره شیطان

دره ي شيطان - فصل 3


فصل سوم_ رعد و برق
مالكوم و ماروين در حالي كه تمام ذهنشان را روي انچه ماريتا تعريف كرده بود متمركز كرده بودند رختخواب هايشان را در يك گوشه از خانه پهن كردند. دراز كشيدند و دستشان را زير سرشان گذاشتند. مالكوم به ماروين گفت:
ماروين آن سه تا كودك چه جوري زنده ماندند؟
ماروين_ چه قدر تو تيزهوشي! خب معلوم است ديگر. ان سه تا جادوگر بودند.
مالكوم_ خودم مي دانم. يعني در بچگي چه جوري عقلشان مي رسيد كه از خودشان محافظت كنند؟
ماروين_ نمي دانم. من بيشتر به ان چيزهايي كه مارتا مي گفت فكر مي كنم. من تا حالا ان پيرزن را نديده ام. تو چي؟
مالكوم_ شايد چون نابينا است از خانه اش بيرون نمي ايد.
ماروين_ شايد.
مالكوم_ يعني مارشال الان تنها است؟
ماروين_ خب آره. به نظرت چرا زويا درس و مشق را ول كرد و به فكر مردم افتاد؟
مالكوم_ يك حسي بهم مي گويد كه از همان اول مي دانست كه دره ي شيطان براي اهالي دهكده خطرناك است.
ماروين_ تو تا حالا دره ي شيطان را ديدي؟
مالكوم_ نه.اصلا كجاي ده است؟ چرا هر كسي به انجا مي رود مي ميرد؟
ماروين_ شايد به خاطر گرگ ها.
مالكوم_ يعني زويا و زوسيا از پس گرگ ها بر نيامدند؟
ماروين_ شايد انها گرگ هاي معمولي نيستند.
مالكوم_ شايد هم اصلا ربطي به گرگ ها نداشته باشد.
ماروين_ كم كم دارم به اين نتيجه مي رسم كه بحث كردن در اين مورد بي فايده است.
مالكوم_ تو هميشه اين جوري هستي.
ماروين_ آخر فكرم يك جاي ديگر سير مي كند.
مالكوم_ كجا؟
ماروين_ فردا اولين روز مدرسه است.
مالكوم_ راست مي گويي. اصلا يادم نبود.
ماروين_ به نظرت اگر به مدرسه برويم ديگر وقت پيدا مي كنيم كه در مورد دره ي شيطان تحقيق كنيم؟
مالكوم_ تو كه گفتي اين كار بي فايده است.
ماروين_ من گفتم كه بحث كردن بي فايده است. تحقيق كردن هيچ وقت بي فايده نيست.
در همين موقع مارگريت به سمت انها امد و گفت:
تا نصفه شب مي خواهيد اينجا ويز ويز كنيد؟ بخوابيد كه فردا بايد زود بيدار شويد.
مالكوم پتو را روي سرش كشيد. اما ماروين خوابش نمي برد. او پتو را پس زد و به طرف پنجره رفت. هوا ابري بود و از تكان خوردن هاي شاخه هاي درختان مي شد فهميد كه نسيم خنكي مي وزد. ماروين به ماه نگاه مي كرد كه به شكل هلال بود. در نزديكي هاي ماه ستاره هاي زيادي ديده مي شد. ستاره ها چشمك مي زدند. ماروين لبخندي زد و به درختان چشم دوخت. در همين موقع متوجه شد كه چيزي در كنار درخت تكان مي خورد. چيزهايي نظير ان در كنار ساير درختان تكان مي خوردند. در همين موقع صداي زوزه ي گرگ ها به گوش رسيد. ماروين كه ترسيده بود به رختخوابش برگشت و پتو را روي سرش كشيد. مارتين با زوزه ي دوم گرگ ها از خواب بيدار شد و از جا برخاست. فانوس را روشن كرد. با روشن كردن فانوس ماريتا و مارگريت هم بيدار شدند. مارتين بلند بلند با خودش حرف مي زد. مي گفت:
بايد مي دانستم كه اگر گرگ گوسفند را نبرد به سراغ خودم مي آيد.
ماريتا به او گفت:
خودت هم مي داني كه سراغ گوسفند نيامده بودند. الان هم دنبال تو نيامده اند.
مارتين از بالاي شومينه تفنگ شكاري اش را برداشت. مارگريت از پنجره بيرون را نگاه كرد و گفت: اوه! نگاه كن. تعدادشان به پانزده تا مي رسد.
مارتين از پنجره بيرون را نگاه كرد. بعد به طرف در ورودي رفت و تا خواست ان را باز كند ماريتا گفت:
چي كار مي كني؟
مارتين_ نمي خواهم كه بلايي كه سر خانواده ي كري آمد سر ما هم بيايد.
در همين موقع دوباره زوزه ي گرگ ها به گوش رسيد. مارتين از حركت باز ايستاد. گويي از صداي گرگ ها ترسيده بود. مالكوم و ماروين سرشان را از زير پتو بيرون اوردند و با ترس و لرز به طرف پنجره رفتند. ماروين با ديدن سايه ي قد بلند زني با خوشحالي گفت:
نگاه كنيد! ورونيكا آمده است.
مارتا كه تا ان لحظه پاي ماريتا را گرفته بود به طرف پنجره رفت و پرسيد:
ورونيكا كي هست؟
مارتين ، ماريتا و مارگريت هم به طرف پنجره آمدند. ورونيكا را ديدند كه با گام هاي بلند به سمت گرگ ها مي امد. ورونيكا عصايش را رو به آسمان گرفت. در همين موقع نور نقره اي رنگي از عصايش تابيد كه چشم را مي زد. مالكوم، ماروين، مارتا، ماريتا و مارتين چشمهايشان را بستند. ناگهان رعد و برقي زد و نور نقره اي از بين رفت. از گرگ ها اثري نبود.
قبلی « دره ي شيطان - فصل 2 آيا مالفوي گرگ نما شده است؟! » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
ارلاندو بلوم
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱ ۱۶:۰۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۱ ۱۶:۰۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۵
از: hollywood
پیام: 9
 جالب است
قدرت تفكرت عالي است
33166655
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۱۶ ۰:۴۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۱۶ ۰:۴۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۲
از: هرجايي كه ميشه زنده موند
پیام: 226
 دره ي شيطان
khoob bood
evil
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۱۱ ۱۷:۱۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۱۱ ۱۷:۱۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۲/۲
از: قبرستان ليتل هنگلتون
پیام: 55
 دره ي شيطان
ديدم به همه راي دادم بد است كه به اين يكي راي ندهم
عالي است ولي به نظر من ارزش استقبال بيشتري را دارد
shila
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۶/۲۷ ۱۳:۰۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۶/۲۷ ۱۳:۰۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۹
از: khodam midonam kafie!
پیام: 3
 Re: دره ي شيطان
alie mesle gole ghalie
آرتميس
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۶/۱۹ ۱۸:۳۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۶/۱۹ ۱۸:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۶/۸
از: ...
پیام: 32
 دره ي شيطان
نظر بدهيد

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.