هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و مار آتشین 2

هری پاترو مار آتشین 2 - فصل 4،5،6


شانس بزرگ :



هری و ران و هرماینی بعد ها تونستن نویل و لونا را راضی کنن که جلسه های الف. دال را یک هفته عقب بندازن و قرار شد همه سعی کنن اطلاعاتی در باره ی اشیای قیمتی گروه ها جمع کنن .
هری و ران چند روزی بود که برای هرماینی از دفتر اسلاگهورن مواد معجون ها رو کش می رفتن آنها نمی دونستن هرماینی با اون مواد چه کار می کنه فقط می دونستن که هرماینی تو دستشویی خرابه ی دخترا یک آزمایشگاه بزرگ بر پا کرده.
آن روز هم قرار بود از دفتر اسلاگهورن مقداری ماده و چند نوع معجون کش برن پس هرماینی را کنار در دخمه گذاشتن تا کشیک بده خود هری و ران هم چند تا بطری و کیسه برداشتن و وقتی اسلاگهورن برای خوردن قهوه بیرون رفت انها وارد شدن و قرار شد وقتی اسلاگهورن امد هرماینی یک جوجه ی پلاستیکی را بترکونه تا آنها متوجه بشن.
هری و ران وارد شدن و در را پشت سرشان بستن.
-ران می شه بطری کوچیکه رو به من بدی که با معجون مرکب پرش کنم ران داری چی کار می کنیگ؟ ران ران .الو پسر کجایی؟
-هری....هری بیا ببین این چیه؟
هری به طرف کمدی رفت که ران جلوش ایستاده بود .
-ببینم مگه چی دیدی؟
هری مثل سنگ شد چشماش باز شدن و دهانش را مانند ماهی ها باز و بسته کرد.
- ران این فیلیکس فیلیسیزه می فهمی فیلیکس فیلیسیز.
معجون طلایی رنگ درون پاتیلش تکان می خورد و هری را وسوسه می کرد.
-زود باش ران یک بطری به من بده.زود باش.
ران یک بطری بزرگ را به دست هری داد و هری سریعا ان را پر کرد ولی چون مقدار معجون کم بود انها نتونستن مقدار زیادی بردارن. پس از پر کردن بطری های دیگر و برداشتن تمام مواد درون لیست هرماینی. صدای ترکیدن چیزی به گوش ران و هری رسید. انها سریعا از دخمه خارج شدند و با هرماینی به طرف دستشوئی دختران دویدند.
چند دقیقه بعدهرماینی داشت محتویات کیسه را خالی می کرد ران و هری هم لبخند معنی داری می زدن که ناگهان بازتاب معجون طلایی رنگ بر چشمان هرماینی نمایان شد.
-وای هری این همون چیزیه که من می دونم این فیلیکس فی...فیلیسیزه.
-آره هرماینی درسته.
-شما شما...........
-لازم نیست تنبیهمون کنی لازم نیست بگی کار احمقانه ای کردیم.
-ران چرت و پرت نگو شما عالی هستین ...........عالی.
آنروز هرماینی بسیار خوشحال بود حتی قبول کرد تحقیق های تغییر شکل ران و هری را براشون بنویسه به عقیده ی ران اونها حتما موقع دوزدی ناگهانی چند قطره از فیلیکس فیلیسیز را خورده بودن که هرماینی اینقدر مهربان بود.
هری آن شب بسیار راحت به خواب رفت و خواب دید که در دریای فیلیکس فیلیسیز شنا می کند ولی ناگهان دریا طوفانی شد و هری با صدای تق بلندی از خواب پرید.
-قربان هری پاتر باید بلند شن من خبری دارم.
-دابی تویی چی کار داری می کنی؟
-دابی اومد بهتون بگه ارباب وای نه یک کسی که گفت اسمشو به شما نگم منتظرتونه پشت تابلوی بانو .هری پاتر باید خیلی مواظب باشه اون اون ............نه نباید بگم دابی بد دابی بد.
دابی شروع کرد به کوبیدن سرش به میز و هری به زور تونست اونو آروم کنه .دابی زود خودشو غیب کرد .هری نمی دونست چی کار کنه این وقت شب کی کارش داشت صدای هرماینی راشنید که می گفت:نرو هری خطرناکه ولی به آن بی اعتنا بود پس لباسش را عوض کرد و رفت پایین از کنار بانوی چاق رد شد و خشکش زد.یعنی واقعا خواب نمی دید یعنی حقیقت داشت.............................



عذر خواهی ناگهانی :

هری نمی دونست چی بگه واقعا خیلی عجیب بود عجیب تر از روزی که فهمیده بود یک جادوگره و بسیار مشهوره.هری حتی گنجایش دیدن روح سدریک رو هم داشت ولی دیدن کسی که جلوش ایستاده بود بیرون از حجم هری بود.
-چی می خوای.
-فکر کردم دیگه نمی یای.
-حالا که اومدم و خیلی هم پشیمونم.
-زیاد وقتتو نمی گیرم فقط اومدم بهت بگم ازش عذر خواهی کرنی.
هیکل کشیده در تاریکی محو شد و به هری اجازه نداد که بپرسه از کی عذر خواهی کنه.
هری حاج و واج مونده بود که باید چی کار کنه از کی عذر خواهی کنه.قلب هری تند تند زد نکنه بازم نقشه ای داره نباید بهش اجازه داد دوباره دور برداره.
********
هری روز بعد تصمیم گرفت چیزی به کسی نگه فقط صبح زود پا شد و رفت پایین ران منتظرش بود ولی از هرماینی خبری نبود هری هر چی از ران پرسید هرماینی کجا غیبش زده چیزی نگفت.آخرش معلوم شد دیشب هرماینی و ران باز سر کرام دعواشون شده و هرماینی دیگه آفتابی نشده.
هری آهی کشید وقتی به سالن عمومی رفتن هری یاد دیشب افتاد سرشو بلند کرد و به میز گروه های دیگه نگاه کرد اون اونجا نبود باز صندلیش خالی بود قلب هری در سینه فرو ریخت باز غیبش زده بود.ولی هری برای اینکه چیزی به ران نگفته بود مجبور شد همان جا بمونه.
وقتی همه داشتن صبحانه می خوردن جینی از در سالن وارد شد به موهاش تابی داد و خودشو بین هری و ران به زور جا داد گونه ی هری را بوسید و دستشو دور اون حلقه کرد.
-هرماینی کجاست ؟
هیچ کس جوابی نداد.
-هوی هری می گم هرماینی کجاست.
-هان چی آهان باز ران خراب کاری کرده سر کرام دعواشون شده.
-اه احمق تر از تو ران پیدا نمی شه آخه به تو هم می گن پسر به خدا اگه بخوای با هرماینی بیشتر صمیمی بشی قبول نمی کنه.
-حالا کی خواست صمیمی بشه!
ران صورت قهر آلودی به خود گرفت و اخم کرد.
-زبون دروغگو بریده شه مگه خودت اون روز به من نگفتی می خوای وارد عمل بشی و به هرماینی پیشنهاد بدی.
همه رو میز زندن زیر خنده و ران سرخ شد .
-دهنتو ببند.
جینی خودشو انداخت تو بقل هری که مثلا ازش محافظت کنه ولی هری حواسش جای دیگه ای بود پس داد زد
-جینی چی کار داری می کنی؟
-هیچی منو باش اومده بودم خبر مهمی بهتون بدم حالا که این طور شد اصلا نمی گه.
هری تازه متوجه همه چیز شد و حالا وقت منت کشی بود.
-جینی عزیزم منو ببخش منظوری نداشتم عذر می خوام خودت می دونی چقدر برام مهمی قهر نکن بگو چی می خواستی بگی؟
صدای اعتراض همه بلند شد .
هری پاتر رومانتیک.
دین این حرفو زد و همه شروع کردن به خندیدن ولی جینی دهنشو نزدیک گوش هری برد .و گفت
-حدس بزن اومدنی کی رو دیدم .مالفوی رو کنار دیوار نشسته بود سرشو بین دستاش گرفته بود و فکر می کرد.
با اتمام حرف جینی لونا کشیدش تا اونو با خودش ببره هری لبخندی زد و جینی را بوسید .
-بعدا می بینمت.
*******
زنگ دوم تغییر شکل داشتن هری دیگه کلافه شده بود اونو هیچ جا نمی دید حتی سر کلاس مشترکی که داشتن حواسش پرت بود و نفهمید هرمیون کنارش نشسته و به اون زل زده.
-حالت خوبه هری ؟ رنگت پریده.
-چی خوبم یعنی فکر می کنم .
-خانم گرنجر و آقای پاتر چند بار بگمحرف نزنید.
-چشم پروفسور ولی به نظر من هری باید کلاسو ترک کنه حالش خوب نیست.
-آقای پاتر حالتون خوبه؟
-م.....ن....حال.....ام........خوب.............پروسپتور.
-آقای پاتر مطمئنید؟
-بل.......ه.........فروسپتور.
سر هری گیج می رفت کلماتی رو که می خواست بگه فراموش می کرد سرش به شدت درد می کرد.
-به نظر منم آقای پاتر بهتره برین درمانگاه.آقای لانگ باتم می شه باهاشون برین.
-نه..............پرو...پروف.......پروفسور .من ..خودم......................می.....می رم.
هری در کلاسو باز کرد و خارج شد به درمانگاه نمی رفت تصمیم داشت کمی فکر کنه درباره ی دیشب دیدن اون هیکل کشیده سخت گیجش کرده بود.
همین طور که تلو تلو می خورد دست سفید سردی دستشو گرفت و اونو به سختی برگردوند.هری برگشت و هیکل آشنای دیشبی را دید صورت سفید با موهای بور. دراکو مالفوی کم کم ظاهر شد دست هری را ول نکرد صورتشو به صورت هری نزدیک کرد و گفت.
-بهش گفتی؟
-چی رو به کی گفتم؟
-به اون ویزلی گفتی برای کار اونشبم عذر می خوام.
-مالفوی سایه ی سیاتو از جینی دور کن وگرنه می کشمت جرات نکن حتی بهش نگاه کنی چون اون وقت با من طرفی؟
-تند نرو پاتر اگه قصد من جینی بود در یک سوت به هم زدن به دستش می آوردم.
-تو سعی کن. تا مثل اونبار بشه این دفعه اسنیپی نیست که نجاتت بده.
مالفوی با شنیدن اسم اسنیپ حالتی به خود گرفت مثل اینکه از اسنیپ متنفره آه ی کشید و دست هری را ول کرد .
-بهش بگی پاتر یادت نره.
مالفوی آه عمیقی کشید در تاریکی محو شد و هری را در تنهایی خودش گذاشت.





الف.دال :



هری هنوز گیج بود نمی دونست داره چی کار می کنه و نمی دونست چی کار کنه اون روز هرماینی سر حال بود آخه ران آخر سر ازش معذرت خواسته بود.
-هرماینی می شه به بچه ها بگی امروز اولین جلسه ی الف. دال شروع می شه .
هرماینی تعجب کرد.
-راستی چه خوب پس من سری به کتابخونه می زنم تا چند تا ورد پیدا کنم یاد بگیریم.
-باشه پس امروز ساعت 6 می بینمتون یکم زودتر بیا می خوام چیزی بهت بگم.
جغد ها امروز زودتر از همیشه رسیدن در کمال تعجب هری دید یک جغد خاکستری یک نامه براش آورد هری نامه را باز کرد و خواند دست خط کشیده و زیبایی نوشته بود.


پاتر فراموش نکنی بهش بگی به من اعتماد کن.
D.M.



هری یک جغد دیگه هم دریافت کرد که نامه ی ان با دست خط بدی نوشته بود


بهش اطمینان کن پاتر.اون دوست خوبیه.

هری فهمید که نامه ی اول از مالفوی بوده ولی نامه ی دومی مشکوک بود کی این جریانو می دونست کی حرف های مالفوی رو شنیده بود؟
آن روز کمی کند گذشت هر حرکتی مشکوک به نظر می رسید و هری بی صبرانه منتظر شروع جلسه بود وقتی کلاس ها تمام شدند هری و ران رفتن تا آماده شن هرماینی هم باز سری به کتابخانه زد.
***********
-ران پاهات از زیر شنل دیده می شن مجبوربم پاهاتو ببریم.
-ا.......نخیرم خوب شست پای تو هم دیده می شه اونو چی می گی تازه دست من نیست که بگم پاهام بلند نشه.
-خوب اصلا به من چه اونقدر قد بکش که اگه کسی زیر شنل دیدت بگن ران بی بالا تنه دیدن.
هردو زدن زیر خنده و تا وقتی به سالن طبقه ی هفتم رسیدن.هرماینی اونجا با لیست وردهاش ایستاده بود.
-هری بیا بترسونیمش باشه آروم جلو می ریم و موهاشو می کشیم.
هری سرشو به علامت مثبت تکان داد آنها یواشکی پشت هرماینی رسیدن و وقتی ران دستشو دراز کرد تا موهای هرماینی رو بکشه....
-ران مواظب باش چی کار می کنی تازه زیر ردات پارست.
هرماینی چرخید و شنل را از سر انها کشید.
-هرماینی به خدا نقشه ی هری بود اون گفت.
-ا......چرا دروغ می گی هرماینی خودش گفت.
-حق هردوتونه سنگسارتون کنم ولی حالا می بخشمتون.
انها سه نفری وارد اتاق نیازمندی ها شدن .
-خوب هری چی می خواستی بگی؟تا هری اومد چیزی بگه جینی لونا و نویل وارد شدن و چون وقتی برای تلف کردن نبود سریعا شروع کردن جینی و هرماینی خیلی خوب عمل می کردن ولی نویل بیشتر تلسمها را فراموش کرده بود و لونا هم تلفظ ها را غلط می گفت ران مثل همیشه بود. نیم ساعت از تمرین ها گذشته بود که هری متوجه باز شدن در شد برگشت و مک گاناگل را دید.
-آقای پاتر و خانم گرنجر ویزلیها و دوستانشان باید حدس می زدم که دوباره ارتش دامبلدورو راه انداختین.
-پروفسور ما..............
-چیزی نگو گرنجر و شما آقای پاتر همین حالا می یای تا مجازات بشی.همین حالا.
هری سریعا دوید و با پروفسور به دفترش رفت .
-خوب پاتر من نیازی به توضیح ندارم فقط به عنوان مجازات ت این اوراق را شماره گذاری کن کمن زود تموم می شه.
هری سریعا مشغول شد اوراق ها مجازات های دانش آموزان امسال بودند و هری تند تند آنها را ورق می زد تا به نامی آشنا رسید جینی ویزلی
اتحام:دوئل با پنسی پارکینسون سر هری پاتر.
مجازات:پاک کردن یک کیلو کرم فلوبر.

هری لبخند زد و دوباره مشغول ورق زدن شد به هرماینی رسید.
اتحام:خارج نشدن از کتابخانه در ساعت مخصوص و کش رفتن دو کتاب افسون ها.
مجازات:حمام کردن خانم نوریس.

هری تازه فهمید جای چنگ هایی که امروز روی صورت هرماینی بود برای چی بوده.
همچنان که هری دوباره ورق می زد اسمی را دید.
دراکو مالفوی:
اتحام:پرسه زدن در شب توی سالن عمومی
مجازات:طبقه بندی اوراق بهداشتی.
نکته:آثار دعوا روی لباسها دیده می شده.

هری همه ی چیزها را خوب خواند وبه خاطر سپرد تا برای هرماینی بگه .
بعد از تمام کردن مجازات هری به سالن عمومی هاگوارتز برگشت و همه را در انجا نگران دید.همه منتظر او بودند ولی هری بی مقدمه شروع کرد.
-من چیزی باید بهتون بگم...............

قبلی « هری پاتر و انجمن نظام سیاه (بخش 1 - فصل 1 - قسمت 4 { پایانی 2 } نامه های هری پاتری 2-2 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۱:۲۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۱:۲۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 gooood
قشنگ بود.دستت درد نکنه.
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۳:۳۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۷ ۳:۳۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 اينم جالب بود
اينم خوب بود ولي فكر نميكني كه فصل 4 و 5 و6 يهو بعدن اينقدر كم
33166655
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۲۸ ۱۶:۰۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۲۸ ۱۶:۰۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۲
از: هرجايي كه ميشه زنده موند
پیام: 226
 kam minevisi
khoob minevisi ama kam minevisi toro khoda bishtar benevis

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.