هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و مار آتشین 2

هری پاترو مار آتشین 2 - فصل 1


: شروع همه چیزاز کوچه ی دیاگون




هری پاتر یا به قول بعضی ها پسر منتخب روی تخت خواب زهوار در رفتش دراز کشیده بود و مطمئن نبود که از آمدن خانواده ی ویزلی خوشحاله. هری می دانست که آنها می آیند تا اون را با خودشون ببرن و هری خیال نمی کرد که بر هم زدن تنهاییش براش مفید باشه ولی باز هم از ماندن پیش دورسلی ها بهتر به نظر می رسید.هری باید با خانواده ی ویزلی برای خرید مدرسه اش به خیابان دایاگون می رفت مدرسه ای که معلوم نبود تا آخر سال باز بمونه.
-هری هری لطف کن بیا پایین دوستات آمدن.
-اومدم خاله پتونیا اومدم.
خاله و شوهر خاله ی هری این تابستان با او رفتار بهتری داشتند گرچه هنوز به او اجازه نمی دادند با دادلی در اتاقی تنها بمونه ولی بهش اجازه داده بودن با کامپیوتر دادلی ور بره.اما هری مشغله ی فکری زیادی داشت و به خودش اجازه نمی داد تا معمای هرکراکس را حل نکرده به چیز دیگری فکر کند.
-اوه هری عزیزم تو خیلی لاغر شدی ببینش آرتور رنگش پریده نیست زیر چشماش گود افتاده.خانم دورسلی فوضولی نباشه ولی شما اصلا به این بچه غذا دادین بخوره.
-خانم ویزلی اونها به من خوب رسیدن بهتر نیست زودتر بریم من......
-اوه بله هری تو وسایلتو جمع کردی ؟
هری با سر جواب مثبت داد او این کار را در چند ثانیه انجام داده بود البته این را هم باید در نظر گرفت که او بیش از چند ردا کتاب و یک چوبدستی چیز دیگری نداشت.
-آرتور عزیزم می شه بیای و مشکل ما رو حل کنی.
- بله اومدم.هری می شه بگی این جعبه ی پر از دکمه چیه این خیلی جالبه مشنگا چه طوری ازش استفاده می کنن.
-آقای ویزلی اون کامپیوتره بعدا براتون توضیح می دم بهتر نیست بریم.
-اوه بله حق با توئه هری .ببخشید اقای دورسلی ما یک مشکلی داریم میشه برای رفتن از اینجا از شومینتون استفاده کنیم.
عمو ورنون مثل سوسیس پخته قرمز شد بعد قرمزیش تبدیل به سرخ آبی شد.آقای ویزلی که شاهد رنگ به رنگ شدن آقای دورسلی شده بود نگاهی به خانم دورسلی انداخت.
-مالی عزیزم بهتره بریم و خودمون رو غیب کنیم.
خانم دورسلی صریعا چرخید در را باز کرد و به طرف باغچه حرکت کرد .
-هری تو این کارو خوب بلدی هر چی باشه تو اون مرحومو تنهایی تو هاگزمید ظاهر کردی.
بدن خانوم ویزلی تکانی خورد و چشمانش نمناک شدند.هری هم نمی خواست این خاطره را تجدید کنه هنوز آخرین کابوسش را فراموش نکرده بود صورت سیریوس که می گفت
-هری تو نتونستی به دامبلدور کمک کنی تو موجب شدی اون بمیره.
هری تقریبا نفهمید که خانوم ویزلی چی گفت فقط شنید که اون و آقای ویزلی داشتن برای غیب شدن شمارش می کردن.
-1 2 3
هری می خواست خودشو غیب کنه با اینکه تمام تمرکزش روی پناهگاه بود ولی احساس سنگینی وزن دامبلدور موجب شد که نتونه کاری بکنه فقط همان جا ایستاد و به باغچه ی خاله پتونیا چشم دوخت.
-هری عزیزم پس کجا موندی.
شانه های هری لرزیدند و قطرات اشک سرازیر شدند.
-من نمی تونم خانم ویزلی من نمی تونم هر بار که می خوام حواسمو روی چیزی جمع کنم یک رنگ سبز می بینم و جسدهای سدریک و سیریوس و دامبلدورو می بینم من دیگه نمی تونم.
-اوه عزیزم گریه نکن تقصیر منه من باید می دونستم من باید بهت کمک می کردم .
خانم ویزلی هری را در اغوش کشید و هری هم مانع این کار نشد چون در آن لحظه واقعا به کمک کسی مثل مادر نیاز داشت و خانم ویزلی می توانست مادر خوبی برای هری باشه.هری همه چیزشو می داد تا بتونه فرد و جرج را برادر صدا کنه یا به خانم ویزلی مادر بگه.
-هری دست منو ول نکن آماده 1 2 3.
کمربند نامرئی به دور هری پیچیده شد و وقتی هری به خود آمد که خود را وسط دایره ی ویزلی ها دید.
-سلام هری ................
تا ران احوالپورسیش را می کردخانم ویزلی دست هری را گرفت و کشید.
-بیا هری حتما گرسنته.
خانم ویزلی هری را از جمعیت دور کرد تا قرمزی چشماشو کسی نبینه.
اولازم می بینم به خاطر جینی تشکر کنم اون از اینکه تو رو داره خیلی خوشحاله
-خانم ویزلی جینی برای من یک منبع امیده امیدی نا تمام پس لازم نیست تشکر کنین.
-فکر کنم دیگه وقت سوپ پیازه بیا بریم .
هری دنبال خانم ویزلی راه افتاد کنار جینی نشست وتوجهی به چشم غره ی ران نکرد.
-خوب هری تعریف کن ببینیم چه خبر.
-فرد جرج بیاین کمک من.
-آرتور تو بیل و فلور رو صدا کن.
جینی به طرف هری خم شد و پچپچ کنان گفت
-روابط مامان با بلغم ببخشید با فلور بهتر شده.
ران هم به سوی هری چرخید
-نمی دونم می دونی یا نه ولی مالفوی امسال بخشیده شد اون هم می یاد مدرسه.
ولی هری توجهی به ران نداشت او خیره به دختر مو قرمزی که کنارش نشسته بود نگاه می کرد جینی قد بلند تر به نظر می رسید و موهایش بلند تر شده بودند .هری تا موقعی که بوی سوپ به مشامش نرسید محو تماشای جینی بود .
-بچه ها فردا با پدر تون می ریم دیاگون لیستاتون رو آماده کنین.
روز بعد هرماینی هم به دیگران ملحق شد .وقتی همه اظهار کردن که اماده ی رفتن هستن خانم ویزلی به طرف هری آمد او را به کناری کشید و گفت:
-هری ما باید غیب بشیم اگه باز فکر می کنی نمی تونی............
-نه خانم ویزلی من نمی خوام بچه ها چیزی بفهمن ولی اگه دیر کردم لطفا بیاین دنبالم.
با این حرف هری همه سر جای خودشون ایستادن هرماینی کنار هری به صورت عصبی تکان می خورد و نمی گذاشت حواس هری جمع بشه.هری جلو چشماش پاتیل درز دار را مجسم کرد همه جای آنجا را مانند کف دستش می شناخت.
-با شماره ی سه ی من 1 2 3
تق تق تق
هری احساس کرد در هوا معلق شده و وقتی به خودش آمد که خانم ویزلی داشت نگاش می کرد که خدایی نکرده چیزیش تو خونه جا نمونده باشه.
-خوب همه حالتون خوبه اگه مطمئنید می تونید تنهایی برین من و پدرتون اینجا کار داریم.
-مامان تو حالت خوبه؟ ما می تونیم تنهایی بریم؟
-بله جینی می تونید.
خانم ویزلی به سرعت چرخید و با آقای ویزلی هم قدم شد.
هری کیسه ی پولی را که بیل براش از گرینگوتز آورده بود را سبک سنگین کرد بعد به دنبال ران هرماینی و جینی دوید که دیگر وارد کوچه شده بودند.
-هرماینی به نظرت اول کجا بریم؟
-نمی دونم جینی .فکر کنم کسی نیاز به ردا نداشته باشه پس مغازه ی خانم مالکین رو حذف می کنیم.
-من ردام کوتاه شده بود دخترای دیگم بهم می خندیدن ولی مامان گفت پول نداریم یکی دیگه بخریم.
هری با شنیدن حرف های جینی راهشو به طرف مغازه ی خانم مالکین باز کرد.
-هری کجا می ری.
-می رم برای جینی ردا بخرم شمام بیاین.
-ولی هری من منظورم این نبود پولهاتو الکی خرج نکن.
-ببین جینی من بعد از مرگ سیریوس چیزی ندارم که نگرانش باشم به این پولهام احتیاجی ندارم هر جور بخوام خرجش می کنم.
هری پس از درگیری های زیاد یک ردای گریفندور و یک لباس شب گران قیمت برای جینی خرید یک لباس شب آبی هم برای هرماینی خرید برای خودش و ران هم دو تا پلیور یک جور خرید. آنها پس از خرید کتاباشون نگاهی هم به کتابهای دیگه انداختن که هری یک کتاب معجون ها از همه نوع و یک کتاب افسون های جورواجور برای خودش و هرماینی خرید.
در آخر سری هم به مغازه ی شوخی ویزلی ها زدن و هری تونست یک سری وسایل به درد بخور بخره.
-بچه ها بچه ها خریداتون تمام شد.
-بله مامان ما همه ی خریدامون رو کردیم البته بیشترشو هری برامون به عنوان هدیه خرید.
وقتی جینی لباس شبشو به مادرش نشان داد خانم ویزلی سرخ شد.
-هری اینا خیلی گران قیمتند ما نمی تونیم جبران کنیم .
-خانم ویزلی شما جبران کردین خیلی وقته که جبران کردین.

ادامه دارد...
قبلی « تحلیلي ادبی در مورد شباهت ارباب حلقه ها و هری پاتر هری پاترو مار آتشین 2 - فصل 2 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۱:۲۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۱:۲۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 سوال؟
مالفوی چی شد بخشیده شد!؟واقعا یه ذره عجیب بود.
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۶ ۵:۳۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۶ ۵:۳۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 مشكل
جالبه ولي يه مشكل داره اونم اينه كه يه كم خودمونيه
ملي راستش بدك هم نيست تصميم گرفت تمامش رو بخونم
33166655
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۲۸ ۱۵:۳۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۲۸ ۱۵:۳۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۲
از: هرجايي كه ميشه زنده موند
پیام: 226
 khoob bood
khoob bood ama bakhshide shodane malfoy door az entezar ast

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.