هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و مار آتشین 2

هری پاترو مار آتشین 2 - فصل 2


پایان هاگوارتز :




ساعت ده و نیم شب بود هری ران و هرماینی کنار شومینه ی پناهگاه روی صندلی های راحتی لم داده بودن.
-هری به نظر من تو باید جریان هرکراکس رو به محفلی ها بگی شاید اونا بتونن کمکمون کنن.
-چرند نگو هرماینی هری نمی تونه چنین کاری کنه اونا باور نمی کنن.
-چرا می تونه اونها باورش دارن .
هری هرکراکس جعلی را که در جیبش بود لمس کرد یعنی آر.ای.بی کی بود کی جرات می کرد این جوری با ولدمورت صحبت کنه؟
-خوب تو هم چیزی بگو هری نظر تو چیه؟
-هان بله ران چی گفتی؟
-تو حالت خوب نیست هری فردا باید بریم مدرسه بهتره بخوابی.
-من حالم خوبه هرماینی خوابم هم نمی یاد.به نظر شما کی هرکراکس واقعی رو دزدیده کی جرات داشته این کار رو بکنه؟
-به نظر من اون می تونه یکی از کاراگاه ها باشه که دنبال مرگ خوار ها بودن.
-چرند نگو ران اگه اون یک کاراگاه بود برای ولدمورت که نامه نمی نوشت.تازه فکر نکنم کسی جز ما و دامبلدور چیزی از هرکراکس ها بدونن.به نظر من اون می تونه یکی از مرگ خوار های صمیمی ول...ولدمورت باشه که بعد ها باهاش چپ افتاده کسی مثل اسنیپ که جادوی سیاهش خوب بوده باشه.
-ولی به نظر من اون یک نفر نبوده اون ها دو نفر بودن چون دامبلدور گفت این جادوهای کارگذاری شده رو فقط دو نفری می شه گذراند.
-ولی هری خودت گفتی قایق طوری بوده که فقط یک نفر بزرگسال می تونست توش باشه.
-اره ولی شاید نفر دوم مثل من بوده باشه یک کسی که بزرگسال محسوب نمی شده.
با ا ین حرف هری همه خوشکشون زد این ایده با عقل جور در می اومد ولی تا بچه ها اومدن موضوع را جمع بندی کنن خانم ویزلی اومد و آنها را به تختخواب هاشان رساند.

صبح روز بعد هری دیرتر از همه از خواب پاشد وقتی رفت پایین همه حاضر بودن و داشتن صبحانه می خوردن فقط بیل بود که به جای مربا گوشت پخته می خورد.جینی ردای جدیدشو پوشیده بود و موهاشو باز کرده بود هرماینی هم سعی کرده بود به مو هایش سر و سامان بده و اتفاقا خیلی هم زیبا شده بود.
-صبح به خیر هری.
-صبح به خیر همگی .
هری دوئید و خودشو بین هرماینی و جینی انداخت و زیر گوش جینی زمزمه کرد:
-بهت می گم اینقدر به خودت نرس از من می دزدنت ها.
جینی خنده ی نخدی کرد که موجب جلب توجه همه و قرمزی هری شد هری سریعا خودشو پشت هرماینی پنهان کرد.
وقتی همه صبحانشون رو خوردن خانم ویزلی همه را آماده ی حرکت کرد اتومبیل وزارت خانه بیرون منتظرشان بودهری و ران و جینی همراه خانم ویزلی و هرماینی در یک اتومبیل و دیگران در اتومبیل دیگر نشستند. اتومبیل با سرعت حرکت می کرد هری یک روزنامه ی پیام امروز را در دستان هرماینی دید آن را قاپید و شروع به ورق زدن کرد بر صفحه ی اول عکس اسکریمجر دیده می شد که بسیار نگران به نظر می رسید.وزارتخانه سوتی های زیادی داده بود چند تا مشنگ دیگه کشته شده بودند.
-همه پیاده شن رسیدیم.
چند لحظه بعد هری خودش رو جلو سکوی 9 و 10 دید دست جینی را گرفت و با هم از بین سکو گذشتند ران و هرماینی هم با هم رسیدند خانم ویزلی و آقای ویزلی کمی دیرتر آمدن ولی وقتی رسیدند خانم ویزلی سخت عصبانی بود.
-رانولد وقتی سرتو مثل گاو پایین میندازی رد می شی نگاه کن ببین مشنگی حواسش نباشه یک دختر 5 ساله تو رو دید به مادرش گفت ولی مادرش توجه نکرد.پس دیوانه بازی در نیار باشه.
ران سرخ شد و زیر چشمی به هرماینی نگاه کرد که با حالت نگرانی به ران نگاه می کرد.
-اشکالی نداره ران از دفعه ی بعد مواظب باش.
-فکر نکنم دفعه ی دیگری باشه فهمیدین جمعیت چقدر کم شده نگاه کنین.
نگاه هری از روی ران به اطراف منعکس شد جمعیت بیرون قطار 100 نفر هم نبودن و این مایع تاسف بود.
ران و هرماینی به واگن ارشد ها رفتن هری و جینی هم خودشون رو در اولین واگن خالی انداختند و چون ران و هرماینی دیر کردن جینی به خودش اجازه داد سرشو به شانه ی هری تکیه بده.هری و جینی تقریبا هیچ حرفی نزدند فقط هری موهای جینی را که روی شانه هایش ریخته بود نوازش می کرد.ناگهان در واگن باز شد و ران پشت سر هرماینی وارد شد و خشکش زد.
-دیگه دارین زیاده روی می کنین هری مثل اینکه باید ادبت کنم.
ران چوبدستیشو بیرون کشید ولی چون کسی تحویلش نگرفت کنار هرماینی رو صندلی ولو شد.
یک ساعت بعد همه لباس پوشیده منتظر ایستادن قطار بودن.وقتی قطار ایستاد و همه پیاده شدن خودشون رو به اولین گاری رسوندن ناگهان چشم هری به سال اولی ها افتاد که پشت سر هاگرید راه می رفتن انها20نفر هم نمی شدن یعنی همه مدرسه را ترک کرده بودن؟
هری آنقدر سرگرم صحبت با هرماینی بود که متوجه نشد سر جای مدیر کسی ننشسته فقط فهمید که معلم دفاع در برابر جادوی سیاه یک زن از وزارت خانه است تا هری به خودش اومد وقت خواب بود و بعد از خداحافظی از جینی و هرماینی با ران رفت بخوابه.

ادامه دارد...
قبلی « هری پاترو مار آتشین 2 - فصل 1 هری پاترو مار آتشین 2 - فصل 3 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۱:۳۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۶ ۲۱:۳۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 کوتاه ولی خوب.
مقداری کوتاه بود.ولی باز خوب نوشته بودی.
SHAGGY_MEISAM
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۶ ۵:۴۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۲/۱۶ ۵:۴۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۰
از: bestwizards.com
پیام: 403
 جالبه
تا اينجا كه خوب بود انشاالله بقيش هم خوب باشه ممنون
33166655
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۲۸ ۱۵:۴۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۷/۲۸ ۱۵:۴۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۲
از: هرجايي كه ميشه زنده موند
پیام: 226
 khoob bood
khoob bood ama dastanet kheyli kholase bood

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.