آخرین قسمت: بازگشت نزد عشق
-------------------------------------------------------------------------
مکان مذکور جایی بود که با رنگهای سرخ و طلایی و آبی و سبز و نارنجی تزئین شده بود که آنرا به چهار قسمت تقسیم کرده بودند. در قسمت سرخ رنگ با حروف درشتی نوشته شده بود گریفیندور. در قسمت آبی رنگ میتوانستم تلولو ریونکلاو را ببینم. و در سبز اسلیترین بود که خود را نشان میداد و در نارنجی وجود هافلپاف حاکی از وجود مهر و محبت در دنیای جادو بود. در قسمتی که به گریفیندور مربوط میشد چند عکس گذاشته بودند. دامبلدور. دیوید و من. در ریونکلاو کینگزلی شاکل بولت. در اسلیترین اسنیپ و در هافلپاف سدریک دیگوری.
هری واقعاً از دیدنت خوشحال شدم. میدونستم میای. با حرفهایی که دامبلدور به هرمیون یاد داده بود برنگشتنت غیر ممکن بود.
دامبلدور؟
آره. برای کمک گرفتن ازش برای برگرداندن تو رفتیم پیشش. اونم گفت هرمیون باید برای یاد گفتن چند تا مطلب هر از گاهی یه سری بهش بزنه.
پس همه اینا نقشه بود؟
خب راستش رو بخوای ما الآن 2 ساله که داریم دنبالت میگردیم. اما هرمیون تازه دیروز به ما گفت تو کجا زندگی میکنی.
خوب. بقیه کجان؟
این کوچولو کیه؟
خوب این برادر ناتنی منه. با من زندگی میکنه تا تنها نباشم. راستی منظورت از بقیه کی بود؟
خوب. هرمیون ، رون ، فرد و جورج ، بیل و فلور ، چارلی ، اعضای محفل ، پدر و مادرت کجان؟ چی کار میکنن؟
خوب. خودت میدونی که رون و هرمیون دارن ازدواج میکنن. بیچاره هرمیون که گیر برادر خنگ و احمق من افتاده. هرمیون تو رئیس اداره کنترل موجودات جادویی شده و تو هاگوارتز سرپرست گریفیندور و معلم ارشد تغییر شکله. رون رئیس اداره بازیهای جادویی شده و به آرزوی خودش هم رسیده. الآن دروازه بان و کاپیتان تیم کوئیدیچ تیم ملیه. فرد و جورج هم الآن ازدواج کردن و برای خودشون کسی شدن. بیل و فلور وقتی تو اینجا بودی ازدواج کردن اما وقتی تو رفتی یه بچه به دنیا آوردن. الآن تو هاگوارتز سال دومه.
چی؟
خوب اونم مثل تو یه خصوصیات خاصی داره. اون یه...یه...
فوق جادوگره؟
با تکان دادن سرش و باز و بسته کردن چشمانش به من فهماند که حدسم درست است.
در ضمن بیل شد رئیس بانک گرینگوت. چارلی زیر دست هرمیون کار میکنه و رئیس اداره مبارزه با شورش اژدها ها است. از اعضای محفل لوپین و تونکس با هم ازدواج کردن و تونکس هم تو اداره اورورها درجه بالاتری گرفته و لوپین هم ریاست اداره شورش گرگینه ها رو به عهده داره. مودی بازنشسته شده و بقیه هم دارن کار خودشون رو میکنن. ماما طبق معمول سر من داد میزنه که جواب خواستگارام رو بدم و پاپا هم شده مشاور دوم وزیر.
و خودت؟
من هم وقتی بیکار باشم تو این مغازه هستم و موقع درس هم تو هاگوارتز پرواز آموزش میدم.
راستی نویل چطوره؟
آه. اونم با لونا ازدواج کرد و اورور شد.
موفق باشه. راستی قضیه اتفاقات اخیر که هرمیون میگفت چیه؟
راستش چند نفری پیدا شدن که به اسم مرگ خوار دارن شورش میکنن.
تا حالا کسی رو کشتن؟
نه. اما تعداد زیادی از مردم رو تحت شکنجه قرار دادن.
پس همش دروغه. مرگخوارها میکشن. معمولا شکنجه نمیکنن.
خوب اگه خسته شدی و سوالاتت در مورد سرنوشت دیگران تموم شد بیا بریم خونه. پاپا و مامان از دیدنت خوشحال میشن. بیا جیم.
به وسیله پودر فلو زیاد طول نکشید که به خانه رسیدیم.
جینی بیا کمک کن. فردا کارای زیادی داریم که انجام بدیم.
الآن میام. هری تو برو بشین هرکس تو رو اینجا بیینه سکته میکنه. در ضمن چوب همرات باشه ممکنه به عنوان دزد یا مرگ خوار بهت حمله کنن.
صدای رون آرام آرام داشت نزدیک میشد. خودم رو مشغول نگاه کردن به دکوراسیون اطراف نشان دادم. وقتی آمد و مرا دید گفت:
جینی این گدا رو تو آوردی تو؟
نه.
شایدم اومده از من امضا بگیره. الآن حوصله ندارم. برو بعدا بیا.
جیم در حالی که بالا و پایین می پرید گفت:
آقای ویزلی باید به عرضتون برسونم که ایشون هری پاتر معروف هستن.
چی؟ زود باش کلاهتو ور دار بینم.
آرام کلاهم را از سر برداشتم. فریاد زد:
هری!؟ و مرا در آغوش کشید و من نیز در آغوشش کشیدم. مدت زیادی بود که برادرم را بغل نکرده بودم.
کی اومدی رفیق؟ این بود رسم رفاقت؟ که بذاری و بری؟ خیلی نامردی. فکر نمیکردم.
در طول روز کار من تعریف زندگی خودم بود.
تا اینکه شب فرا رسید.
مشغول نگاه کردن از پنجره به آسمان شب بودم که جینی در حالی که لیوان شیری در دست داشت به نزد من آمد و گفت:
هری تو بالاخره نگفتی شغلت چی بود.
اونجا رو نگاه کن. من دوست دارم اونجا باشم.
آسمان زیبا و ستارگان رنگارنگش را نشانش دادم.
من یه ستاره شناس شدم. کار خیلی سختی بود. خودم هم باورم نمیشد بتونم. من هیچوقت تو ستاره شناسی موفق بشم.
تا حالا اونجا رفتی؟
آره. خیلی قشنگه. وقتی از پنجره های نفوذ ناپذیر آلفا بیرون رو نگاه میکنی دوست داری بری بیرون و پرواز کنی. احساس پوچی همه وجودت رو که میگیره برای اولین بار ، دوست داری روی ماه قدم بزنی و ستاره ها رو کشف کنی.
خوب برو بخواب. فردا کلی کار داریم.
باشه باید یه نامه رو تموم کنم.
نامه؟
آره. نامه.
برای کی مینویسی؟
ج.ک.رولینگ.
کی؟
جوانا کتلین رولینگ.